دبی فورد و مولوی و تمرینهای خود شناسی(1)

 
چند وقت پیش دختر خاله گرامی ام کتاب"نیمه تاریک وجود" اثر دبی فورد ترجمه فرناز فرود را به همسرم هدیه داده بود ( تاریخ دقیق اهداء!: 16/10/88) بنده هم آن را خواندم و کتاب مفید و دقیقی در شناسایی زوایای پنهان وجود یافتم. از دوستان علاقه مند دعوت می کنم تا با مطالعه کتاب یا مطالعه خلاصه آن در این پست و پستهای آینده، در انجام تمرینات مفید کتاب مشارکت نمایند. دوستان "خمر کهن" هم این تمرینات را شروع کرده اند.
وضعیت تراژیک ما در مقایسه با مش حسن!!
فیلم گاو و نگاهی دوباره به فیلم زندگی خودمان!!

اگر فیلم قدیمی گاو به کارگردانی داریوش مهرجویی و با هنرمندی عزت الله انتظامی را دیده باشید؛ الیناسیون یا از خود بیگانه شدن و هم ذات پنداری ( یا همانند سازی یا شناسایی بدلی خود یا..) با یک گاو به خوبی نمایش داده شده است. مش حسن یك گاو دارد و او  گاو خود را خیلی دوست دارد این گاو منبع گذران زندگی وی و خانواده اش است. مش حسن یك روز به شهر می رود. در غیاب او گاو بیمار و تلف می شود و هنگام بازگشتش به آبادی با حسی غریب روبه رو می شود. اهالی روستا از بین رفتن گاو را از مش حسن پنهان می كنند، اما در نهایت قضیه را به او می گویند و مش حسن در چنین موقعیتی قوه تعقل خود را از دست می دهد! شب ها در طویله می خوابد، به خوردن كاه و یونجه و علف روی می آورد و خود را گاو مش حسن تصور می كند. آدم با دیدن آن دلش برای مش حسن می سوزد  اما آیا وضعیت خودمان را نمی بینیم؟!
وجه مشترک ما با مش حسن:
1- ما هم خود را با افکارمان هم ذات پنداری کرد ه ایم. امواج فکری سرمان را معادل کل هستی خود پنداشته ایم و چنان از خود بیگانه ایم که با غرق شدن در آن افکاربیگانه و یکی دانستن خود با آنها، حاضریم همه زندگی مان را برای آن افکار زهر مار کنیم! فریاد حکیمان و خردمندان گیتی نظیر مولانا، اکهارت تله، مصفا و...بر سر همین موضوع است:
تو مکانی اصل تو در لا مکان
این دکان بر بند و بگشا آن دکان
دلایل بهتر بودن وضع مش حسن نسبت به ما!!
1- مش حسن خودش را با چیزی هم ذات پنداری کرده بود که قابل لمس بود، شیر می داد و فایده های بی شماردیگرداشت و شبیه هم ذات پنداری مرحوم مجنون بود که او هم از خود بیگانه شده بود و خود را لیلی می دانست. وقتی که برای درمانش می خواستند با نیشتر از او خون بگیرند ( توسط فصاد یا همان رگ زن) نه از ترس نیشتر، بلکه از اینکه به لیلی جانش، آسیبی برسد فریاد زد:
ترسم ای فصاد گر فصدم کنی
نیش را ناگاه بر لیلی زنی  
ولی صد حیف که ما با چیز بی فایده، توهمی و حتی بسیار مضری (افکار پوچ و منفی) هم ذات پنداری کرد ه ایم..
2- تفاوت دیگر ما با مش حسن این است که در قصه ما، هم ذات پنداری با یک چیز نیست! بلکه با حدود     90000 فکر منفی متغیر در روز است!! که هر دم رنگ عوض می کنند و هر کدام احساس خاصی را القا می کنند( و به هر حال شهر شهر فرنگ است!). در واقع هر کدام از ما بسیار هنرمندانه تر از آقای انتظامی چنین نقش پر هیبتی را فی البداهه و در عالم واقع در صحنه زندگی بازی می کنیم و لایق بهترین جوایز هستیم!!( به قول خارجی ها:why not!  )..
3- هم ذات پنداری آن دو همراه با عشق و ناشی از عشق بود.. ولی هیهات که همانند سازی ما ناشی ازخشم و مولد خشم و حسادت وخود خواهی و حرص و..است.
و .....
انصاف دهید آیا وصف حال ما تراژیک تر نیست؟!

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد

"کنکور آن دنیایی!"


باور کن من می دانم

"کنکور آن دنیایی!"

در مورد جمله زیر کدام گزینه صحیح می باشد؟

باور کن من می دانم! چرا هیچ وقت حرف مرا باور نمی کنی؟

الف) اصالت آدمی

ب) هویت کاذب آدمی

ج) می تواند از هر دو منشاء گرفته باشد.

د) هیچ کدام

پیشگیری یا درمان طب مدرن یا طب کل نگر یا…


علي گفت...

