شلاق ملامت خود!


دبی فورد و غلبه بر ملامت خود و ناتوانی و کسب شهامت در نشستن پشت فرمان زندگی

 هر بار که آن صدای زخمی و رنجور ، سر بلند می کند و به شما می گوید که بد، نادرست و مزخرف هستید(از برچسبهای هویتی ویرانگر زندگی آدمیزاد که شلاق دهشتناک "ملامت خود" را به همراه دارند!!)، این انتخاب و توانایی را دارید که درنگ کنید، نفسی بکشید و به خود دروغیتان بگویید:" پیامهایت را می شنوم، می فهمم که زنده، فعال و در رنجی، اما تو خود زخمی من هستی، بخشی از خود دروغینم. جنبه ای از بشر بودنم که اینجاست تا در کمال روحم از من پشتیبانی کند. تو آن بخش از من هستی که باید مرا بیدار کنی و دوباره با گستردگی بشر بودن و خدای گونه بودنم پیوند دهی. اکنون محبتم را نثار تو می کنم؛ چرا که حتماً از عشق و پذیرش محروم هستی، و گر نه این چنین رفتار نمی کردی."  علاوه بر این دبی فورد تأکید دارد که اگر از یکی تصور کردن خود با صدای ملامتگر درون سر اجتناب کنید، قدرت ویرانگر آن سلب می شود! (و مصفا پا را از اینها فرا تر گذاشته و بر هیچ بودن و توهمی و دروغین بودن "خود" بیشترین تأکید را دارد! و البته همچون دبی فورد درک حسی این را مؤثر می داند! و نه صرف تلاش فکری و تقلیدی را. درخصوص تبدیل درک فکری و تقلیدی به حسی توجه شما را به مطلبی از مولوی در پستهای بعدی جلب می کنم!)
توانایی ما 

گام اول تغییر "پذیرش نقاط تاریک وجودمان در کنار عظمت پنهانمان"


 گر از بسيط زمين عقل منعدم گردد
 به خود گمان نبرد هيچكس كه نادانم
"سعدی"
ناشناس گفت:
یادم میاد یه زمانی کتاب " هفت عادت مردمان موثر " را خواندم , خلاصله برداری و تمام لیستهای گفته شده در کتاب را تهیه کردم . اما شناخت عمیقی حاصل نشد . ضمن تشکر از زحمت جنابعالی در تهیه این خلاصه و تمرینهای عملی نوشته شده فکر میکنم به قول آقای مصفا "درون ما کلاف پیچیده ای تشکیل شده "که به نظر من هر چه همش بزنیم به جائی نمی رسیم . آیا شما این تمرینها را انجام داده اید و نتیجه گرفته اید . باز هم ممنون
1- بنظرم آقای مصفا همچون اکهارت تل، وین دایر و دبی فورد و..اصلاً نگفته اند که کاری نمی توان کرد. بلکه اصرار ایشان این است که ناتوانی از رها شدن از کلاف، یک ناتوانی خیالی است و علیرغم پیچیدگی خود، همه آن کلاف یک توهم است و وجود ندارد! اثرات مخرب آن هم برگشت پذیر است و ناتوانی از شناخت یا رها شدن از چیزی که در واقع نیست! یک ناتوانی کاذب است.

توجه، توجه

 توجه، توجه: هدف اول و آخر را فراموش نکنید: دچار ملامت خود نشوید! و سخنان "خود" را جدی نگیرید!

قطره گفت:
وقتی در مورد یک صفت ناپسند کسی ، چندین نفر یک نظر رو دارند ، معنی اش این هست که همه شون اون خصوصیت بد رو دارند ؟
شاید ، چند نفر جدا جدا ، در مورد یک خصوصیت ناپسند کسی ، مطمئن هستند ولی اون صفت رو در دیگری نمی بینند. مثلا زری و اکرم و ناهید در "سیما" ، بدجنسی رو می بینند و زری و اکرم در ناهید ( که خودش بدجنسی رو در سیما می بینه ) بدجنسی نمی بینند.
آیا در اینصورت باز ناهید بدجنسی داره ؟؟؟؟ هر چند دیگران اون رو نمی بینند .
پس چرا برخی خصوصیات رو خیلی ها در یک نفر می بینند ؟ مثلا می گن اون خیلی قلدره ...
آیا تمام اظهار کنندگان ، خودشون هم صفت قلدری رو دارند ؟
وای چقدر طولانی شد سوال . حالانمی دونم منظورم رو روشن بیان کردم یا نه ...
ممنون .
پاسخ به "قطره" دوست گرامی، به دلیل بیماری پیش آمده کمی با تأخیر صورت گرفت، که بابت آن عذر می خواهم. از ايشان بابت دقت در مطالب تشكر كرده و از ساير دوستان هم مي خواهم نظرات خود را ارائه نمايند. آنچه در پاسخ به قطره  بنظرم رسید بیان می کنم و اميدوارم برای دیگران هم مفید باشد و سپس نکاتی هم که مستقیم به پرسش ایشان مربوط نیست! در همین جا می آورم!  زیرا در تمرینهای دبی فورد رعایت آنها الزامی است.

کنکور آن دنیایی


کنکور آن دنیایی ( منبع: از کتابهای دبی فورد)

توجه: بدجوری نمره منفی دارد.

کدام گزینه زیر در خصوص اصالت انسان صحیح می باشد؟

1-    من فقط غباری هستم و در واقع هیچ نیستم!

2-    تمامی کیهان فقط برای من آفریده شده است و من همه چیز هستم!

3-    هیچکدام به هیچ وجه درست نیست!

4-    هر دو در کنار هم کاملا صحیح است!
 

دبی فورد و تمرینهای خود شناسی قسمت سوم (3)


بیشتر ما زندگی خود را به قضاوت در باره عناصر ترکیبی مان می گذرانیم (برخی از ویژگی ها را می پذیریم و برخی را رد می کنیم)؛ اگر تمامی عناصر ترکیب خود را بپذیریم،( و نخواهیم آنچه نیستیم، باشیم!) آن کسی را شکل می دهیم که آرزوی روح ماست. "دبی فورد"
ادامه چکیده ای از مطالب کتاب نیمه تاریک وجود:
1- رفع هر گونه شک وتردید در خصوص فهرست صفات سرکوب شده (تمرین عملی 8): ممکن است در تهیه لیست صفات سرکوب شده از طریق یادداشت صفات فرافکنی شده به دیگران یا خواندن برچسبها با صدای بلند یا ..(تمرینات قبلی) دچار شک و تردید شویم که آیا آن برچسب واقعاً معرف یک ویژگی سرکوب شده در نیمه تاریک هست یا نه؟ برای حصول اطمینان به پرسشهای زیر پاسخ می دهیم، و اگر در یک یا چند مورد پاسخ مثبت بود مطمون می شویم که ویژگی سرکوب شده را کشف کرده ایم!

دبی فورد و تمرینهای خود شناسی قسمت دوم (2)


ادامه چکیده ای از مطالب کتاب نیمه تاریک وجود:

