امتحان پادشاه به آن دو غلام که نو خریده بود


داستانی از مثنوی دفتر دوم بیت 834  تا 1046 آمده و در آن یک غلام زشت رو و نیک سیرت و غلام زیبا روی زشت سیرت در مقابل پادشاه، امتحان پس می دهند و معلوم می شود که غلام اولی علیرغم جسم زشت، از جان پاکی برخوردار است و غلام دومی برعکس.   این داستان به تازگی در گروه ادبی "خمر کهن"خوانده شد و مورد بحث و بررسی قرار گرفت. بنظرم مولوی در این داستان چندین اصول اساسی خود شناسی را مطرح کرده است و در این مبحث به تعدادی از آنها اشاره می شود.

من نبودم دستم بود تقصیر آستینم بود


   دیوید بوهم از فیزیکدانان، دانشمندان و عارفان بر جسته معاصر است. او از دوستان و همفکران نزدیک آلبرت انیشتن و کریشنا مورتی و از بنیان گزاران نظریات فیزیک کوانتوم و جهان هولو گرافیک  بوده است. مباحث ایشان در خصوص خود شناسی بسیار دقیق و راهگشاست. یکی از مطالبی را که ایشان به آن اشاره کرده است مبحث مشاهده گری و مشاهده گری همزمان یا موازی است، که در این سایت هم به آنها اشاره شده است. او مشاهده گری را به آینه ای تشبیه کرده است که در درون هر فردی وجود دارد و نکته جالبی که متذکر می شود این است که دو نفر آدم اهل خود شناسی، می توانند نسبت به هم مشاهده گری کنند و مانند آینه عیوب همدیگر را به نحو صحیح بازتاب نمایند. امری که از ضروریات یک دیالوگ و رابطه منطقی و رشد دهنده بین دو نفر انسان خردمند است ( مولوی به حدیث مشهور نبوی اشاره دارد که: "مومنان آیینه همد یگرند    این خبر می از پیمبر آورند" ,  و بلافاصله به ایراد اساسی آدمیزاد در اشتباه و نقص در مشاهده گری می پردازد: " پیش چشمت داشتی شیشه کبود    زان کبودت جمله عالم می نمود  – دفتر اول مثنوی 1328 و 1329 - ، در غزل 1535 می گوید: چو مومن آینه مومن یقین شد   چرا با آینه ما رو گرانیم و در "فيه ما فيه" گويد : "اگر در برادر خود عيب مي بيني ، آن عيب در توست كه در او مي بيني- یکی از اصول اساسی نظریه دبی فورد- . عالم همچنين آيينه است."). 

تحليل رفتار متقابل3 (بچه هاي سيبيلو)


tabkom  گفت:
البته هنوز باید یادداشت شما ادامه داشته باشد، اما میخواستم بدانم که این مورد آمار مربوط به محتوای این بحث میشود :
بر طبق آماری در حوالی دهه پنجاه میلادی مشاهده شد که سن شخصیتی هفتاد درصد سربازان آمریکایی که بین سنین بیست تا سی سالگی بودند، در حدود فقط پانزده سال میباشد ....البته خودم در دقت این آمار که اشتباه نکرده باشم شک دارم، ولی خوب منظور بنده تعداد نیست بیشتر ربط این موضوع را با بحث شما در نظر دارم
( احتمالا مورد کودک ) ؟
در صورت امکان میخواستم تخصص شما را نیز بدانم ، در این صورت ، احتمالا بیشتر بتوان از محضر شما استفاده کرد.

يكي از دلايلي كه مبحث
TA  را براي كمك به خود شناسي مناسب دانستم، اين بود كه بر پايه شواهد علمي و بر اساس TA ، بسياري از افكار، احساسات و رفتارهاي ما تكرار عادتي و شرطي شده مواردي است كه در كودكي بين 1 تا 7 سالگي - و بيشتر تا دو سه سالگي!- از ما سر مي زده است( بنابراين بنظرم سن 1 تا 7 ساله به جاي 15 ساله در افراد فوق، صحيح تر باشد!) و نحوه واكنش ما در آن زمان چنان ما را در بر گرفته و چنان در اعماق وجودمان، آن را پذيرفته ايم كه حالا هم كه مثلا عقل رس شده ايم باز از همان رويه بچگي به طور كوركورانه تبعيت مي كنيم!! و اين موجب حيرت خردمندان است!! 