    با سلام
    آقاي بناني بعضي از فرقه هاي عرفاني (!) ادعا مي كنند كه اعمال و حركات شيطنت آميزي كه از انسان سر مي زند در واقع به علت آلودگي كالبد ذهني او توسط موجودات غير ارگانيك (اجنه) مي باشد و در واقع انسان را موجودي الهي اما تاثير پذير از شياطين و اجنه مي دانند .
    بنده از نزديك شاهد بودم كه چگونه جسم فردي توسط جن تسخير شده بود . در واقع اين موجود انگار داراي شخصيت است و شروع كرد به ناسزا گفتن به آقاي م.ط. كه فرد نامدار و مشهوري در فرادرماني ( طب كل نگر ) است .به نظرم اين موجودات وجود دارند اما به نظرم بسيار بعيد است كه كل گرفتاريهاي رواني و روحي را بر سر اجنه آوار كنيم و بگوييم اگر فلاني فلان كار را انجان مي دهد احتمالا جن رفته تو جلدش . البته شايد برداشت من از فرادرماني اشتباه بوده اما چيزي كه من از فلسفه و نگرش اين نوع عرفان نصيبم شده اين بوده است . خواستم بدانم شما در اين باره اطلاعاتي داريد كه بتواند راهگشا باشد .
    ممنون
 