1- در آغوش کشیدن وجود تاریک! (تمرین عملی 4):این تمرین سه قسمت دارد که بهتر است ابتدا هر کدام را مجزا انجام دهید. هرسه قسمت با ورود به وضعیت آلفای مغز شروع شده و هر بار که لازم دانستید با چند تنفس عمیق ادامه می یابد. ابتدا باید با چشمان بسته و در حالت ریلکس یا مراقبه برای تمرین آماده شد. برای اینکار می توان از 50 به 1 به طور معکوس شمارش ذهنی را انجام داد ( هر بار که فکر آمد و شمارش قطع شد بدون ناراحتی و با لبخند به ادامه شمارش بپردازید)، سپس با چند تنفس عمیق آرامش خود را بیشتر کنید و بعد از آن با تجسم پایین رفتن از 7 پله یا با کمک آسانسور 7 طبقه را پایین بروید و به محل حضور خود مقدس برسید!  دیدار با وجود مقدس خود:  باغی سر سبز و نورانی، با گلهای الوان و پرندگان نغمه سرا را مجسم نمایید. منتظر ورود این جنبه از وجودتان بمانید؛ خود مقدس بهترین حالت و تمامیت وجود شما ست و سر شار از عشق، محبت، توان و نیرو می باشد. پس از دیدن او، از او بخواهید در کنارتان بنشیند، دست او را بگیرید و به چشمانش نگاه کنید. از او بخواهید این هفته در کنار شما باشد و شما را راهنمایی کند. سپس از او بپرسید که برای گشودن قلبتان و رها کردن احساسات کهنه و مسمومی که با خود حمل می کنید، چه باید بکنید؟ اکنون او را در آغوش گرفته و از او تشکر کنید.... دیدار با سایه خود: از همان روش پایین رفتن برای ورود به محل "خود تاریکتان" استفاده کنید! این بار بدترین وضعیت را مجسم نمایید. به بوی تعفن و زباله ای که همه جا ریخته شده دقت کنید..جایی که به هیچ وجه دوست ندارید. با کمک تنفس عمیق آرام باشید و منتظر او بمانید. پست ترین بخش وجودتان را مجسم کنید.اجازه دهید که تصویری از بدترین حالت شما در ذهن جا بگیرد. چه شکلی هستید؟ چه بویی دارید؟ چه احساسی دارید؟ اکنون بگذارید واژه ای که معرف همان شخص روبروی شماست، به ذهنتان بیاید....وجود مقدس وجود تاریک را در آغوش می کشد: در قسمت آخر به باغ مقدس خود بروید. ابتدا در آنجا وجود مقدس و نورانی خود را فرا بخوانید و سپس جنبه تاریک را. از وجود مقدس خود بخواهید که وجود تاریکتان را در آغوش بگیرد. بگذارید این بخش زیبا و پر مهرتان بخش ترسناک، تاریک و رانده شده شما را در بربگیرد. تجسم کنید که عشق، مهر و بخشایش را به سوی نیمه تاریک خود می فرستید. به جنبه تاریک خود بگویید که ایمن است و شما تلاش خواهید کرد تا او را درک کنید و دوست بدارید. اگر سایه شما اجازه نمی دهد در آغوشش بگیرید، ناراحت نشوید. بیشتر اوقات مقاومت ما در تجسم آشکار می شود. هر روز به درون بروید و تکرار کنید تا او بگذارد در آغوشش بکشید. پس از آن با هر دو جنبه وجود خداحافظی کنید...
پس از هر تمرین به مدت 5 دقیقه در دفتر یادداشت از تجربیات خود نقاشی بکشید( مهم نیست نقاشی شما چگونه باشد) و حداقل 10 دقیقه هم هر تفکر یا احساسی طی تجربه داشتید را بنویسید...  

دبي فورد ، مولوی و هاتف و جهان هولو گرافيک



دل هر ذره که بشکافی
آفتابی در میانش بینی
(هاتف اصفهانی قرن 12 )

بر اساس يافته هاي فيزيک کوانتوم و هولوگرام؛ ما در جهاني بسر مي بريم که از امواج و فرکانسهاي بي شماري تشکيل شده است وتمام ذرات جهان داراي شعورند و به فرکانسهاي وجود ما پاسخ مي گويند. در اين جهان هر ذره داراي ويژگي ها و اطلاعات کل است و تمامي محتواي کل در هر جزء مستتر است. هر جزء هستی به هر شکلی که باشد دارای شعور کل است. هر یک از ما جهان کوچکی است که جهان بزرگ را در بر دارد و آن را منعکس می کند.
مولوی هم انگار مانند هاتف  این موضوع را قبلاً کشف کرده بود ( البته برخی شعر مولوی را به شکافت هسته ای، سیاهه چاله ها یا نورخواری و یا مجموع همه اینها! منتسب کرده اند..):
آفتابی در یکی ذره نهان
ناگهان آن ذره بگشاید دهان

دبی فورد و مصفا و مولوی و "پذیرش خود آن چنان که هست"


خفته باشی بر لب جو خشک لب
می دوی سوی سراب اندر طلب


دور می بینی سراب و می دوی
عاشق آن بینش خود می شوی

می زنی در خواب با یاران تو لاف
که منم بینا دل و پرده شکاف

نک بدان سو آب دیدم، هین شتاب
تا رویم آنجا و، آن باشد سراب

هر قدم زین آب تازی دورتر
دو دوان سوی سراب با غرر

عین آن عزمت، حجاب این شده
که به تو پیوسته است و آمده

دید و لاف خفته ، می ناید به کار
جز خیالی نیست، دست از وی بدار

تشابه صحبتهای دبی فورد و مصفا و مولوی بسیار جالب است (بنظرم نمونه ای است از نزدیکی و تأثیر پذیری علمای روانشناسی و خود شناسی غرب از حکمت شرق) و از جمله اینکه دبی فورد و مصفا هر دو برچسبها ی هویتی را عاملی می دانند که موجب سرکوب و پنهان کردن بخشی از وجود و نمایش دادن چیزی شده که تمامیت وجود ما نیست. هر دو تعبیر های اطرافیان از ویژگی های فردی را اشتباه اساسی دانسته و خشم پنهان در آن را خاطر نشان کرده اند. هر دو به ملامت خود و یا بی ارزش دانستن خود؛ به عنوان عامل تداوم این جریان تاکید دارند. اما بنظرم، شاید یک اختلاف این دو آنست که دبی فورد راههای عملی تری برای تغییر ذهنیت ارائه کرده و توانسته نتیجه بهتری بگیرد و حتی افرادی را با این روشها از سرطان و بیماری صعب العلاج برهاند! زیرا هم با روشن تر کردن و bold کردن بهتر برچسبها، شناسایی آنها را در سایه وجودمان ممکن کرده است. از طرف دیگربا محبت کردن و در آغوش گرفتن برچسب و محتوای نکوهیده آن،( به جای فرار یا انکار یا به دنبال ضد آن بودن یا به نمایش در آوردن ضد آن ) موجبات تغییر ماهیت آن و یا به زعم خودش تملک آن صفت را فراهم نموده است. در تکنیکهای دبی فورد تخلیه انرژی خشم سرکوب شده هم ارائه شده است. با روشهای عملی دبی فورد، همان چیزی که مصفا به آن تاکید نموده است یعنی پذیرش خود آنچنان که هست و دست کشیدن از ملامت خود اتفاق خواهد افتاد. مصفا هم به روشهای ناب دیگر نظیر غلبه بر خود باختگی و توهمی بودن برچسبها و حمل کننده آنها (یعنی خود) و...اشاره دارد.
در مجموع تلفیق آگاهی و تمرینهای این سه حکیم! (در کنار تمرینهای مراقبه و تغذیه بهتر و ورزش مناسب! و البته هوای تازه و پاک!!) برای تسلط بر ذهن و رهایی از رنج مفید هستند و موجب می شوند که فرد تمرین کننده با اشتیاق از پیشرفت معنوی خود لذت ببرد! در غیر این صورت با ایجاد انتظار و توقع جدید( مولوی گونه شدن و رها شدن و مهربان شدن و خوب شدن و..) و عدم دستیابی به خود ایده آلی فربه تر، قوز بالا قوزی ایجاد می شود که فرد را دچار ملامت خود بیشتری می نماید!!


دبی فورد و مولوی و تمرینهای خود شناسی(1)

 
چند وقت پیش دختر خاله گرامی ام کتاب"نیمه تاریک وجود" اثر دبی فورد ترجمه فرناز فرود را به همسرم هدیه داده بود ( تاریخ دقیق اهداء!: 16/10/88) بنده هم آن را خواندم و کتاب مفید و دقیقی در شناسایی زوایای پنهان وجود یافتم. از دوستان علاقه مند دعوت می کنم تا با مطالعه کتاب یا مطالعه خلاصه آن در این پست و پستهای آینده، در انجام تمرینات مفید کتاب مشارکت نمایند. دوستان "خمر کهن" هم این تمرینات را شروع کرده اند.
وضعیت تراژیک ما در مقایسه با مش حسن!!
فیلم گاو و نگاهی دوباره به فیلم زندگی خودمان!!

