پیش بینی راه گشایی مولوی

پیش بینی راه گشایی مولوی و "عقل کلی" مورد نظر او در آینده روانشناسی

در این وبلاگ از کتابهای چند روانشناس معتبر دنیا به طور کاربردی استفاده می شود. اما صرف دانستن آن اطلاعات و حتی تلاش برای عملی کردن آن دستورات به تنهایی در اغلب موارد به هیچ وجه کافی نیست. زیرا روانشناسی هم بنظرم دچار چند نقیصه عمده است. اینجا روشهای روانشناسی به عنوان مکمل روشهای شهودی، مذهبی و حکمت مولوی و...توصیه می شود و اطلاعات روانشناسی به تنهایی ممکن است خیلی مفید نباشند. پیش بینی نویسنده این وبلاگ این است که آینده روانشناسی در مقایسه با وضعیت فعلی آن کاملاً  متفاوت خواهد بود و از جمله در آینده روانشناسی، حکمت مولوی نقش بسزایی خواهد داشت.  البته هر تحولی ابتدا با مقاومت و تمسخر روبرو می شود ولی پس از حصول نتیجه همه گیر خواهد شد....زیرا همواره نیاز بشر علم را به جلو برده است و بنظر می رسد که روانشناسی در خیلی موارد به بن بست رسیده و نیاز به تحول در آن حس می گردد. داستان کشف "راه دوازده قدمی" یا "معتادان گمنام" در مبارزه بسیار مؤثر با انواع اعتیاد به عنوان طلیعه این تحول در این زمینه جالب و شنیدنی است. این داستان را از زبان چند معتاد چند سال ترک کرده و به زندگی برگشته، با کمک "روش دوازده قدم"، شنیده ام؛ که بنظر مؤثر ترین راه ترک در دنیا بوده است:
سالها قبل در زمان یونگ مبدع امریکایی این راه( اسمش را بیاد ندارم) که معتاد به مصرف الکل بوده است تصمیم راسخ به ترک می گیرد و از آنجا که شاید مثل من خود باخته علم روانشناسی بود، اول سراغ معروفترین روانشناس زمانش یعنی آقای یونگ می رود و از ایشان دستورالعملی می گیرد و چند ماه هم جدی به آنها عمل می کند و بی نتیجه بر می گردد و علت را می پرسد. یونگ هم صادقانه می گوید این آخرین دستاوردهای علم است! بعد هم به گروهی مذهبی در یک کلیسا اشاره کرده و پیشنهاد می کند که به آنها ملحق شود؛ شاید مؤثرافتد. پس از مدتی روش گروه مذهبی را با موفقیت به کار می بندد و از تلفیق فنون روانشناسی و مذهبی روش بسیار مؤثری را ابداع می کند که شاید میلیونها معتاد به الکل ، انواع مواد مخدر، منحرفین جنسی و پر خوری و.. را در سراسر دنیا نجات داده است. روح حاکم بر این "دوازده قدم" مذهبی و عرفانی و قدم یازدهم آن دعا و مراقبه است...    
علیرغم پیشرفتهای زیاد علمی در درمان بسیاری از بیماریهای روانی که به دلیل تغییرات واسطه های شیمیایی مغز یا علل آسیبهای فیزیکی و..  بوقوع می پیوندد و همینطور ظهور سبکهای متنوعی که روان آدمی را با دقت زیاد بررسی و تجزیه تحلیل می کنند و خدمات زیاد روانشناسان و روانپزشکان دنیا...با وجود همه اینها، غولهای استرس، افسردگی، انواع اعتیاد و..دنیای متمدن را با تهدید جدی مواجه کرده است. در بسیاری موارد هم درمان بیماری روانی بی نتیجه  بوده است. بنابراین بنظر می رسد که علم روانشناسی در وضع کنونی از پس این همه درد و رنج بر نیاید و در واقع نیاز به خانه تکانی و تحول انقلابی دارد!( یکی از نواقص این علم این است که تصور می کند که همرنگی با جامعه و موفقیت ظاهری در یک جامعه دلیل سلامت روانی است. در صورتی که اگر کل جامعه اسیر رقابت ناسالم و..