مادر   الیناسیون ها!

حق همی خواهد که تو زاهد شوی

 تا غرض بگذاری و شاهد شوی    مولانا

تفاوت اینکه به قول میشائیل سینگر، خود را گوینده یا شنونده صدای سر بدانی چیست؟                                                                                                                                                 مادر الیناسیون ها و یا ریشه از خود بیگانگی ها جیست؟

·        وقتی خود را گوینده صدای سر یا فکر کننده، می دانی، آن صدا ها را خودی تلقی کرده و با آن ها یکی شده ای. در واقع آن بیگانه ی توهمی (دو ویژگی افکار زائد یا منیت فکر کننده، از نظر محمد جعفر مصفا) را خودت می دانی. در نتیجه تمامی سخنانش را جدی گرفته و کورکورانه می پذیری و بر اساس آن ها احساس و هیجان درونی یا حالت، دگرگون شده و رفتار و گفتارت شکل می گیرد. و می کنی آنچه نباید بکنی! و اغلب بر اساس یک سری از افکار دیگر از کرده خود پشیمان خواهی شد!   در این طرز برخورد با اندیشه ها، به اشتباه خود واقعی ات را فکر کننده می پنداری!

 

·        اما وقتی به صدای سر آگاه هستی و خود را شنونده آن صدا ها می دانی، در واقع به بیگانه بودن و توهمی بودن آن صداها واقفی. خودت را با آن ها یکی نمی کنی، و نسبت به آن ها بدون تعصب نگاه می کنی. شرطی شدگی آن ها را می دانی و می دانی که اغلب این صدا ها ناشی از تلقینات گروه زیادی از مردم، از بدو تولد و حتی قبل از آن است.

در این حالت طوفان ذهنی داخل سر می تواند مفید هم باشد؛ زیرا تو به عنوان آگاه و شاهد بی غرض، بدون سو گیری خاص، فادری که بهترین فکر را انتخاب کنی و بر اساس آن عمل نمایی و به بیشمار افکار مضر و بی فایده، اهمیت ندهی و خودت را در آن ها گم نکنی. در این شیوه برخورد با افکار، به درستی خود واقعی ات ، یعنی آگاهی را درک کرده ای.

·        در فیلم وکیل مدافع شیطان، شیطان در پاسخ به اعتراض افراد گول خورده به درستی می گفت: من فقط به شما پیشنهاداتی دادم، این شما بودید که کورکورانه از آن ها استقبال کرده و آن ها را به احساس و هیجان و گفتار و رفتار تبدیل کردید. ولی همواره این آزادی را داشتید که به پیشنهاداتم عمل نکنید.

 

·        تنها زمانی می توانیم به پیشنهادات درون سر عاقلانه پاسخ دهیم و از آزادی درونی برخوردار باشیم که در صندلی آگاه و ناظر بیطرف افکار  نشسته باشیم؛ نه در وضعیت گوینده افکار و  غرق شدن در آن ها  و یکی پنداشتن خود با آن ها.

·        به عنوان روشنفکر واقعی، از الینه شدن (از خود بیگانگی و یا از خود بیخود شدن!) در افکار بپرهیزیم.

·        از همین روست که مولانا حاکمیت و تسلط خودش را بر اندیشه، به تسلط بنا یا معمار بر ساختمان تشبیه کرده است (بنی در شعر مولانا؛ یعنی ساختمان یا بنا). مصالح ساختمانی ابزاری  مطیع معمار هستند که با نظر معمار شکل می گیرند و نیاز انسان را به سر پناه بر طرف می کنند، همانطور خیلی بهتر خواهد بود که افکار هم فقط ابزاری مطیع و مفید باشند که نیاز حل کردن مسائل انسان را برطرف کنند و اگر غیر از این باشد، انسان در اسارت فکر، از درون محکوم  و زندانی خواهد بود. مانند معماری که اگر به فرض، مصالح ساختمان نافرمانی کنند و نظیر فیلم های تخیلی بر معمار مسلط شوند! نه تنها نیاز به سرپناه بر طرف نمی شود، بلکه انسان، زندانی ساختمان نافرمان خواهد شد! ولی زندانی که میله هایش در درون باشد، بسی رنج آور تر است. حریت و آزادگی درونی در سایه ی مشاهده گری بدون غرض افکار، حاصل می آید. :

    حاکم اندیشه‌ام محکوم نی

    زانکه بنا حاکم آمد بر بنی          "مولانا "