اگر فیلم قدیمی گاو به کارگردانی داریوش مهرجویی و با هنرمندی عزت الله انتظامی را دیده باشید؛ الیناسیون یا از خود بیگانه شدن و هم ذات پنداری ( یا همانند سازی یا شناسایی بدلی خود یا..) با یک گاو به خوبی نمایش داده شده است. مش حسن یك گاو دارد و او  گاو خود را خیلی دوست دارد این گاو منبع گذران زندگی وی و خانواده اش است. مش حسن یك روز به شهر می رود. در غیاب او گاو بیمار و تلف می شود و هنگام بازگشتش به آبادی با حسی غریب روبه رو می شود. اهالی روستا از بین رفتن گاو را از مش حسن پنهان می كنند، اما در نهایت قضیه را به او می گویند و مش حسن در چنین موقعیتی قوه تعقل خود را از دست می دهد! شب ها در طویله می خوابد، به خوردن كاه و یونجه و علف روی می آورد و خود را گاو مش حسن تصور می كند. آدم با دیدن آن دلش برای مش حسن می سوزد  اما آیا وضعیت خودمان را نمی بینیم؟!
وجه مشترک ما با مش حسن:
1- ما هم خود را با افکارمان هم ذات پنداری کرد ه ایم. امواج فکری سرمان را معادل کل هستی خود پنداشته ایم و چنان از خود بیگانه ایم که با غرق شدن در آن افکاربیگانه و یکی دانستن خود با آنها، حاضریم همه زندگی مان را برای آن افکار زهر مار کنیم! فریاد حکیمان و خردمندان گیتی نظیر مولانا، اکهارت تله، مصفا و...بر سر همین موضوع است:
تو مکانی اصل تو در لا مکان
این دکان بر بند و بگشا آن دکان
دلایل بهتر بودن وضع مش حسن نسبت به ما!!
1- مش حسن خودش را با چیزی هم ذات پنداری کرده بود که قابل لمس بود، شیر می داد و فایده های بی شماردیگرداشت و شبیه هم ذات پنداری مرحوم مجنون بود که او هم از خود بیگانه شده بود و خود را لیلی می دانست. وقتی که برای درمانش می خواستند با نیشتر از او خون بگیرند ( توسط فصاد یا همان رگ زن) نه از ترس نیشتر، بلکه از اینکه به لیلی جانش، آسیبی برسد فریاد زد:
ترسم ای فصاد گر فصدم کنی
نیش را ناگاه بر لیلی زنی  
ولی صد حیف که ما با چیز بی فایده، توهمی و حتی بسیار مضری (افکار پوچ و منفی) هم ذات پنداری کرد ه ایم..
2- تفاوت دیگر ما با مش حسن این است که در قصه ما، هم ذات پنداری با یک چیز نیست! بلکه با حدود     90000 فکر منفی متغیر در روز است!! که هر دم رنگ عوض می کنند و هر کدام احساس خاصی را القا می کنند( و به هر حال شهر شهر فرنگ است!). در واقع هر کدام از ما بسیار هنرمندانه تر از آقای انتظامی چنین نقش پر هیبتی را فی البداهه و در عالم واقع در صحنه زندگی بازی می کنیم و لایق بهترین جوایز هستیم!!( به قول خارجی ها:why not!  )..
3- هم ذات پنداری آن دو همراه با عشق و ناشی از عشق بود.. ولی هیهات که همانند سازی ما ناشی ازخشم و مولد خشم و حسادت وخود خواهی و حرص و..است.
و .....
انصاف دهید آیا وصف حال ما تراژیک تر نیست؟!

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد

"کنکور آن دنیایی!"


باور کن من می دانم

"کنکور آن دنیایی!"

در مورد جمله زیر کدام گزینه صحیح می باشد؟

باور کن من می دانم! چرا هیچ وقت حرف مرا باور نمی کنی؟

الف) اصالت آدمی

ب) هویت کاذب آدمی

ج) می تواند از هر دو منشاء گرفته باشد.

د) هیچ کدام

پیشگیری یا درمان طب مدرن یا طب کل نگر یا…


علي گفت...

    با سلام
    آقاي بناني بعضي از فرقه هاي عرفاني (!) ادعا مي كنند كه اعمال و حركات شيطنت آميزي كه از انسان سر مي زند در واقع به علت آلودگي كالبد ذهني او توسط موجودات غير ارگانيك (اجنه) مي باشد و در واقع انسان را موجودي الهي اما تاثير پذير از شياطين و اجنه مي دانند .
    بنده از نزديك شاهد بودم كه چگونه جسم فردي توسط جن تسخير شده بود . در واقع اين موجود انگار داراي شخصيت است و شروع كرد به ناسزا گفتن به آقاي م.ط. كه فرد نامدار و مشهوري در فرادرماني ( طب كل نگر ) است .به نظرم اين موجودات وجود دارند اما به نظرم بسيار بعيد است كه كل گرفتاريهاي رواني و روحي را بر سر اجنه آوار كنيم و بگوييم اگر فلاني فلان كار را انجان مي دهد احتمالا جن رفته تو جلدش . البته شايد برداشت من از فرادرماني اشتباه بوده اما چيزي كه من از فلسفه و نگرش اين نوع عرفان نصيبم شده اين بوده است . خواستم بدانم شما در اين باره اطلاعاتي داريد كه بتواند راهگشا باشد .
    ممنون
 