پیشگیری یا درمان طب مدرن یا طب کل نگر یا
قصد پرداختن به موضوع طب کل نگر و انرژی درمانی و ..را نداشتم( خدا رحم کرد!!) زیرا همانطور که در مقدمه وبلاگ گفتم ( صرف نظر از مبحث واکسنها) بیشترین تکیه این وبلاگ بر پیشگیری از بیماریها با روشهای مؤثر تغییر سبک زندگی است که بیشتر از همه به همت خود فرد بستگی دارد ( 1- تغییر روحیه و تفکر و..برخورداری از فکر مناسب و عشق الهی2- تغییر رژیم غذایی و برخورداری از تغذیه مناسب 3- انجام حرکات بدنی مناسب و خنده  و تنفس و..)، به طوری که نیاز به ناز طبیبان کمتر اتفاق افتد!! خواه طبیبان مدرن باشند و خواه کهن و کل نگر!! و از ترافیک بیماران و دردمندان بکاهد!!
 اما اگر بیماری هم ایجاد شد باز بنظرم با همان سه راه ذکر شده درمان امکان پذیر است و اگر نشد! علاقه شخصی من از بین سایر رشته های طب کل نگر به گیاهان دارویی و همیو پاتی است و قرار است در این وبلاگ علاوه بر سه راه اصلی فوق، از گیاهان دارویی هم گفته شود که هم اکنون به اتفاق همسرم دوره آشنایی با آنها را طی می کنیم!! و چه دنیای حیرت انگیز و زیبایی دارند این گیاهان!! ولی اگر نیاز بود به طبیبان مدرن هم مراجعه خواهم کرد!(گاهی هم شاید اول از همه!)  و اگر آنهم افاقه نکرد دوا از "خزانه غیب" طلب کرده یا در نهایت، امید آن دارم که با لبخند و با آغوشی باز مرگ را پذیرا باشم!!
به دلیل پرسشی که شده بود( در خصوص درمانگری با یکی از انواع روش انرژی درمانی و جن گیری!..) گفتم شاید اطلاعات محدود من (در حد خوانده ها و شنیده هایم و همینطور برخی دیده هایم) بتواند کمکی بکند.
به عقیده اینجانب درهر کشوری در کنار طب مدرن لازم است چندین شاخه از طب مکمل هم پا به پای آن شکل بگیرد تا مردم از منافع هر دو سود ببرند. زیرا در برخی موارد طب مدرن عاجز از درمان است و از سوی دیگر گاهی گرانی آن برخی بیماران را از دیدن طبیب محروم می نماید. کما اینکه حتی در کشورهای پیشرفته رشته های مختلف طب کل نگر هم بسیار رونق دارد. از یکی از دوستان شنیدم که در کشور هند اکثر مردم فقیر به همیوپاتها مراجعه کرده و راضی هم هستند.  در کشور ما هم امیدوارم که اولا با اطلاع رسانی درست، مردم اصول پیشگیری را رعایت کنند و تغییر سبک زندگی را پیشه نمایند و در نتیجه بیمارستانها را پر نکنند!! ثانیا طبیبان کل نگر در رشته های مختلف ( طب سنتی، همیوپات و...) در کنار طبیبان مدرن و همگی با مجوزهای رسمی در خدمت مردم باشند، تا هر فرد بیماری بتواند آزادانه در طب مدرن یا کل نگر فرد مورد وثوق خود را انتخاب کند.
انرژی درمانی به روشهای خیلی متفاوتی در سراسر دنیا انجام می شود و از شاخه های طب مکمل محسوب می شود. در ایران هم از زمانهای خیلی قدیم مرسوم بوده که دو مورد آن را به صورت مراسم زار در جنوب و درمانگری در شمال ( بین ترکمنها ) را شنیده ام. در زمان ما هم روشهای متنوع دیگری متداول شده است و از جمله مرحوم استاد پرورنده بود که بیماران زیادی را مداوا کرده و مورد تأئید علمای جهانی این رشته هم بود و در کتابی، ترجمه شده از یکی از علمای غربی، که پیشترها خوانده بودم از وی به عنوان بزرگترین استاد معاصر این رشته یاد می کردند و از خصوصیات منحصر به فرد وی را ( در مقایسه با سایر درمانگران معاصرنیرو درمانی) مسلمان بودن او می دانستند.
 نظر شخصی خود را با توجه به اینکه به صورت کلی بیان می شود و شخص یا روش خاصی مد نظر نیست در خصوص انرژی درمانی بیان می کنم. امیدوارم خالی از تعصب و همه جانبه( نکات مثبت و منفی را در بر گیرد. البته نکات مثبت در جملات قبلی بیان شد و اینجا بیشتر نکات منفی آن ذکر می شود) باشد:  
 1- ضمن احترام به افرادی که صادقانه در این رشته در دنیا کار می کنند،( در مقابل مادیون در سلک معنویون قرار می گیرند!و برای آنها که دنیا های دیگر را سخت باور می کنند ممکن است راهگشا باشند! و دلیلی دیگر بر قدرت ذهن بشربه حساب آورده می شوند!) نقطه ضعفی که در مردم هست ممکن است به ضرر این گروه تمام شود؛ به دلیل خود باختگی و زود باوری مردم و خرافه پرستی برخی از آنها، همانطور که در رشته های طب مدرن هم می توان تقلب کرد، به دلیل ماهیت این روش، احتمال تقلب در آن خیلی بیشتر است.. و از طرف دیگر حتی شکل صحیح آن، خود باختگی را در آدمها تقویت می کند زیرا همه کم یا بیش از این قدرتها برخوردارند! ( آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد)..احتمال ورود انرژی های منفی فرد درمانگر را هم نباید نادیده گرفت..
2 - این رشته برای درمانگر هم خطراتی دارد و حتی گفته می شود که طول عمر درمانگران آن کوتاه تر است. و در درمانگر ممکن است غرور بی جا ایجاد شود!!( البته این امر در طب مدرن هم صادق است ولی در انرژی درمانی چون بی واسطه داروست خطر غرور بیشتر است!)
 3- افرادی که به دلیل نیروهای خاص خدا داده یا تمرین و ممارست، توانایی خاص درمان دارند؛ در صورت تأئید مراجع ذیصلاح- متخصص در طب کل نگر و انرژی درمانی- اجازه کار داشته باشند. ( البته در کنار آگاهی دادن به مردم!!). و چه بهتر که مراکز طب کل نگر به صورت تیمی از متخصصین مختلف در رشته های طب کل نگر و حتی مدرن در مورد یک بیمار نظر بدهند!!
4- تقریبا همه مردمان با کمک دعا برای بیماران، قدرت نوعی تأثیر گذاری را دارند( و به نوعی انرژی درمانی می کنند). اما اشکال عمده این است که مردم، دل خود را از کینه پاک نکرده اند تا بتوانند از صمیم دل عیادت کنند( اگر اشتباه نکنم از مولوی نقل است که هیچ عیادت کننده ای از خلوص دل عیادت نمی کند و در صدای او که آرزوی شفای بیمار را می کند نوعی ریا وجود دارد. از دوستانی که ابیات را به یاد دارند ممنون می شوم که مرا مطلع نمایند.) این موضوع از گذشته مورد تأئید بسیاری بوده است( اگر اشتباه نکنم الکسیس کارل در کتاب نیایش همین موضوع را تأکید کرده بود). به همین دلیل اگر کسی بند اول اصول پیشگیری از بیماریها را (که زدودن غبار دل باشد) به درستی اجرا کرده باشد، هم خودش کمتر مریض می شود و هم دعایش هم برای شفای بیماران گیرا تر خواهد بود.