تحليل رفتار متقابل ۲


همانطور كه گفته شد؛ از ديدگاهTA  شخصيت رواني ما از سه بخش والد ، بالغ و كودك تشكيل شده است. ( از اين به بعد براي سهولت نوشتار به جاي "تحليل رفتار متقابل" از مخفف انگليسي آن يعني TA استفاده مي شود. البته آنچه در اينجا مي آيد ممكن است كاملا منطبق بر كتاب نباشد. به هر حال علماي TA هم بين خودشان واريته ها و تنوع هاي خاص خود را دارند. اين گونه برداشت از TA هم كه اينجا بيان مي شود تا حدي نظرات شخصي و طرز خاص گفتار بنده و استاد بنده در آموزش TA - دكتر حشمتي- هم وارد شده و ممكن است مورد قبول صد در صد ساير متخصصان امر نباشد!) از آنجا كه انر‍‍ژ‍ي رواني شخصيت ما محدود است آنچه شخصيت ما را شكل مي دهد، و اينكه ما چگونه آدمي هستيم و افكار، احساسات و رفتارمان چه ماهيتي دارد و چطور به قضايا ي زندگي و روابط با بقيه آدمها واكنش نشان مي دهيم؛ همگي بستگي به اين دارد كه اين انر‍ژي را بيشتر در كدام حالت نفساني والد، بالغ و كودك وارد نماييم و چه تركيبي از اين سه را ايجاد كرده باشيم!( البته هر تركيبي تشكيل دهيم به قول معروف مرده شور آن تركيب را ببرد! كه همه آنها، به جز استثنائاتي، همان "منيت كاذب ذليل مرده" است!) و طبق نظر علماي TA هر فردي به طور شهودي و با دقت در خودش مي تواند تشخيص دهد كه حدودا چند درصد از وجود روانيش در حالت كودك است و چند درصد بالغ و والد!.  (همانطور كه قبلا هم به كرات گفته شده است، دقت روانشناسي غربي- امثال كارن هورناي، اريك برن، ديويد برنز و حتي دبي فورد و..-  به اين درد مي خورد كه بتوانيم با سهولت بيشتري "خودمان" را مشاهده نماييم و الا اگر صرف آناليز عقلاني باشد و از مشاهده درست خبري نباشد! نه تنها دردي را دوا نمي كند بلكه شايد قوزي بر برچسبهاي هويتي مان و دانش سنگين سرمان و ملامت خودمان، اضافه تر مي كند!! و برعكس اگر كسي هم اينها را نداند ولي از مشاهده قدرتمندي برخوردار باشد؛ همه چيز را خواهد ديد و نياز به اين عينكها هم نخواهد داشت!! )

نور یار

    
با سلام خدمت دوستان و رضای گرامی:
 رضا از مشهد گفت:
سلام من مدت مدیدی است سایت شما را می خوانم ولی این بار برایم سوالی پیش آمد اینکه فرمودید زندگی را تقسیم نکنیم به مقدمه و اصل و .. را درک کردم ولی راه حل آن که مشاهده بی غرض ( و به قول من بی غرض و مرض) است را چندان نمی فهمم .
آیا مراد از مشاهده بی غرض پذیرش آن رفتار حس فکر یا صفات فکری است
و اگر چنین است که نتیجه چه شود ؟
نمیدانم ایا منظورم را توانستم بیان کنم .
ببینید راه کاری که شما برای شادی از زندگی و دوری از تقسیم بندی آن بیان فرمودید را متوجه نمی شوم . اینکه مشاهده بی غرض داشته باشیم باعث این می شود که شاد باشم ولی مگر عدم شادی من فقط به این واسطه است که شادی را تقسیم و موکول به آینده می کنم ؟
مگر عدم درک معنای زندگی و هدفمند نبودن جهان و ... باعث ناراحتی و بعبارت دیگر ناکامی من نیست
میخواهم بگویم برای داشتن شادی درونی و شادکامی ایا مشاهده بی غرض جواب میدهد و همه مشکلات را براورده می سازد یا اینکه مشاهده بی غرض بر اساس پیش فرض های نانوشته شما جواب می دهد .
پیش فرض هایی شبه به اینکه دنیا هدفمند است خداوند هست و زندگی پوچ نیست و اساسا تنها مشکل ما زاییده فکر و منیت ماست