پیشگیری یا درمان طب مدرن یا طب کل نگر یا
قصد پرداختن به موضوع طب کل نگر و انرژی درمانی و ..را نداشتم( خدا رحم کرد!!) زیرا همانطور که در مقدمه وبلاگ گفتم ( صرف نظر از مبحث واکسنها) بیشترین تکیه این وبلاگ بر پیشگیری از بیماریها با روشهای مؤثر تغییر سبک زندگی است که بیشتر از همه به همت خود فرد بستگی دارد ( 1- تغییر روحیه و تفکر و..برخورداری از فکر مناسب و عشق الهی2- تغییر رژیم غذایی و برخورداری از تغذیه مناسب 3- انجام حرکات بدنی مناسب و خنده  و تنفس و..)، به طوری که نیاز به ناز طبیبان کمتر اتفاق افتد!! خواه طبیبان مدرن باشند و خواه کهن و کل نگر!! و از ترافیک بیماران و دردمندان بکاهد!!
 اما اگر بیماری هم ایجاد شد باز بنظرم با همان سه راه ذکر شده درمان امکان پذیر است و اگر نشد! علاقه شخصی من از بین سایر رشته های طب کل نگر به گیاهان دارویی و همیو پاتی است و قرار است در این وبلاگ علاوه بر سه راه اصلی فوق، از گیاهان دارویی هم گفته شود که هم اکنون به اتفاق همسرم دوره آشنایی با آنها را طی می کنیم!! و چه دنیای حیرت انگیز و زیبایی دارند این گیاهان!! ولی اگر نیاز بود به طبیبان مدرن هم مراجعه خواهم کرد!(گاهی هم شاید اول از همه!)  و اگر آنهم افاقه نکرد دوا از "خزانه غیب" طلب کرده یا در نهایت، امید آن دارم که با لبخند و با آغوشی باز مرگ را پذیرا باشم!!
به دلیل پرسشی که شده بود( در خصوص درمانگری با یکی از انواع روش انرژی درمانی و جن گیری!..) گفتم شاید اطلاعات محدود من (در حد خوانده ها و شنیده هایم و همینطور برخی دیده هایم) بتواند کمکی بکند.
به عقیده اینجانب درهر کشوری در کنار طب مدرن لازم است چندین شاخه از طب مکمل هم پا به پای آن شکل بگیرد تا مردم از منافع هر دو سود ببرند. زیرا در برخی موارد طب مدرن عاجز از درمان است و از سوی دیگر گاهی گرانی آن برخی بیماران را از دیدن طبیب محروم می نماید. کما اینکه حتی در کشورهای پیشرفته رشته های مختلف طب کل نگر هم بسیار رونق دارد. از یکی از دوستان شنیدم که در کشور هند اکثر مردم فقیر به همیوپاتها مراجعه کرده و راضی هم هستند.  در کشور ما هم امیدوارم که اولا با اطلاع رسانی درست، مردم اصول پیشگیری را رعایت کنند و تغییر سبک زندگی را پیشه نمایند و در نتیجه بیمارستانها را پر نکنند!! ثانیا طبیبان کل نگر در رشته های مختلف ( طب سنتی، همیوپات و...) در کنار طبیبان مدرن و همگی با مجوزهای رسمی در خدمت مردم باشند، تا هر فرد بیماری بتواند آزادانه در طب مدرن یا کل نگر فرد مورد وثوق خود را انتخاب کند.
انرژی درمانی به روشهای خیلی متفاوتی در سراسر دنیا انجام می شود و از شاخه های طب مکمل محسوب می شود. در ایران هم از زمانهای خیلی قدیم مرسوم بوده که دو مورد آن را به صورت مراسم زار در جنوب و درمانگری در شمال ( بین ترکمنها ) را شنیده ام. در زمان ما هم روشهای متنوع دیگری متداول شده است و از جمله مرحوم استاد پرورنده بود که بیماران زیادی را مداوا کرده و مورد تأئید علمای جهانی این رشته هم بود و در کتابی، ترجمه شده از یکی از علمای غربی، که پیشترها خوانده بودم از وی به عنوان بزرگترین استاد معاصر این رشته یاد می کردند و از خصوصیات منحصر به فرد وی را ( در مقایسه با سایر درمانگران معاصرنیرو درمانی) مسلمان بودن او می دانستند.
 نظر شخصی خود را با توجه به اینکه به صورت کلی بیان می شود و شخص یا روش خاصی مد نظر نیست در خصوص انرژی درمانی بیان می کنم. امیدوارم خالی از تعصب و همه جانبه( نکات مثبت و منفی را در بر گیرد. البته نکات مثبت در جملات قبلی بیان شد و اینجا بیشتر نکات منفی آن ذکر می شود) باشد:  
 1- ضمن احترام به افرادی که صادقانه در این رشته در دنیا کار می کنند،( در مقابل مادیون در سلک معنویون قرار می گیرند!و برای آنها که دنیا های دیگر را سخت باور می کنند ممکن است راهگشا باشند! و دلیلی دیگر بر قدرت ذهن بشربه حساب آورده می شوند!) نقطه ضعفی که در مردم هست ممکن است به ضرر این گروه تمام شود؛ به دلیل خود باختگی و زود باوری مردم و خرافه پرستی برخی از آنها، همانطور که در رشته های طب مدرن هم می توان تقلب کرد، به دلیل ماهیت این روش، احتمال تقلب در آن خیلی بیشتر است.. و از طرف دیگر حتی شکل صحیح آن، خود باختگی را در آدمها تقویت می کند زیرا همه کم یا بیش از این قدرتها برخوردارند! ( آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد)..احتمال ورود انرژی های منفی فرد درمانگر را هم نباید نادیده گرفت..
2 - این رشته برای درمانگر هم خطراتی دارد و حتی گفته می شود که طول عمر درمانگران آن کوتاه تر است. و در درمانگر ممکن است غرور بی جا ایجاد شود!!( البته این امر در طب مدرن هم صادق است ولی در انرژی درمانی چون بی واسطه داروست خطر غرور بیشتر است!)
 3- افرادی که به دلیل نیروهای خاص خدا داده یا تمرین و ممارست، توانایی خاص درمان دارند؛ در صورت تأئید مراجع ذیصلاح- متخصص در طب کل نگر و انرژی درمانی- اجازه کار داشته باشند. ( البته در کنار آگاهی دادن به مردم!!). و چه بهتر که مراکز طب کل نگر به صورت تیمی از متخصصین مختلف در رشته های طب کل نگر و حتی مدرن در مورد یک بیمار نظر بدهند!!
4- تقریبا همه مردمان با کمک دعا برای بیماران، قدرت نوعی تأثیر گذاری را دارند( و به نوعی انرژی درمانی می کنند). اما اشکال عمده این است که مردم، دل خود را از کینه پاک نکرده اند تا بتوانند از صمیم دل عیادت کنند( اگر اشتباه نکنم از مولوی نقل است که هیچ عیادت کننده ای از خلوص دل عیادت نمی کند و در صدای او که آرزوی شفای بیمار را می کند نوعی ریا وجود دارد. از دوستانی که ابیات را به یاد دارند ممنون می شوم که مرا مطلع نمایند.) این موضوع از گذشته مورد تأئید بسیاری بوده است( اگر اشتباه نکنم الکسیس کارل در کتاب نیایش همین موضوع را تأکید کرده بود). به همین دلیل اگر کسی بند اول اصول پیشگیری از بیماریها را (که زدودن غبار دل باشد) به درستی اجرا کرده باشد، هم خودش کمتر مریض می شود و هم دعایش هم برای شفای بیماران گیرا تر خواهد بود.
 5- انرژی درمانی شاید به نوعی اصالت دادن به عوامل بیرونی باشد!! در صورتیکه بنظرم اصالت با قدرتهای درونی است!! بنظرم ذهن انسان اولاً ذاتاً پاک و ثانیا بسیار پر قدرت است و متأسفانه یا خوشبختانه به دلیل قوه اختیار، هر آدمی خود مسؤول تغییر و تحول روانی خود است..سایرین فقط می توانند راهنمایی یا کمک اولیه را انجام دهند.. وظیفه انسان این است که خودش نه فرد دیگر، پاکسازی و تخلیه ذهن از اشتباهات و توهمات را به عهده بگیرد. بزرگترین اشتباهات هم کمبود ذهن نیستند، بلکه زیادی افکار پریشان، توهمات، نا آگاهی و سپردن افسار ذهن به دست غیر، خشم، حسد، خودخواهی، حرص، عناد به خود، پر خوری و... همینطوراز بزرگترین اشتباهات این مجموعه افکار محدود کننده، این است که فکر را به غلط، جایگاه من و معنویت دانسته ایم و خود را از کل هستی جدا و تنها حس می کنیم... با غوطه ور شدن در فکر، به جای مسلط شدن بر آن( به قول مولوی: حاکم اندیشه ام محکوم نی) نه تنها ازاستفاده درست و همه جانبه از فکر محروم شده ایم و خود را دچار انواع توهمات کرده و در نتیجه دنیاهای محدود و رنج آوری را برای خود خلق نموده ایم..بلکه  از راه اندازی سایر نیروهای درون نظیر عشق هم محروم شده ایم ...هر چه را با ایمان و خود باختگی و به طور کورکورانه بپذیریم بر ما مسلط می شود. بر عکس آن؛ انسانی که خود پاکسازی ذهن را انجام داده و با تعادل کامل، فرمان ذهن خودش را به دست گرفته است، از سوی هیچ عامل بیرونی قابل نفوذ نخواهد بود. او خود به قدرت ذهن خودش واقف شده است......در غیر این صورت ضعیف ترین عامل بیرونی می تواند بر انسان اسیر ذهن مسلط شود و او را به ورطه بد بختی بکشاند!! 
 6- چون در خصوص جن و..تجربه و تخصصی ندارم!!( فقط می دانم در انرژی درمانی پرانیک به نوعی با غیر ارگانیکها هم سر و کار دارند و در مراسم زار هم همینطور!) نمی خواهم وارد آن مبحث شوم و قصد رد کردن همه جانبه آن را هم ندارم.( برخی بیماریهای شدید روانی یا به روانپزشک نیاز دارند یا شاید در مواردی به جن گیر!و..ولی در اکثر موارد گره به دست خود آدم باز می شود نه شخص دیگر زیرا گره را در نهایت خود ایجاد کرده ایم..در خصوص بیماریهای جسمی هم  بنده با روشهایی که فردی از بیرون به طور اختصاصی با ورود به حوزه انرژی فرد دیگر- با روشهای انرژی درمانی و مشابه آن- حتی بیماریهای فیزیکی را درمان می کنند زیاد موافق نیستم..) ولی انتساب همه بیماریها به جن و.. به نظرم به هیچ وجه درست نیست و به هیچ وجه از انسان برای تغییر خودش سلب مسؤولیت نمی کند..از طرفی هر گونه اهمیت دادن و شکل دادن و نیرو بخشیدن به افکار توهمی ذهن، چه از طرف روانشناسان مدرن باشد و چه از طرف جن گیران کهن، خواسته مورد علاقه "من درون کاذب" است. زیرا آن را از نقطه ضعف اصلی اش یعنی توهمی و غیر واقعی بودن نجات می دهد! و موجب می شود که انسان در تیرگی و واقعی پنداشتن توهمات بیشتر دست و پا بزند!
7- بسیاری از مواردی که به غیر ارگانیک ها( جن یا..) نسبت داده می شوند در واقع همان ضمیر ناخود آگاه، یا به تعبیر اکهارت تله تندیس درد است که در نا آگاهی و تیرگی ذهن رها شده اند(علاقه مندان را به کتاب جهانی نو اثر اکهارت تله ارجاع می دهم). نور آگاهی و شهود بی طرفانه و پرهیز از یکی دانستن خود با آنها منجر به محو شدن شان می شود و احتیاجی به جن گیر نیست!! و احتمالاً جن گیر هم برای آن کاری نمی تواند بکند!
حق همی خواهد که تو زاهد شوی
تا غرض بگذاری و شاهد شوی
8- پیام همه پیامبران و عارفان و خردمندان و..هم تکیه بر خود شناسی و تزکیه است( من عرفه نفسه فقد عرفه ربه و..) که زمان می برد و به عقل و خرد و عشق و دعا و ممارست نیاز دارد نه اینکه فردی از بیرون بخواهد برای ما معجزه ای بکند و یک شبه ما را نجات دهد!( رها شدن یک دقیقه ای!) ..اگر اینطور بود باید همه نزدیکان و اطرافیان پیامبران و عارفان در چشم برهم زدنی  رها می شدند.. حتی شنیده ام که در کتب مذهبی در کنار ابلیس خاص در بسیاری موارد منفی فیزیکی و ملموس نظیر چرک زیر ناخن، فکر منفی، و..به عنوان شیطان اشاره شده است.
9- چون خدا ما را آزاد آفریده معمولا تا فرد ی خودش نخواهد و حرکت مثبتی از درون آغاز نکند و چراغ آگاهی درون را روشن نکند؛ یاری از طرف خدا نخواهد رسید..در غیر اینصورت خلاف عدالت خداست..( البته همان شروع حرکت هم به نوعی از الطاف خداست که شاید به اعمال خیر ما بر می گردد)
 10- به هر حال به نظرم هرچه ذهن را در دنیاهای منفی یا توهمی بگسترانیم قابلیت خلق برخی واقعیات ها را منطبق بر آن باور خواهد داشت ولی احتمالا انسان را بیشتر در درد و رنج فرو خواهد برد و او را رها  نخواهد کرد.
 11-در ادبیات کهن ما و همینطور سایر ملل پروراندن ذهن برای کسب برخی قدرتها را می شناختند ولی نقطه ضعف آن را هم دور شدن از هدف غایی انسان( عشق و معنویت اصیل و..) می دانستند:
بر هوا بپری مگسی باشی..روی آب روی خسی باشی ...دلی بدست آر تا کسی باشی...
 12- بنظرم انرژی درمانی از یک منظر، شبیه روشهایی است که می خواهند با توجه به نقطه ضعف ما(حرص!!) با کمترین زمان ما را به قله موفقیت برسانند (یا به صرف مثبت اندیشی سطحی می خواهند ما را نجات دهند..) این روشها هم از نقاط ضعف دیگر ما (تنبلی و خود باختگی و زود باوری) سوء استفاده می کنند و همه به نتیجه اندکی می رسند یا در بیشتر موارد به بیراهه می برند..چون فکری به حال دریای توهمات منفی ذهن نکرده اند( که در اصل هیچ است!!ولی در تیرگی و نادانی جان می گیرند!!)... در صورتی که مولوی می گوید:
اول ای جان دفع شر موش کن
وانگهی در جمع گندم کوش کن
نتیجه گیری شخصی:
در خاتمه همانطور که گفتم مردم آزادند که در صورتیکه به دیگران ضرر و زیانی نرسانند؛ ( و حتی الامکان به خودشان!) روش درمانگری( پس از کسب صلاحیت لازم) یا درمان شدن را خود برگزینند. جمع بندی و نتیجه گیری خود من با توجه به آنچه گفتم این است  که خود من نه برای درمانگری (به جز مبحث دعا برای بیماران  که در تعریف کلی انرژی درمانی جزو آن رشته قلمداد می شود. و البته از نظر عده ای هم نه!) و نه برای درمان شدن از هیچ روش انرژی درمانی استفاده نخواهم کرد!! (البته سالها پیش انتخاب من چیز دیگری بود!! و نمی دانم شاید به احتمال ضعیف! اگر فردی مثل استاد پرورنده باشد و بنده هم در حال احتضار و نا امید از سایر طبیبان ممکن است در آینده هم استثناء قایل شوم!!). البته ممکن است جمع بندی و انتخاب سایرین با من متفاوت باشد که برای آنها هم احترام قائلم. 




