دو مانع و دو راه حل اساسی در مسیر خود شناسی (قسمت اول)

هین ببین از تو نظر آید به کار
باقیت شحمی و لحمی، پود و تار
شحم=پیه  ؛ لحم=گوشت
یک نظر دو گز همی بیند ز راه
یک نظر دو کون دید و روی شاه

دو مانع

1-    یک مانع و ایراد اساسی در خود شناسی این است که ذهن ملامت گر و کمال طلب، عادت به ملامت خود را به شکل جدید بروز می دهد. اصل درست و بجای خود شناسی این است که به جای توجه به عیب و ایراد دیگران متوجه نقش خود باشیم و عیب و ایراد خودمان را ببینیم. شاید در ابتدای خود شناسی، دوست داریم عیب و ایراد دیگران را ببینیم و در واقع بدین شکل، به طور زیرکانه و نا خود آگاه، خشم خود را علیه دیگران هدایت کنیم. اما به تدریج متوجه می شویم که انگار خودمان هم مقصریم و من کاذب خودمان خرابکار اصلی است!!  به مرور متوجه می شویم خودمان صد در صد مقصریم!!!!
اما همین یافته اگر با هدایت گری خرد و ناظر ساکت بیطرف درون نباشد، موجب می شود که فقط خشم، قالبش را عوض کند!! این بار خودمان، بیشتر مورد هدف خشم واقع می شویم. ذهن با ملامت خود و در واقع  با فکر آغشته به خشم، به مقابله با فکر و هیجان های فکری دیگر می پردازد!! من کاذب، جدی گرفته می شود و از منظر و دیدگاه محدود من کاذب و ذهن اسیر عادت ها، به همه چیز و از جمله به خود شناسی نگریسته می شود. از آنجا که با ابزار فکر نمی توان بر فکر  و من کاذب که از جنس فکر است، غلبه کرد؛ در نتیجه بنا بر قانون:
آفت ادراک آن حال است قال
خون به خون شستن محال است محال   
من کاذب پا برجا می ماند و متورم هم می شود. اشکالی که به روانشناسی و روانکاوی هم وارد است، همین تقویت ملامت خود، با بر چسب زدن های مختلف است. با فکر و هیجان فکری نمی توان به جنگ فکر و هیجان فکری رفت. و تا زمانی که من کاذب، واقعی و جدی انگاشته می شود، حیات آن ادامه خواهد داشت. البته و صد البته عادت به ملامت خود و عادت جدی گرفتن من کاذب از پر قدرت ترین عادت های ذهن است و همواره وجود داشته، فقط با شروع به اصطلاح خود شناسی، تنها شکل و قالبش را عوض کرده است.
2-   از سوی دیگر هدف ایده آلی رهایی کامل، به نوعی جای هدف ها و حرص و طمع های قبلی را می گیرد. هر چه این حرص شدید تر باشد، رهایی هم دور تر می شود و خشم و ملامت هم  تشدید می گردد:
دور می بینی سراب و می دوی
عاشق آن بینش خود می شوی
ایراد از اینجا ناشی می شود که با فکر و خود کاذب می خواهیم رهایی را تجربه کنیم. از منظر و دیدگاه من کاذب نمی توان رهایی را تجربه کرد. جنس من کاذب از رنج و نا شادی  و جنس رهایی از شادی و آرامش است. غرق شدن در مجموعه افکار و هیجان های وابسته به افکار از یک سو و عدم تجربه شادی عمیق بی دلیل، باعث می شود که نتیجه ی این حرص بیشتر به رهایی، خشم و نا امیدی بیشتر و ملامت خود بیشتر باشد.
عدم تجربه شادی درونی و تعادل و آرامش ذهن هم به این دلیل است که از زاویه دید من کاذب و با ابزار آن یعنی فکر و هیجان وابسته به آن،  می خواهیم شادی را تجربه کنیم، که محال است و محال!! عدم تجربه گرمای عشق درونی، دلیل دیگری می شود که برخی افراد لقای خود شناسی و مراقبه را به عطای آن می بخشند!! و یا در سطح خودشناسی ذهنی متوقف می مانند! و رهایی کامل را مخصوص از ما بهتران می دانند!!!!
اما راه حل چیست؟ قبل از اینکه جلوتر رویم آیا بنظر شما و با تجربه شخصی شما مانع یا موانع اصلی خودشناسی و رهایی چیست؟ تا انشاالله اگر عمری بود، در پست بعدی به راه حل بپردازیم.
 
موضوع: توهم خود، حرص، خشم، ملامت خود، مشاهده گری، عشق، مولوی.