 5- انرژی درمانی شاید به نوعی اصالت دادن به عوامل بیرونی باشد!! در صورتیکه بنظرم اصالت با قدرتهای درونی است!! بنظرم ذهن انسان اولاً ذاتاً پاک و ثانیا بسیار پر قدرت است و متأسفانه یا خوشبختانه به دلیل قوه اختیار، هر آدمی خود مسؤول تغییر و تحول روانی خود است..سایرین فقط می توانند راهنمایی یا کمک اولیه را انجام دهند.. وظیفه انسان این است که خودش نه فرد دیگر، پاکسازی و تخلیه ذهن از اشتباهات و توهمات را به عهده بگیرد. بزرگترین اشتباهات هم کمبود ذهن نیستند، بلکه زیادی افکار پریشان، توهمات، نا آگاهی و سپردن افسار ذهن به دست غیر، خشم، حسد، خودخواهی، حرص، عناد به خود، پر خوری و... همینطوراز بزرگترین اشتباهات این مجموعه افکار محدود کننده، این است که فکر را به غلط، جایگاه من و معنویت دانسته ایم و خود را از کل هستی جدا و تنها حس می کنیم... با غوطه ور شدن در فکر، به جای مسلط شدن بر آن( به قول مولوی: حاکم اندیشه ام محکوم نی) نه تنها ازاستفاده درست و همه جانبه از فکر محروم شده ایم و خود را دچار انواع توهمات کرده و در نتیجه دنیاهای محدود و رنج آوری را برای خود خلق نموده ایم..بلکه  از راه اندازی سایر نیروهای درون نظیر عشق هم محروم شده ایم ...هر چه را با ایمان و خود باختگی و به طور کورکورانه بپذیریم بر ما مسلط می شود. بر عکس آن؛ انسانی که خود پاکسازی ذهن را انجام داده و با تعادل کامل، فرمان ذهن خودش را به دست گرفته است، از سوی هیچ عامل بیرونی قابل نفوذ نخواهد بود. او خود به قدرت ذهن خودش واقف شده است......در غیر این صورت ضعیف ترین عامل بیرونی می تواند بر انسان اسیر ذهن مسلط شود و او را به ورطه بد بختی بکشاند!! 
 6- چون در خصوص جن و..تجربه و تخصصی ندارم!!( فقط می دانم در انرژی درمانی پرانیک به نوعی با غیر ارگانیکها هم سر و کار دارند و در مراسم زار هم همینطور!) نمی خواهم وارد آن مبحث شوم و قصد رد کردن همه جانبه آن را هم ندارم.( برخی بیماریهای شدید روانی یا به روانپزشک نیاز دارند یا شاید در مواردی به جن گیر!و..ولی در اکثر موارد گره به دست خود آدم باز می شود نه شخص دیگر زیرا گره را در نهایت خود ایجاد کرده ایم..در خصوص بیماریهای جسمی هم  بنده با روشهایی که فردی از بیرون به طور اختصاصی با ورود به حوزه انرژی فرد دیگر- با روشهای انرژی درمانی و مشابه آن- حتی بیماریهای فیزیکی را درمان می کنند زیاد موافق نیستم..) ولی انتساب همه بیماریها به جن و.. به نظرم به هیچ وجه درست نیست و به هیچ وجه از انسان برای تغییر خودش سلب مسؤولیت نمی کند..از طرفی هر گونه اهمیت دادن و شکل دادن و نیرو بخشیدن به افکار توهمی ذهن، چه از طرف روانشناسان مدرن باشد و چه از طرف جن گیران کهن، خواسته مورد علاقه "من درون کاذب" است. زیرا آن را از نقطه ضعف اصلی اش یعنی توهمی و غیر واقعی بودن نجات می دهد! و موجب می شود که انسان در تیرگی و واقعی پنداشتن توهمات بیشتر دست و پا بزند!
7- بسیاری از مواردی که به غیر ارگانیک ها( جن یا..) نسبت داده می شوند در واقع همان ضمیر ناخود آگاه، یا به تعبیر اکهارت تله تندیس درد است که در نا آگاهی و تیرگی ذهن رها شده اند(علاقه مندان را به کتاب جهانی نو اثر اکهارت تله ارجاع می دهم). نور آگاهی و شهود بی طرفانه و پرهیز از یکی دانستن خود با آنها منجر به محو شدن شان می شود و احتیاجی به جن گیر نیست!! و احتمالاً جن گیر هم برای آن کاری نمی تواند بکند!
حق همی خواهد که تو زاهد شوی
تا غرض بگذاری و شاهد شوی
8- پیام همه پیامبران و عارفان و خردمندان و..هم تکیه بر خود شناسی و تزکیه است( من عرفه نفسه فقد عرفه ربه و..) که زمان می برد و به عقل و خرد و عشق و دعا و ممارست نیاز دارد نه اینکه فردی از بیرون بخواهد برای ما معجزه ای بکند و یک شبه ما را نجات دهد!( رها شدن یک دقیقه ای!) ..اگر اینطور بود باید همه نزدیکان و اطرافیان پیامبران و عارفان در چشم برهم زدنی  رها می شدند.. حتی شنیده ام که در کتب مذهبی در کنار ابلیس خاص در بسیاری موارد منفی فیزیکی و ملموس نظیر چرک زیر ناخن، فکر منفی، و..به عنوان شیطان اشاره شده است.
9- چون خدا ما را آزاد آفریده معمولا تا فرد ی خودش نخواهد و حرکت مثبتی از درون آغاز نکند و چراغ آگاهی درون را روشن نکند؛ یاری از طرف خدا نخواهد رسید..در غیر اینصورت خلاف عدالت خداست..( البته همان شروع حرکت هم به نوعی از الطاف خداست که شاید به اعمال خیر ما بر می گردد)
 10- به هر حال به نظرم هرچه ذهن را در دنیاهای منفی یا توهمی بگسترانیم قابلیت خلق برخی واقعیات ها را منطبق بر آن باور خواهد داشت ولی احتمالا انسان را بیشتر در درد و رنج فرو خواهد برد و او را رها  نخواهد کرد.
 11-در ادبیات کهن ما و همینطور سایر ملل پروراندن ذهن برای کسب برخی قدرتها را می شناختند ولی نقطه ضعف آن را هم دور شدن از هدف غایی انسان( عشق و معنویت اصیل و..) می دانستند:
بر هوا بپری مگسی باشی..روی آب روی خسی باشی ...دلی بدست آر تا کسی باشی...
 12- بنظرم انرژی درمانی از یک منظر، شبیه روشهایی است که می خواهند با توجه به نقطه ضعف ما(حرص!!) با کمترین زمان ما را به قله موفقیت برسانند (یا به صرف مثبت اندیشی سطحی می خواهند ما را نجات دهند..) این روشها هم از نقاط ضعف دیگر ما (تنبلی و خود باختگی و زود باوری) سوء استفاده می کنند و همه به نتیجه اندکی می رسند یا در بیشتر موارد به بیراهه می برند..چون فکری به حال دریای توهمات منفی ذهن نکرده اند( که در اصل هیچ است!!ولی در تیرگی و نادانی جان می گیرند!!)... در صورتی که مولوی می گوید:
اول ای جان دفع شر موش کن
وانگهی در جمع گندم کوش کن
نتیجه گیری شخصی:
در خاتمه همانطور که گفتم مردم آزادند که در صورتیکه به دیگران ضرر و زیانی نرسانند؛ ( و حتی الامکان به خودشان!) روش درمانگری( پس از کسب صلاحیت لازم) یا درمان شدن را خود برگزینند. جمع بندی و نتیجه گیری خود من با توجه به آنچه گفتم این است  که خود من نه برای درمانگری (به جز مبحث دعا برای بیماران  که در تعریف کلی انرژی درمانی جزو آن رشته قلمداد می شود. و البته از نظر عده ای هم نه!) و نه برای درمان شدن از هیچ روش انرژی درمانی استفاده نخواهم کرد!! (البته سالها پیش انتخاب من چیز دیگری بود!! و نمی دانم شاید به احتمال ضعیف! اگر فردی مثل استاد پرورنده باشد و بنده هم در حال احتضار و نا امید از سایر طبیبان ممکن است در آینده هم استثناء قایل شوم!!). البته ممکن است جمع بندی و انتخاب سایرین با من متفاوت باشد که برای آنها هم احترام قائلم. 