دلایل مولکولی و سلولی برای لزوم تغییر سبک زندگی!

رادیکالهای آزاد و آنتی اکسیدانها


رادیکال آزاد (free radical) به اتم یا مولکولی گفته می شود که دارای الکترون جفت نشده (منفرد) است. در داخل سلولهای بدن رادیکالهای آزاد در نتیجه تنفس سلولی ( زنجیره انتقال الکترون در میتوکندری) به طور طبیعی تولید می شوند و  بدن هم به طور طبیعی با سیستمهای آنتی اکسیدان متعدد آنزیمی و ویتامینی، این رادیکالهای آزاد را خنثی می کند. رادیکال آزاد بسیار فعال و ویرانگر بوده و تمایل شدید دارد که برای اشباع نمودن مدار آخر الکترونی اش با اکسیده نمودن سایر مولکولها( پروتینها، چربیها، DNA و RNA  ) و گرفتن یک الکترون از آنها، خودش را به حالت تعادل برساند. ولی اکسیده نمودن سایر مولکولهای سلول می تواند بسیار خطرناک باشد؛ تخریب غشاء سلول( انواع سلولهای عصبی، رگها و..) و تغییر ساختمان مولکول DNA ؛ بیماریهای قلبی عروقی، سرطان و سایر بیماریهای لا علاج یا صعب العلاج را ایجاد می نماید. در موارد ازدیاد این رادیکالهای آزاد خنثی شدن آنها توسط سیستم های طبیعی بدن امکان پذیر نبوده و حیات سلول و بدن با تهدید جدی مواجه می شود. عوامل مخرب محیطی مثل اشعه ماوراء بنفش، الکل ، سیگار، آلودگی های هوا، آب و غذاهای مصرفی نا سالم و پر از چربی، گوشت و...، استرسها و اضطراب، عدم فعالیت متعارف بدنی( فعالیت خیلی شدید و خشن بدنی ممکن است اثرمعکوس داشته باشد!!)، همگی موجب می شوند که بدن نتواند با این رادیکال های آزاد مبارزه کند. در نتیجه ساختمان و عمل سلول های بدنی توسط رادیکال های آزاد تخریب شده و منجر به بروز انواع بیماریهای متعدد نظیر سرطان، بیماری قلبی عروقی و... می شوند. علاوه بر بیشتر بیماریها، رادیکالهای آزاد مسؤول پیری و مرگ هم شناخته می شوند. در مورد مکانیزم پیر شدن و سالخوردگی دریک نظریه جالب به نام Free Radical Theory of Aging ارتباط رادیکالهای آزاد با روند پیرشدن نشان داده شده است.