باشند این همرنگی دلیل سلامت نخواهد بود) از چند سال گذشته کما بیش در اقلیتی از دانشمندان این علم و سایر روشنفکران دنیا، استقبال از سخنان مولوی، عرفان، دعا و نیایش، ریلکسیشن و مراقبه و..رو به افزایش گذاشته و شاید استقبال زیاد دنیا از ترجمه کتاب مثنوی مولوی به همین دلیل باشد. استفاده از "عقل کلی" و مشاهده بی غرضانه از موضع آن، بن بست عقل جزوی را خواهد شکست.
حق همی خواهد که تو زاهد شوی
تا غرض بگذاری و شاهد شوی
 زیرا تجزیه تحلیل صرف راه به جایی نمی برد و حتی فلج کننده است(پای استدلالیون چوبین بود). هرچند تجزیه و تحلیل روانشناسی، دقیق و درست باشد، حداکثر در دیدن درد مفید است نه درمان آن. حتی در دیدن درد هم بدون یاری جستن از عقل کلی و شهود درونی، مرحله شناخت هم تقریباً غیر ممکن است. به عنوان نمونه در روش شناخت درمانی شما باید سه حلقه پیاپی را ببینید: رویداد بیرونی محرک، تفکر غیر منطقی تحریک  شده در ذهن و حس بدی که متعاقب آن دو ایجاد می شود. در بسیاری موارد این سه حلقه پیاپی اتفاق می افتد و ما اصلا متوجه اکثر آنها نمی شویم و شاید از دهها مورد در طول روز یک یا دو مورد را آنهم حلقه اول را قبل از خواب یا در خلوت خود، بیاد آوریم و در مورد آن یکی دو مورد غرق در فکر شویم و حس بدی را به طور مبهم حس  کنیم و ممکن است بر اثر آنها هم بی خواب شویم. ولی سه حلقه را به ویژه در زمان وقوع، هیچگاه کامل و عمیق و بی غرضانه مشاهده نمی کنیم و....
 افکار و احساساتی که در درون رخ می دهند اگر تنها در حوزه عقل جزوی مورد بررسی قرار گیرند در خیلی موارد حتی قابل مشاهده نیستند زیرا عادت عقل جزوی بی خبری، ناآگاهی و عجله و واکنش خود کار است. با چنین سیستمی امید به شناخت درست و دقیق و بی طرفانه نمی رود چه برسد به ریشه کنی و درمان آنها. اما اگر در کنار اطلاعات روانشناسی، با کمک عبادت و مراقبه و تزکیه نفس، اتصال با هسته مرکزی وجود آدمی برقرار گردد(عقل کلی)، مشاهده صبورانه و با تأنی و بدون غرض ممکن می شود و چنین مشاهده ای است که درمان را در پی دارد. به تازگی برخی از روانشناسان نظیر وین دایر از حکمت مولوی و مراقبه و اتصال به منبع بیکران هستی(عقل کلی) به عنوان مکمل لازم برای شناخت و درمان سود می جویند. یک روانشناس غربی را هم دیدم که از روش مراقبه و شناخت درمانی به ترتیب به میزان هشتاد و بیست در صد استفاده می کرد و بیمارانش هم راضی از نتیجه کار بودند.
استفاده از سیستم مولوی و عرفان های مشابه آن در روانشناسی نقیصه های بزرگ آن را برطرف خواهد نمود. و از طرف دیگر استفاده از هر کدام از سبکهای متنوع و مفید روانشناسی ( از جمله شناخت درمانی ) به شرط همراهی با عقل کلی می تواند بسیار راه گشا باشد. در غیر این صورت با ایرادات فراوان عقل جزوی تنها بشر را در مسائل خود بیشتر فرو خواهد برد....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظر خود را بخط فارسی بنویسید.

لطفاً فقط نظرتان درباره‌ی مطلب نوشته شده را بنویسید. و اگر پیامی برای نویسنده دارید، به پیوند "تماس با نویسنده" مراجعه نمایید.