پاس ندادن "سیب زمینی داغ" و بهشت!!


   در غیاب مشاهده گری، آنچه در روابط اتفاق می افتد، این است که استرس، خشم، کینه، قضاوت های آزار دهنده، ترس، محروم کردن، طرد نمودن و....را مانند "سیب زمینی داغ" از همدیگر دریافت می کنیم و چاره ای نیست (هست ولی ما بویی از چاره کار نبرده ایم!!) جز اینکه این سیب زمینی داغ را به نحوی به دیگری پاس دهیم تا به ظاهر از شرش راحت شویم! و اين شايد بزرگترين حربهء "منيت كاذب" است!

در این پاسکاری هم، "عجله" رل مهمی ایفا می کند و همگان شنیده ایم که وقتی پای عجله در کار است "نقشه شیطان" بهتر عملی خواهد شد!!! واکنش ما در قبال خشم، همیشه خشم فوری بوده و نتیجه هم؛ سهیم شدن همگی در چرخاندن چرخ پلیدی است!

به تعبیری؛ در واقع این ما نیستیم که سیب زمینی داغ را پاس می دهد! و چرخ بدی را می چرخاند یا بنزین بر آتش جهنم می ریزد!:

"خدمتکار فکر" که قرار بود مانند "خدمتکاران دست و پا و سایر اعضا" مطیع ما باشد، حالا حرف ما را اصلاً گوش نمی دهد؛ هیچ!!.....بلکه توقع "برده شدن مطلق" ما را دارد و در این "نیت شوم" هم، موفق شده است!! چون ما را مسخ خود کرده است.

هوش مادر يا رندي اصيل!


   در بين انواع و اقسام هوش ها و استعدادهاي ذاتي و اكتسابي ريز و درشت بشري يك "هوش ناب" چون گوهري گرانبها مي درخشد. اين هوش گرانبها، به طور خلاصه؛ هوش استفاده به موقع از جريان تفكر است. هوشي كه در مواقعي كه به تفكر منطقي نيازي نيست، تفكر را به كناري مي گذارد و در فضاي سكوت و هوش عظيم غوطه ور مي گردد و يا از اوج به جريان تفكر نگاه مي كند!

   البته جالب اينجاست كه به دليل سلطهء هميشگي تفكر، جملهء مردم به اشتباه تصور مي كنند كه از اين هوش برخوردار هستند!

جمله خلقان سخره انديشه اند
زين سبب خسته دل و غم پيشه اند

هوش مادر یا به عبارت دیگر هوش برتر و یا مهمترین هوش بشری يا همان رندي اصيل و عارفانه؛ هوش استفاده درست از فکر است. یعنی فقط زمانی که به فکر منطقی نیاز است، از روی قصد و اختیار کامل، از آن استفاده کنیم و در زمانهای دیگر اسیر فکر نباشیم.

فال حافظ (2)



نظر پاك، تواند رخ جانان ديدن
كه در آيينه نظر، جز به صفا نتوان كرد
مشكل عشق، نه در حوصلهء دانش ماست
حل اين نكته بدين فكر خطا نتوان كرد
معناو تفسير بيت به نقل (به مضمون) از دكتر محمد استعلامي ( درس حافظ، چاپ دوم 1383):
بيت اول: صورت معشوق ازلي را تنها با نظر پاك، يعني ذهنيتي كه آلوده به ريا و غرض نباشد، مي توان مشاهده كرد. تجلي محبوب ازل، در دل انسان پاك و حق طلب اتفاق مي افتد و چنين دلي را حافظ به آيينه تشبيه كرده است و تنها با صفاي باطن و بدون غرض مي توان به اين آيينه نظر انداخت.
بيت دوم:(حوصله= چينه دان مرغ، ظرفيت)

فال حافظ (1)