از آن طرف، آنتی اکسیدان ها مولکول هایی هستند که جلوی عمل رادیکال های آزاد را گرفته و مانع از تخریب سلول های حیاتی بدن می شوند. بیشتر از 4000 ترکیب آنتی اکسیدانی وجود دارند که بیشتر آنها در غذاهای گیاهی یافت می شوند. از بین آنها بیش از همه ویتامین های E و C و بتاکاروتن و نیز ماده معدنی سلنیم مهم هستند.  بیشتر افراد تصور می کنند منظور از دریافت آنتی اکسیدان بیشتر، مصرف مکمل ها است. اما باید بدانید که فقط مکمل های خوراکی آنتی اکسیدان ندارند ، بلکه میوه ها و سبزیها  دارای آنتی اکسیدان بیشتری هستند. زیرا گیاهان غیر از آنتی اکسیدان خاص ( مثلاً ویتامین( C    دارای موادمغذی و آنتی اکسیدان های دیگری نیز هستند( نظیر فلاونوئیدها و آنتوسیانین و.. موجود در سبزی و میوه) ، بنابراین بهتر از مکمل ها از بدن شما محافظت می کنند. شما باید این آنتی اکسیدان ها را به مقدار کافی و به شکل صحیح دریافت کنید و از طرف دیگر مانع ورود رادیکالهای آزاد بیشتری شوید که در خوردن غذاهای ناسالم، استرسها و .. فراوان تولید می شوند.


بنابراین می توان نتیجه گیری نمود که:

1-  رژیم غذایی غنی از میوه و سبزی با دو علت عمده ی کاهش رادیکالهای آزاد و افزایش آنتی اکسیدانهای ورودی به بدن، در پیشگیری یا کاهش شدت سرطان و سکته و تقریباً تمامی بیماریها بسیار مؤثر هستند و می توانند روند پیری را به تأخیر بیاندازند.

2-  مراقبه و ریلکسیشن ( تن آرامی ) و زندگی سالم معنوی و اخلاقی، عدم مصرف الکل و سیگار، با ایجاد آرامش و رهایی از استرس و اضطراب، از تولید رادیکالهای آزاد ممانعت می کنند.

3-  ورزشهای ملایم و بیشتر کششی و تنفسی یوگا و تایی چی و ورزش یا مراقبه خنده همراه با ریلکسیشن و تنفسهای عمیق، به دلیل عدم فشار بیش از حد به بدن ضمن فراهم نمودن فواید بیشمار ورزشهای جسمی و روانی( از جمله تقویت سیستم های آنتی اکسیدانی بدن و اینکه برخی محققین هم اعتقاد دارند که سطح مشخصی از رادیکالهای آزاد برای بدن مفید است- مقابله با عفونت و ..)، از انواع ضرر و زیانهای ورزشهای شدید و خشن جسمی، رقابتی و مسابقه ای مبرا هستند. (تحقیقات جدید نشان داده است که ورزشهای شدید استقامتی به ویژه اگر ناگهانی و بدون آمادگی قبلی باشند، رادیکالهای آزاد را بیش از حد تولید کرده و طول عمر را کاهش می دهند! در چنین مواردی شاید تا حدودی رژیم غنی از میوه و سبزی به داد این نوع ورزشکار برسد!)

3- چکیده وین دایر و برچسبها ( ریشه ها، ماهیت، مشخصات و عوارض برچسبها)

3-1- یک دلیل برای ایجاد برچسبها ساده کردن امور است. مردم شما را در طبقه بندیهای از پیش تعیین شده قرار می دهند زیرا اینطوری آسان تر است!- یک دلیل دیگر برچسب هم که شاید در همین نکته مستتر باشد این است که آدمی از ناشناخته می ترسد و ناشناخته برای آدم هر چه ورای کلمه و برچسب است! انگار برچسب لاکی است که با رفتن در آن آدم احساس ایمنی می کند!-

 

3-2- از مشخصات برچسب کهنه بودن و ریشه در گذشته بودن است-برخلاف دنیای واقعی و نظرات مولوی و فیزیک کوانتوم!:-

عمر همچون جوی، نو نو می رسد

مستمری می نماید در جسد

 

3-3- چهار جمله مستتر در برچسب یا "من...هستم" های مخربی که زندگی انسان را تخریب و نابود می کنند، عبارتند از: 1-"من چنین هستم" - به عبارت اکهارت تله و مصفا خود را با آن همانند کردن- 2- "همیشه این طور بوده ام" -غرق در گذشته شدن-3- "دست خودم نیست"-سلب مسؤولیت و اجبار عصبی! که در صفات واقعی آدمی، این خصوصیتها غایب است- 4-"طبیعتم این طور است" -بزرگنمایی جبر ژنتیک و..- وین دایر این چهار مؤلفه ی برچسب را 4 سر نخی می داند که سرشان دست شماست و مهارهایی هستند که شما را از رشد باز داشته و مانع می شوند تا زندگی را در این لحظه و لحظه های بعدی تغییر دهید و آن را مملو از هیجان و تازگی و سازندگی کنید!! در واقع این 4 جمله استدلال نهفته، پوسیده و احمقانه ای است که بر حق بودن برچسبها را توجیه نماید!

 

3-4- دو مسیر تاریخی شکل گیری برچسبها: اول برچسبهایی که از طرف دیگران -هدیه شده!!- و از ابتدای کودکی الصاق شده و شخص همه جا وهمه وقت آنهارا با خود یدک می کشد دوم برچسبهایی که نتیجه انتخاب خود اوست که به منظور طفره رفتن از انجام وظایف دشوار بر خود زده است!!

 

3-5- ایمان کورکورانه به برچسبها، بدون ذره ای از شک و تردید از عجایب برچسبهاست.- این ایمان با دزدیدن انرژی ایمان، فضا و انرژی برای ایمان به اصالت وجود آدمی و .. را از آدم سلب می کند!! در واقع انسان به دروغ ایمان می آورد!-

 

3-6- حلقه و دور باطل و بسیار مخربی که برچسب ایجاد می کند باعث می شود که با هر تجربه ای، طوق بندگی را بیشتر دور گردن آدمی سفت تر نماید! و با این روش موذیانه مانع شکوفا شدن علاقه و استعداد آدمها می شود. به عنوان نمونه: "من خجالتی هستم"!...مایلم و علاقه دارم این موضوع را در جمع مطرح کنم...نه نمی توانم!....چرا؟!....چون "من خجالتی هستم"!!....

 

3-7- کمال گرایی و چسبیدن به توجیه همه یا هیچ ( برخلاف قانون رشد تدریجی و پله پله ) از مشخصات بسیاری از برچسبهاست. عقیده پوچی که می گوید: اگر نمی توانید کار ی را خیلی خوب انجام دهید حق دارید از انجام آن صرف نظر کنید.

 

3-8- برچسبها یکی از توجیه کننده های قوی برای آدمهایی است که بتوانند انجام مکرر کارهای منفی و بد یا عدم انجام کارهای مثبت و خوب را توجیه نمایند. با این توجیهات خود را از تحول مثبت محروم می کنند.

 

3-9- عوارض برچسبها: مانع تغییر هستند-اقدام از بین برنده ترس است. برچسب آدم را در بلاتکلیفی بین انجام میل و خواسته ناشی از اصالت و برچسب ذهنی نگه داشته و درنتیجه مانع اقدام شده و به ترس از عمل دامن می زند. در صورتی که اقدام است که اولا ترس را زایل می کند و ثانیا موجب کسب مهارت و تجربه جدید می شود!- به عبارت دیگر برچسب ترس از شکست را توجیه کرده و همین ترس مانع ورود به حیطه عمل می شود!-

مانع انجام علائق و بروز استعدادها هستند.

بهانه تنبلی و تشدید کننده آن هستند.

و هر برچسبی یعنی آخر خط و اینکه فرد قابل پیش بینی و تمام شده است! مثل این برچسب که "من پیر شده ام !"

به طور خلاصه همانطور که گفته شد: برچسبها مانع ورود و کشف دنیاهای جدید و تحول از حال بد به حال خوب می شوند. برچسبها مانع بزرگ تجلی احسن الحال هستند!