دلایل مولکولی و سلولی برای لزوم تغییر سبک زندگی!

رادیکالهای آزاد و آنتی اکسیدانها


رادیکال آزاد (free radical) به اتم یا مولکولی گفته می شود که دارای الکترون جفت نشده (منفرد) است. در داخل سلولهای بدن رادیکالهای آزاد در نتیجه تنفس سلولی ( زنجیره انتقال الکترون در میتوکندری) به طور طبیعی تولید می شوند و  بدن هم به طور طبیعی با سیستمهای آنتی اکسیدان متعدد آنزیمی و ویتامینی، این رادیکالهای آزاد را خنثی می کند. رادیکال آزاد بسیار فعال و ویرانگر بوده و تمایل شدید دارد که برای اشباع نمودن مدار آخر الکترونی اش با اکسیده نمودن سایر مولکولها( پروتینها، چربیها، DNA و RNA  ) و گرفتن یک الکترون از آنها، خودش را به حالت تعادل برساند. ولی اکسیده نمودن سایر مولکولهای سلول می تواند بسیار خطرناک باشد؛ تخریب غشاء سلول( انواع سلولهای عصبی، رگها و..) و تغییر ساختمان مولکول DNA ؛ بیماریهای قلبی عروقی، سرطان و سایر بیماریهای لا علاج یا صعب العلاج را ایجاد می نماید. در موارد ازدیاد این رادیکالهای آزاد خنثی شدن آنها توسط سیستم های طبیعی بدن امکان پذیر نبوده و حیات سلول و بدن با تهدید جدی مواجه می شود. عوامل مخرب محیطی مثل اشعه ماوراء بنفش، الکل ، سیگار، آلودگی های هوا، آب و غذاهای مصرفی نا سالم و پر از چربی، گوشت و...، استرسها و اضطراب، عدم فعالیت متعارف بدنی( فعالیت خیلی شدید و خشن بدنی ممکن است اثرمعکوس داشته باشد!!)، همگی موجب می شوند که بدن نتواند با این رادیکال های آزاد مبارزه کند. در نتیجه ساختمان و عمل سلول های بدنی توسط رادیکال های آزاد تخریب شده و منجر به بروز انواع بیماریهای متعدد نظیر سرطان، بیماری قلبی عروقی و... می شوند. علاوه بر بیشتر بیماریها، رادیکالهای آزاد مسؤول پیری و مرگ هم شناخته می شوند. در مورد مکانیزم پیر شدن و سالخوردگی دریک نظریه جالب به نام Free Radical Theory of Aging ارتباط رادیکالهای آزاد با روند پیرشدن نشان داده شده است.