تفسیر فال حافظ بسته به شنونده و خوانندهء آن بسیار متفاوت و حتي متناقض است. خوانندهء این فال هم می تواند بی اعتنا به تفسیر ارئه شده در اینجا، به الهام درونی يا تفسير مورد علاقه خودش مراجعه نماید!
چو مستعد نظر نیستی وصال مجوی
که جام جم ندهد سود، وقت بی بصری
نظر در مصرع اول، به معناي چشم دل و چشم باطن يا "ناظر ساكت درون" يا "مشاهده گر بي غرض و بدون حرص و خشم" است و بصر در مصرع دوم به معناي چشم ظاهر و عضو معروف بينايي است.
معنی بیت: چون استعداد مشاهدهء دروني را نداری به دنبال وصال مباش! مانند زمانی که جام جهان نمای منسوب به جمشید پادشاه وجود دارد ولی اگر دارندهء جام جم، کور باشد نمی تواند از وضعیت جهان محسوسات مطلع شود. به عبارت ديگر؛ وقتی مشاهده گري را تمرين نكرده اي و اين استعداد خدايي را شكوفا نكرده اي، امید وصال به جانان را هم نداشته باش شبيه استفادهءنابينا از جام جم يا  كور از آينه، سودي در بر نخواهد داشت.
 مانع اصلي "نظر" را بشناسيم:
تفسیر: ای خواننده این فال بدان و آگاه باش که تا اهل نظر و "مشاهده گری" نباشی از "کوره راه" و مسیر انسانیت عبور نخواهی کرد و به مقصد نخواهی رسید. تنها چیزی که استعداد این نظر را از تو گرفته يكي از خدمتكاران توست!. بدان و آگاه باش و آگاهي تئوري وار هم فايده اي ندارد بلكه چشم دلت را باز كن و خودت ببين! كه تقریباً تمام اختیارت را به دست  یکی از خدمتکارها یا نوکرانت داده ای! اما ای ارباب و ای انسان! تو چقدر خدمتکار گوش به فرمان داری! مواظب باش ! بابت اين قدرت و شوكت و اين همه خدمتكار، خيلي ها به تو حسادت ورزيده اند!!

چگونگي استفاده از آتش زندگي


چند نكته را براي خودم و ديگران قابل تذكر مي دانم. زيرا همه ما از شهر عظيم نا خود آگاه ذهن برخورداريم كه در آن شهر، خانه هاي آلوده و ناشناخته بسيار وجود دارد؛ و هر لحظه ممكن است صاحب يكي از اين خانه ها شهردار شود! از طرف ديگر حوادث روزگار هم دست ما نيست و ممكن است رويدادي نا خوشايند باعث غم و غصه ما شود! البته اصل ماجرا اين است كه اغلب خود ما موجب غم و غصه خود مي شويم! نه حوادث بيروني! ولي در خيلي موارد هم اتفاق زندگي في نفسه مولد غم و غصه است ولي با دخالت منيت، غم و غصه بيشتر مي شود!

 نكته جالب توجه اينكه اين درد و غم با هر منشأيي، آتش و انرژي اصلي حركت زندگي ماست!

 رنج ناشي از حوادث روزگار اغلب به دليل واكنش دروني ماست. به عبارت ديگر يك اتفاق بيروني بهانه اي مي شود تا يكي از صاحب خانه هاي آلوده، شهردار شهر وجودمان شود!

چون با اين موارد "درد و رنج غير قابل كنترل" مواجه هستيم بهتر است خردمندانه ترين روشها را در مقابل آنها اتخاذ كنيم: در اينجا چهار روش بسيار قدرتمند در اين خصوص پيشنهاد مي گردد: رعايت اخلاق (آسيب نزدن به خود يا ديگران از طريق كلام يا رفتار تا آنجا كه ممكن است)، مشاهده گري، كار فيزيكي مفيد و سالم( ورزش و كشاورزي و..) و بخشيدن. اما روشهاي بيشمار هدر دادن انرژي و آتش زندگي هم وجود دارد، نظير غرق شدن در خشم (ملامت ديگران يا خود)، غرق شدن در رفتار و گفتار منفي و غير اخلاقي، حرص و جهل و ناداني و انواع تخدير.