2-      چکیده وین دایر و برچسبها (ایراد اساسی برچسب)

وین دایر با نقل جمله ای از سورن کی یر کگارد" به محض اینکه برچسبی بر من می گذاری مرا نفی کرده ای" می گوید: وقتی در نظر دیگران شخصیت آدمی- منظور خود واقعی یا اصالت آدمی است- هم سطح بر چسبها ی او شد، آنگاه خود-واقعی- او دیگر وجود نخواهد داشت.-در واقع پوشیده می شود و بروز نمی نماید نه اینکه وجود نداشته باشد- این در مورد برچسبهایی که خود آدم برای خویشتن بر می گزیند نیز صادق است. هر کس که با "انگ "هایی که بر خود گذاشته قابل شناسایی باشد، نیروها و استعدادهای خویش را نفی کرده است.-اینجا وین دایر به اشکال اساسی برچسب از دیدگاه دکتر دیوید برنز یعنی تعمیم مبالغه آمیز یک ایراد مقطعی و موقتی و نفی بسیاری از نیروهای واقعی فرد اشاره کرده است. دیوید برنز به به نوعی  غیر واقعی و توهمی بودن برچسب را تأکید می نماید.-

 

 

1-      چکیده وین دایر و برچسبها (رهایی از گذشته)

دکتر وین دایر در کتاب چگونه شخصیت سالم تربیابیم، ترجمه بدرزمان نیک فطرت، نشر علم؛ با ذکر چندین برچسب به عنوان مثال( من خجالتی ام؛ بی دست و پا هستم؛ تنبل ام؛ کم جرأتم؛ فراموشکارم؛ در ریاضیات ضعیفم؛ در هجی کردن ضعیفم؛ بی سلیقه ام بی حوصله ام؛ در موسیقی بی استعداد هستم؛ خوش برخورد نیستم و...) همه آنها را ریشه در گذشته فرد می داند و رهایی از آنها را رهایی از گذشته می داند. پرسشی که مطرح می کند این است که آیا برچسبها به شما نیرو می دهد؟ اگر بله که هیچ؛ ولی اگر احساس می کنید که مانع و سدی در زندگیتان ایجاد کرده است آنها را مورد بازبینی قرار دهید. در چند نوشته پیاپی این وبلاگ خلاصه ای از نظر دکتر وین دایر در خصوص برچسبها ذکر می شود.- موارد داخل دو خط کوتاه در این سری از وبلاگ نویس است-

 


برچسبهای ذهنی پوشاننده حقیقت و کفران نعمت!

تو درون چاه رفتستی ز کاخ
چه گنه دارد جهانهای فراخ؟

به محض اینکه برچسبی بر من می گذاری مرا نفی کرده ای
"سورن کی یرکگارد"


برچسبها ی هویتی با قرار دادن انسان در یک چهارچوب تنگ و محدود، دست و پای او را می بندند و زاویه دید آدمی را بسیار محدود می کنند. سم مهلک برچسب می تواند مانند یک ویروس کامپیوتری ظرفیت و توانایی عظیم ذهن را به شدت تنزل داده و در واقع ذهن را فلج کند! دقیقاً مانند آزمایشی که بر روی کک انجام شد: ابتدا کک قدرت پرش خاص خودش را داشت ولی با محبوس کردن کک در یک فضای تنگ پس از مدتی با توجه به محدود بودن ظرف، پرش کک در حد ارتفاع ظرف تنزل پیدا کرده و حتی با آزاد شدن کک پرش او در حد وضعیت زندان! کاهش پیدا کرده بود!
 مغز انسان در هر ثانیه 400 میلیارد واحد اطلاعات(bit) در ثانیه را دریافت می کند و از این حجم وسیع اطلاعات فقط از2000تای آن آگاه می شویم!! برچسبهای هویتی بزرگترین عامل محدود کردن دید ماهستند. مولوی بسیار زیبا این محدودیت دید را بیان کرده است:
پیش چشمت داشتی شیشه کبود
زان کبودت جمله عالم می نمود
یا در جای دیگر: 
خویش را صافی کن از اوصاف خود
تا ببینی چهر پاک صاف خود
کفر به معنای پوشاندن حقیقت است و برچسبهای ذهنی و ذهن بسته، شرطی شده و قضاوت کننده ی مولد برچسب، یک از عوامل اصلی فیلتر کردن و پوشاندن حقیقت می باشد!!
داستان جالبی از سرخپوستان آمریکا نقل شده است که آنها به دلیل اینکه تا قبل از ورود کشتی کاشفان، کشتی به آن بزرگی را ندیده بودند و در مخیله خود نمی پذیرفتند که چنین چیزی هم وجود داشته باشد، قادر به دیدن کشتی ها نبودند. یکی از شمن های قبیله با روزها مراقبه و دقت بر روی سطح آب دریا که غیر عادی شده بود!! بالاخره قادر شد کشتی ها را ببیند!! فیزیک کوانتوم از جهانها ی موازی و گوناگونی یاد می کند که کشف آنها به تغییر ذهنیت آدمها بستگی دارد. جهانهایی که با ذهنیت آدمها ارتباط تنگاتنگ داشته!! و از ذهن آدمی متأثر می شوند! پرفسور ایموتو تأثیر پذیری مولکولهای آب را از ذهن آدمها اثبات نمود! مولوی هم بسیار قبلتر از سال 1995 (کشف ایموتوی ژاپنی) از زبان جمادات فرمود:
ما سمعیم و بصیریم و هوشیم!
با شما نامحرمان ما خاموشیم!
مولوی وضعیت بشر پوشاننده حقیقت ( کافر) و محروم از کشف دنیای های ناشناخته درون و بیرون را به خوبی توصیف کرده است:
تو درون چاه رفتستی ز کاخ!
چه گنه دارد جهانهای فراخ؟
آیا آن چاه چیزی جز "ذهنیت محدود شده ما با افکار و برچسبهای محدود کننده" چه چیزدیگری می تواند باشد؟! برچسبهای ذهنی هم کفر هستند و هم کفران نعمت! زیرا ما را از ورود به حیطه های ناشناخته ی -از دید ذهن محدود شده- بسیاری که خداوند به ما ارزانی داشته است، محروم می کنند!! که مهمترین و زیبا ترین آنها؛ جهان عشق و محبت است! که جهان مخصوص خداوند بخشنده مهربان است.

دعا: اللهم ارنی الاشیا کما هی " بار خدایا چیزها را همانطور که هستند به من بنما"