از آن طرف، آنتی اکسیدان ها مولکول هایی هستند که جلوی عمل رادیکال های آزاد را گرفته و مانع از تخریب سلول های حیاتی بدن می شوند. بیشتر از 4000 ترکیب آنتی اکسیدانی وجود دارند که بیشتر آنها در غذاهای گیاهی یافت می شوند. از بین آنها بیش از همه ویتامین های E و C و بتاکاروتن و نیز ماده معدنی سلنیم مهم هستند.  بیشتر افراد تصور می کنند منظور از دریافت آنتی اکسیدان بیشتر، مصرف مکمل ها است. اما باید بدانید که فقط مکمل های خوراکی آنتی اکسیدان ندارند ، بلکه میوه ها و سبزیها  دارای آنتی اکسیدان بیشتری هستند. زیرا گیاهان غیر از آنتی اکسیدان خاص ( مثلاً ویتامین( C    دارای موادمغذی و آنتی اکسیدان های دیگری نیز هستند( نظیر فلاونوئیدها و آنتوسیانین و.. موجود در سبزی و میوه) ، بنابراین بهتر از مکمل ها از بدن شما محافظت می کنند. شما باید این آنتی اکسیدان ها را به مقدار کافی و به شکل صحیح دریافت کنید و از طرف دیگر مانع ورود رادیکالهای آزاد بیشتری شوید که در خوردن غذاهای ناسالم، استرسها و .. فراوان تولید می شوند.


بنابراین می توان نتیجه گیری نمود که:

1-  رژیم غذایی غنی از میوه و سبزی با دو علت عمده ی کاهش رادیکالهای آزاد و افزایش آنتی اکسیدانهای ورودی به بدن، در پیشگیری یا کاهش شدت سرطان و سکته و تقریباً تمامی بیماریها بسیار مؤثر هستند و می توانند روند پیری را به تأخیر بیاندازند.

2-  مراقبه و ریلکسیشن ( تن آرامی ) و زندگی سالم معنوی و اخلاقی، عدم مصرف الکل و سیگار، با ایجاد آرامش و رهایی از استرس و اضطراب، از تولید رادیکالهای آزاد ممانعت می کنند.

3-  ورزشهای ملایم و بیشتر کششی و تنفسی یوگا و تایی چی و ورزش یا مراقبه خنده همراه با ریلکسیشن و تنفسهای عمیق، به دلیل عدم فشار بیش از حد به بدن ضمن فراهم نمودن فواید بیشمار ورزشهای جسمی و روانی( از جمله تقویت سیستم های آنتی اکسیدانی بدن و اینکه برخی محققین هم اعتقاد دارند که سطح مشخصی از رادیکالهای آزاد برای بدن مفید است- مقابله با عفونت و ..)، از انواع ضرر و زیانهای ورزشهای شدید و خشن جسمی، رقابتی و مسابقه ای مبرا هستند. (تحقیقات جدید نشان داده است که ورزشهای شدید استقامتی به ویژه اگر ناگهانی و بدون آمادگی قبلی باشند، رادیکالهای آزاد را بیش از حد تولید کرده و طول عمر را کاهش می دهند! در چنین مواردی شاید تا حدودی رژیم غنی از میوه و سبزی به داد این نوع ورزشکار برسد!)

3- چکیده وین دایر و برچسبها ( ریشه ها، ماهیت، مشخصات و عوارض برچسبها)

3-1- یک دلیل برای ایجاد برچسبها ساده کردن امور است. مردم شما را در طبقه بندیهای از پیش تعیین شده قرار می دهند زیرا اینطوری آسان تر است!- یک دلیل دیگر برچسب هم که شاید در همین نکته مستتر باشد این است که آدمی از ناشناخته می ترسد و ناشناخته برای آدم هر چه ورای کلمه و برچسب است! انگار برچسب لاکی است که با رفتن در آن آدم احساس ایمنی می کند!-

 

3-2- از مشخصات برچسب کهنه بودن و ریشه در گذشته بودن است-برخلاف دنیای واقعی و نظرات مولوی و فیزیک کوانتوم!:-

عمر همچون جوی، نو نو می رسد

مستمری می نماید در جسد

 

3-3- چهار جمله مستتر در برچسب یا "من...هستم" های مخربی که زندگی انسان را تخریب و نابود می کنند، عبارتند از: 1-"من چنین هستم" - به عبارت اکهارت تله و مصفا خود را با آن همانند کردن- 2- "همیشه این طور بوده ام" -غرق در گذشته شدن-3- "دست خودم نیست"-سلب مسؤولیت و اجبار عصبی! که در صفات واقعی آدمی، این خصوصیتها غایب است- 4-"طبیعتم این طور است" -بزرگنمایی جبر ژنتیک و..- وین دایر این چهار مؤلفه ی برچسب را 4 سر نخی می داند که سرشان دست شماست و مهارهایی هستند که شما را از رشد باز داشته و مانع می شوند تا زندگی را در این لحظه و لحظه های بعدی تغییر دهید و آن را مملو از هیجان و تازگی و سازندگی کنید!! در واقع این 4 جمله استدلال نهفته، پوسیده و احمقانه ای است که بر حق بودن برچسبها را توجیه نماید!