و اما چند نكته

خود نگري سليمان وار


 نو گياهي هر دم از سوداي تو
مي دمد در مسجد اقصاي تو
تو سليمان وار داد او بده
پي بر از وي، پاي رد بر وي منه
(دفتر چهارم 1314-1315)
حضرت مولانا، دل و ذهن آدمي را به مسجد اقصا تشبيه كرده است كه هر لحظه در آن فكري يا هيجاني همچون گياهي تازه، جوانه مي زند و فرد خود نگر و مراقب درون را به حضرت سليمان؛ كه از طريق مشاهده گري، مانند يك طبيب حاذق از عصاره و انرژي افكار و هيجانهاي حتي منفي يا رنج آور، نهايت استفاده را مي برد.
خود نگري و مشاهدهء افكار و هيجانهاي موقتي و زود گذر مشاهده اي است كه موجب مي شود كه افكار و هيجانها، در بدو تولد! كشف شوند، و بدون رد و قبول  ديده شوند. اين نوع مشاهده موجب مي شود كه عصاره و انرژي پنهان در افكار و هيجانها به نفع مشاهده كننده وراي فكر، مصادره گردد!

كاشف خواص گياهان دارويي، نجوم و طب


در ابيات 1287 تا 1300 از دفتر چهارم به طور خلاصه حضرت مولانا مي فرمايد كه آدمي از انبياء نه تنها دين، بلكه علوم و فنون و صنعت ها را آموخت. به عبارت ديگر شعور وراي فكر، نه تنها موجب اتصال انسان با معنويت اصيل مي شود بلكه قوه خلاقيت انسان را شكوفا نموده و موجب كاربرد درست فكر منطقي مي شود. در واقع ريشهء كشفيات و اختراعات بشر حتي در زمينه امور مادي هم شعور وراي فكر است كه در حالت تمركز همه جانبه بر روي يك موضوع و حضور قلب كامل در زمان حال، حاصل مي گردد.
پرسشي همواره براي بسياري مطرح بوده است كه؛ برخي دانشها و حكمتهاي دقيق قديمي نظير طب سوزني، پي بردن به خواص گياهان دارويي و.. با توجه به محدوديت علوم تجربي در اعصار گذشته، چگونه حاصل شده اند؟
در همين لحظه كه اين مطالب را مي خوانيد، در سلولهاي بسيار پيچيدهء چشم، كبد و مغز من و شما، شعوري وراي اين فكر محدود ما در حال فعاليت است. فعاليتي بسيار عظيم و حيرت انگيز.
 ميليونها واكنش شيميايي در هر ثانيه در بدن ما اتفاق مي افتد كه ذهن بشر از درك همه آنها عاجز است! چه رسد به اينكه بخواهد آنها را با فكر محدودش مديريت كند!!
اتصال با اين شعور عظيم وراي فكر، از طريق نوابغ و دانشمندان و انبياء و..و در حالت خلسهء سكوت ذهن، دريچه اي از علوم و فنون را بر روي انسان گشوده است.
حضرت مولانا كاشف اصلي خواص گياهان دارويي را حضرت سليمان(ع) معرفي مي فرمايد:

مراقبت از آتش مقدس


هين مزن تو از ملولي آه سرد
درد جو و درد جو و درد، درد 4303/6


مولوي از روي " بي خردي عقل جزئي" يا "ديوانگي مادون عقل جزئي" نيست كه مي گويد در جستجوي درد باش! به عبارت ديگر و به قول برخي، مولوي روان پريش و مازوخيست نبوده كه توصيه به جستجوي درد كرده باشد.
 بلكه برعكس و از منظر يك خردمند و از ديدگاه "عقل كلي ماوراي عقل جزئي" مي فرمايد كه حاشيه و پيرايهء "من ساخته" را از اطراف درد كنار بزن! و آنگاه درد خالص و بدون افكار و هيجانهاي فكري را مشاهده كن و از انرژي اهورايي آن بهره مند شو!  كاري كه ما مي كنيم عكس توصيهء مولانا ست. ما عاشق حاشيه هاي فكري درد هستيم و از آه سرد اطراف درد براي خودمان هويت ساخته ايم!
مراقبهء حقيقي مراقبت از آتش مقدس درد خالص است؛ مراقبه براي آلوده نكردن درد، با آه سرد و با خشم و حرص و جهل و تخدير است؛ تا در نتيجهء اين كيمياگري؛ آتش مقدس درد خالص به گرماي عشق بدل شود و در جهت بروز اعمال و نيات خير و رشد روحي رواني هدايت گردد.