مراقبه غذا خوردن!
فلینظرالانسان الی طعامه
پس انسان با چشم خرد به غذای خود بنگرد
سوره عبس آیه 24 و کهف 19
خداوند از ما خواسته است تا به غذای خود با چشم بصیرت بنگریم ، چیزی که انگار، اکثر آدمها در این دنیای سرعت و رقابت، لذایذ سطحی، و چشم و هم چشمی، به بوته فراموشی سپرده اند! و خیلی چیزهای بیهوده را جدی می گیرند ولی به این توصیه اکید قران کریم توجه نمی کنند. توصیه ای که می تواند جسم و جان آنها را متحول کند و به آنها حیات دوباره ببخشد! بنظرم حداقل سه بعد این نظر به غذا به شرح زیر است:
1-  غذا از راه معاشی درست و حلال به دست آمده باشد و نوع غذا هم حلال و پاک و عاری از مسکرات و مخدرات و..باشد . از پیامبر اسلام(ص) نقل است که " کسی که دوست دارد دعایش مستجاب شود طعام و کسب خود را از حرام پاک کند." در حدیث معروفی از امام حسین(ع) در روز عاشورا خطاب به لشکر کوفه آمده است:" آری شما حاضر به شنیدن سخن حق نیستید زیرا شکمهای شما از غذاهای حرام پر شده است، در نتیجه خداوند بر دلهای شما مهر زده است"
2-  توجه به غذا خوردن با حضور در زمان حال اتفاق می افتد. مشاهده وضعیت محیط درونی( افکار و احساسات) و بیرونی( محل غذا خوردن) در زمان غذا خوردن، کار دیگری را همزمان انجام ندادن، رعایت سکوت و نشستن و با تمام وجود با غذا در ارتباط بودن، لازمه بصیرت و مراقبه نسبت به غذا خوردن است. نگاه به رنگ و شکل غذا، و توجه به حسهای بویایی و چشایی و لامسه در ارتباط با غذا خوردن، توجه عمیق انسان را به غذا معطوف می دارد. امروزه جویدن کامل هر لقمه و حس کردن کامل هر لقمه و توجه به لحظه ورود غذا به مری و معده و سپس لقمه بعدی را با تأنی و توجه برداشتن از عهده انسان ماشینی بر نمی آید ولی برای درک قسمتی از زندگی و نعمتهای آن لازم است!! همزمان توجه به تغییرات حس گرسنگی و سیری و قبل از سیر شدن کامل، بدون حرص و آز و با لبخند و رضایت و شکر درونی، دست از غذا خوردن کشیدن، از جمله مواردی است که دقت و توجه و مشاهده و مراقبه را کاملتر می کند. این توجه کامل فواید بی شماری دارد و ثابت شده است که در هضم و جذب غذا بسیار مؤثر بوده و مانع پر خوری می شود. این مراقبه بسیار نیرو زا بوده  و انرژی و خاصیت غذا را می افزاید. همانطور که پروفسور ایموتو شعور آب را ثابت کرد؛ در ارتباط کامل با غذا بودن هم شعور غذا را تحت تأثیر قرار خواهد داد. صرف توجه و مراقبه در هنگام غذا خوردن گاهی از خود غذا هم جلوتر می زند! امروزه می شنویم که آدمهایی با تمرین و ممارست ذهنی صرفاً از طریق دریافت انرژی از نور خورشید ( البته با شرایط و روش خاصی، زیرا نگاه به نور خورشید همانطور که همگان می دانند می تواند منجر به کوری شود!) یا حتی از راه تنفس پرانیک، نیروی لازم برای ادامه حیات را اخذ می نمایند!!
3-  سومین بعد نظر به طعام این است که به کمیت و کیفیت غذا توجه کنیم و با تدبر و تحقیق ببینیم چه غذا هایی برای سلامت جسم و روحمان مناسبتر است. در حال حاضر انسانها بر اساس محل زندگی شان و عادتهای قدیمی اخذ شده از پدر و مادر و جامعه از یکطرف و هوس و مزه ظاهری غذاها از سوی دیگر، طعام خود را انتخاب می کنند و توجهی به نیاز واقعی بدن و ارتباط غذا و سلامتی ندارند و با اینکار بیمارستانها و مطب پزشکان را پر می کنند!! تازه بعد از بیماری هم به جای تغییر اساسی در تغذیه (به علت اعتیاد به یک روش تغذیه واینکه غذا برای بسیاری حکم تخدیر کننده آلام روحی را پیدا کرده است!!) بیشتر به داروهای شیمیایی و جراحی تکیه می کنند و معمولاً هم نتیجه کمی می گیرند!! ( همین دیروز بود که یکی از همکاران مبتلا به دیابت -شهرام- به نگارنده می گفت حاضر است آمپول روزانه را تحمل کند و تغییر رژیم غذایی را نه!!). امروزه بسیاری از تحقیقات و تجربیات خردمندان قدیم و جدید ( از جمله ابو علی سینا) نشان داده است که تقریباً اکثریت قریب به اتفاق بیماریها ناشی از نوع و نحوه تغذیه بشر بوده و پرهیز مناسب و اصولی در غذا خوردن، بهترین درمان بیماریهاست. رویکرد دوباره بسیاری از خردمندان کنونی به تغذیه طبیعی و سالم و پرهیز از غذاهای مضر و پر خوری پس از افراط در خوردن همه چیز! انسان را به سخن پیامبر اسلام(ص) نزدیک و نزدیک تر کرده است:  
المعده بیت کل داء والحمیه راس کل دواء
" معده خانه همه ی بیماریهاست و امساک و کم خوری در رأس همه ی داروهاست"

         در این وبلاگ سعی می شود در خصوص این بعد سوم نظر به طعام، به نقل از خردمندان و دانشمندان رشته تغذیه مطالب کلیدی آورده شود. هر چند در این خصوص بین علمای تغذیه اختلاف نظر وجود دارد ( همین اختلاف نظر باعث شده که برخی بهانه کنند و بگویند پس هر چه دلمان خواست بخوریم!! بنظرم این بهانه درستی نیست چون نظرات مشترک این دسته از علما هم بسیار زیاد است- از جمله اجتناب از پر خوری- که ما آن موارد مشترک را هم زیر پا گذاشته ایم و از طرف دیگر طبق اصل الهی "ان تتق الله یجعل لکم فرقانا" یعنی "اگر تقوا پیشه کنی خداوند قدرت تمیز درست و نادرست را به شما ارزانی می دارد" بنابراین هر انسانی می تواند تا حدود زیادی با رعایت این اصل به حقیقت نزدیک شود) در اینجا سعی می شود از تعصب کورکورانه به یک سمت خودداری شود و بهترین نظرات یا نظرات مشترکی که بیشتر آنها بر آن متفق القولند آورده شود. تجربه شخصی و سن و طبع نگارنده از یکطرف و گرایش وی به سمت حکما و دانشمندان کل نگر و طبیعت گرا هم در تمایل به یک روش خاص تغذیه (گیاهخواری) تأثیر گذاشته و شاید قابل تعمیم به همه نباشد. بنابر این خواننده محترم هم باید ضمن اجتناب از افراط و تفریط و تعصب، خود در این زمینه تدبر و مطالعه نموده و در کنار آن با تجربه شخصی ( در این زمینه شناخت نیاز واقعی فرد بوسیله خودش هم مهم است زیرا با توجه به طبع و مزاج و سن و شغل و..؛ نیاز افراد متفاوت است ) به طعامش نظر کند وبهترین روش تغذیه را برای خودش انتخاب کرده و جایگزین عادات غلط گذشته نماید.
"برخی از مطالب فوق از دو کتاب پانزده روز تا سلامتی نوشته جمشید خدا دادی و دیدار از شهر خردمندان نوشته دکتر محمد مظفر پور اخذ شده است."

مراقبه ی مراقبه از بیماران و سالمندان!
ای خدای من فدایت جان من
جمله فرزندان و خان و مان من
تو کجایی تا شوم من چاکرت
چارقت دوزم کنم شانه سرت
جامه ات شویم شپشهایت کشم
شیر پیشت آورم ای محتشم
ای فدای تو همه بزهای من
ای به یادت هیهی و هیهای من
ور ترا بیمارئی آید به پیش
من ترا غمخوار باشم همچو خویش
تمام زندگی ما را مراقبه های قدرتمند و عجیبی فرا گرفته است. کافیست زرنگ و رند باشی تا آنها را از دست ندهی! مراقبه خوردن، مراقبه خنده، مراقبه گریه، مراقبه سکوت، مراقبه راه رفتن و... تمام زندگی هدایای الهی است که اگر قدر آنها را بدانیم و با عشق و مشاهده، خدا را در کنار خود بدانیم بالاترین شادیهای واقعی ، در به ظاهر سختیها و آسایشها نصیبمان می شود. چند روزی است این فرصت گرانبها  نصیب ما شده است و مادر بزرگ پیر و بسیار نورانی همسرم چند روزی مهمان بزرگوار خانه ماست. و می بینم که جو خانه ما عوض شده و انگار فرشته متبرکی با نور و عشق، خانه ما را نورانی کرده است! همسرم با چه عشق و محبتی انگار کودکی را تر و خشک می کند و شب و روز از او پرستاری می کند و علیرغم خستگی زیاد، حسابی حال می کند و او هم نورانی شده است! من هم از اینکه در کنار چنین مراقبه گر مهربانی  هستم عشق می کنم و عصبانیت و کدورت خاطر! از خانه ما رخت بر بسته است! مادر بزرگ هم با همه سختیهای روزگار خندان و شاد است!
حالا در کنار رنج و محنتی که بیماری وپیری  دارد، باز یک از حکمتهای پیری و بیماری را به عینه مشاهده می کنم: خدمت به بیماران و سالخوردگان؛ فرصت تبادل عشق بی قید و شرط  و درک و یادگیری عشق الهی و لذت خدمت بدون توقع پاداش!!... و انگار خدا آنقدر پایین آمده که ما هم بتوانیم لذت عشق را حس کنیم و چه خوشبختند کسانی که پایین آمدن خدا را غنیمت می شمارند!! کاش مادر بزرگ روزهای بیشتری در خانه ما بماند...باشد که همه بیماران و سالخوردگان شاد و صبور باشند!!