 

3-4- دو مسیر تاریخی شکل گیری برچسبها: اول برچسبهایی که از طرف دیگران -هدیه شده!!- و از ابتدای کودکی الصاق شده و شخص همه جا وهمه وقت آنهارا با خود یدک می کشد دوم برچسبهایی که نتیجه انتخاب خود اوست که به منظور طفره رفتن از انجام وظایف دشوار بر خود زده است!!

 

3-5- ایمان کورکورانه به برچسبها، بدون ذره ای از شک و تردید از عجایب برچسبهاست.- این ایمان با دزدیدن انرژی ایمان، فضا و انرژی برای ایمان به اصالت وجود آدمی و .. را از آدم سلب می کند!! در واقع انسان به دروغ ایمان می آورد!-

 

3-6- حلقه و دور باطل و بسیار مخربی که برچسب ایجاد می کند باعث می شود که با هر تجربه ای، طوق بندگی را بیشتر دور گردن آدمی سفت تر نماید! و با این روش موذیانه مانع شکوفا شدن علاقه و استعداد آدمها می شود. به عنوان نمونه: "من خجالتی هستم"!...مایلم و علاقه دارم این موضوع را در جمع مطرح کنم...نه نمی توانم!....چرا؟!....چون "من خجالتی هستم"!!....

 

3-7- کمال گرایی و چسبیدن به توجیه همه یا هیچ ( برخلاف قانون رشد تدریجی و پله پله ) از مشخصات بسیاری از برچسبهاست. عقیده پوچی که می گوید: اگر نمی توانید کار ی را خیلی خوب انجام دهید حق دارید از انجام آن صرف نظر کنید.

 

3-8- برچسبها یکی از توجیه کننده های قوی برای آدمهایی است که بتوانند انجام مکرر کارهای منفی و بد یا عدم انجام کارهای مثبت و خوب را توجیه نمایند. با این توجیهات خود را از تحول مثبت محروم می کنند.

 

3-9- عوارض برچسبها: مانع تغییر هستند-اقدام از بین برنده ترس است. برچسب آدم را در بلاتکلیفی بین انجام میل و خواسته ناشی از اصالت و برچسب ذهنی نگه داشته و درنتیجه مانع اقدام شده و به ترس از عمل دامن می زند. در صورتی که اقدام است که اولا ترس را زایل می کند و ثانیا موجب کسب مهارت و تجربه جدید می شود!- به عبارت دیگر برچسب ترس از شکست را توجیه کرده و همین ترس مانع ورود به حیطه عمل می شود!-

مانع انجام علائق و بروز استعدادها هستند.

بهانه تنبلی و تشدید کننده آن هستند.

و هر برچسبی یعنی آخر خط و اینکه فرد قابل پیش بینی و تمام شده است! مثل این برچسب که "من پیر شده ام !"

به طور خلاصه همانطور که گفته شد: برچسبها مانع ورود و کشف دنیاهای جدید و تحول از حال بد به حال خوب می شوند. برچسبها مانع بزرگ تجلی احسن الحال هستند!


2-      چکیده وین دایر و برچسبها (ایراد اساسی برچسب)

وین دایر با نقل جمله ای از سورن کی یر کگارد" به محض اینکه برچسبی بر من می گذاری مرا نفی کرده ای" می گوید: وقتی در نظر دیگران شخصیت آدمی- منظور خود واقعی یا اصالت آدمی است- هم سطح بر چسبها ی او شد، آنگاه خود-واقعی- او دیگر وجود نخواهد داشت.-در واقع پوشیده می شود و بروز نمی نماید نه اینکه وجود نداشته باشد- این در مورد برچسبهایی که خود آدم برای خویشتن بر می گزیند نیز صادق است. هر کس که با "انگ "هایی که بر خود گذاشته قابل شناسایی باشد، نیروها و استعدادهای خویش را نفی کرده است.-اینجا وین دایر به اشکال اساسی برچسب از دیدگاه دکتر دیوید برنز یعنی تعمیم مبالغه آمیز یک ایراد مقطعی و موقتی و نفی بسیاری از نیروهای واقعی فرد اشاره کرده است. دیوید برنز به به نوعی  غیر واقعی و توهمی بودن برچسب را تأکید می نماید.-

 

 

1-      چکیده وین دایر و برچسبها (رهایی از گذشته)