يگانه نوشته است:


همانطور که اشاره کردید منیت، دردهای واقعی را هم تبدیل به حرص و خشم و عدم رضایت از زمان حال و اتفاقات آن میکند.
چند ماه قبل دخترم را در آستانه ازدواج، هنگامی که می خواست زندگی مشترکش را شروع کند در یک حادثه از دست دادم. این اتفاق غیر منتظره برای یک مادر خیلی سخته بطوری که نمیشه اصلا وصف کرد ولی با نیروی خارق العاده مشاهده گری و پذیرش اتفاق این لحظه تونستم با درد واقعی کنار بیام بطوریکه روی اطرافیان هم تاثیر مثبت بذارم . خواستم این تجربه دردناک رو با شما دوستان در میان بذارم همانطور که اقای بنانی اشاره کردند منیت و حرص و خشم درد مضاعف تولید میکند ولی با قبول درد و مشاهده گری انرژی نهفته ای در انسان ازاد میشود و اوضاع را روبراه میکند.

لعنت خدا (2)


زانكه گر او هیچ بیند خویش را 
مهلك و ناسور بیند ریش را
درد خیزد زین چنین دیدن درون 
درد او را از حجاب آرد برون
مولوي در دو بيت بعدي از تلفيق مشاهده با سه عامل ديگر يعني درد، بي خودي و درون ؛ كليد رهايي از حجاب كژبيني را ايجاد مي كند:
راه حل خلاصي از اين لعنت، "مشاهده و تجربه حسي بدون خود" درون است. در اين مشاهده، "كارد نفس به استخوان رسيدن" را متوجه مي شوي و چاره اي نداري جز اينكه پذيرا و مهمان اين درد باشي؛ آن را به درستي ببيني و از آن فرار نكني، در اين صورت انرژي عظيم اين درد در خدمت تو خواهد بود.
اينكه متوجه شوي كه: "درد ابتلاء به منيت توهمي" بزرگترين دردهاست. درد خشم (نسبت به خودت، عزيزانت و بيگانه ها و..) و حرص، درد عظيم و آتشيني است كه زندگي ها را به باد داده است و جهنم رنج آوري را به دنبال خود ايجاد كرده است.
تا قبل از مشاهدهء درون، منشاء دردها در بيرون از خود جستجو مي شود و راه حل ها هم در بيرون است، آن هم با طلبكاري و همراه حرص و خشم؛

لعنت خدا (1)


مولوي در ابيات 2513 به بعد از دفتر دوم، از ماهيت لعنت خدا بر شيطان مي گويد و اينكه سرايت چنين لعنتي به انسان چگونه است؟
بزرگترين لعنت اين است كه آدمي اشتباه خود را ، بر اثر كژ بيني و جهل عميق،  نبيند و به "اميد حرص آلود" نسبت به "آيندهء كاذب" و با اطمينان به "منيت توهمي"، در جادهء منتهي به درهء نابودي و تاريكي، گام بردارد و همچون ابليس در نهايت در گرداب اشتباهات مكرر خويش غرق شود:
لعنت اين باشد كه؛ كژبينش كند
حاسد و خود بين و پر كينش كند
مشاهدهء نادرست و كژبيني همراه حرص و خشم و از موضع افكار منفي و خود كاذب، مشاهده اي است كه نا پاكي هاي زيادي را ايجاد مي كند؛ حسادت و خشم و "تصور واقعي بودن خود" و خود خواهي، از جمله اين نا پاكي هاست.
تا نداند كه هر آنكه كرد  بد
عاقبت باز آيد و ، بر وي زند