دکتر وین دایر در کتاب چگونه شخصیت سالم تربیابیم، ترجمه بدرزمان نیک فطرت، نشر علم؛ با ذکر چندین برچسب به عنوان مثال( من خجالتی ام؛ بی دست و پا هستم؛ تنبل ام؛ کم جرأتم؛ فراموشکارم؛ در ریاضیات ضعیفم؛ در هجی کردن ضعیفم؛ بی سلیقه ام بی حوصله ام؛ در موسیقی بی استعداد هستم؛ خوش برخورد نیستم و...) همه آنها را ریشه در گذشته فرد می داند و رهایی از آنها را رهایی از گذشته می داند. پرسشی که مطرح می کند این است که آیا برچسبها به شما نیرو می دهد؟ اگر بله که هیچ؛ ولی اگر احساس می کنید که مانع و سدی در زندگیتان ایجاد کرده است آنها را مورد بازبینی قرار دهید. در چند نوشته پیاپی این وبلاگ خلاصه ای از نظر دکتر وین دایر در خصوص برچسبها ذکر می شود.- موارد داخل دو خط کوتاه در این سری از وبلاگ نویس است-

 


برچسبهای ذهنی پوشاننده حقیقت و کفران نعمت!

تو درون چاه رفتستی ز کاخ
چه گنه دارد جهانهای فراخ؟

به محض اینکه برچسبی بر من می گذاری مرا نفی کرده ای
"سورن کی یرکگارد"


برچسبها ی هویتی با قرار دادن انسان در یک چهارچوب تنگ و محدود، دست و پای او را می بندند و زاویه دید آدمی را بسیار محدود می کنند. سم مهلک برچسب می تواند مانند یک ویروس کامپیوتری ظرفیت و توانایی عظیم ذهن را به شدت تنزل داده و در واقع ذهن را فلج کند! دقیقاً مانند آزمایشی که بر روی کک انجام شد: ابتدا کک قدرت پرش خاص خودش را داشت ولی با محبوس کردن کک در یک فضای تنگ پس از مدتی با توجه به محدود بودن ظرف، پرش کک در حد ارتفاع ظرف تنزل پیدا کرده و حتی با آزاد شدن کک پرش او در حد وضعیت زندان! کاهش پیدا کرده بود!
 مغز انسان در هر ثانیه 400 میلیارد واحد اطلاعات(bit) در ثانیه را دریافت می کند و از این حجم وسیع اطلاعات فقط از2000تای آن آگاه می شویم!! برچسبهای هویتی بزرگترین عامل محدود کردن دید ماهستند. مولوی بسیار زیبا این محدودیت دید را بیان کرده است:
پیش چشمت داشتی شیشه کبود
زان کبودت جمله عالم می نمود
یا در جای دیگر: 
خویش را صافی کن از اوصاف خود
تا ببینی چهر پاک صاف خود
کفر به معنای پوشاندن حقیقت است و برچسبهای ذهنی و ذهن بسته، شرطی شده و قضاوت کننده ی مولد برچسب، یک از عوامل اصلی فیلتر کردن و پوشاندن حقیقت می باشد!!
داستان جالبی از سرخپوستان آمریکا نقل شده است که آنها به دلیل اینکه تا قبل از ورود کشتی کاشفان، کشتی به آن بزرگی را ندیده بودند و در مخیله خود نمی پذیرفتند که چنین چیزی هم وجود داشته باشد، قادر به دیدن کشتی ها نبودند. یکی از شمن های قبیله با روزها مراقبه و دقت بر روی سطح آب دریا که غیر عادی شده بود!! بالاخره قادر شد کشتی ها را ببیند!! فیزیک کوانتوم از جهانها ی موازی و گوناگونی یاد می کند که کشف آنها به تغییر ذهنیت آدمها بستگی دارد. جهانهایی که با ذهنیت آدمها ارتباط تنگاتنگ داشته!! و از ذهن آدمی متأثر می شوند! پرفسور ایموتو تأثیر پذیری مولکولهای آب را از ذهن آدمها اثبات نمود! مولوی هم بسیار قبلتر از سال 1995 (کشف ایموتوی ژاپنی) از زبان جمادات فرمود:
ما سمعیم و بصیریم و هوشیم!
با شما نامحرمان ما خاموشیم!
مولوی وضعیت بشر پوشاننده حقیقت ( کافر) و محروم از کشف دنیای های ناشناخته درون و بیرون را به خوبی توصیف کرده است:
تو درون چاه رفتستی ز کاخ!
چه گنه دارد جهانهای فراخ؟
آیا آن چاه چیزی جز "ذهنیت محدود شده ما با افکار و برچسبهای محدود کننده" چه چیزدیگری می تواند باشد؟! برچسبهای ذهنی هم کفر هستند و هم کفران نعمت! زیرا ما را از ورود به حیطه های ناشناخته ی -از دید ذهن محدود شده- بسیاری که خداوند به ما ارزانی داشته است، محروم می کنند!! که مهمترین و زیبا ترین آنها؛ جهان عشق و محبت است! که جهان مخصوص خداوند بخشنده مهربان است.

دعا: اللهم ارنی الاشیا کما هی " بار خدایا چیزها را همانطور که هستند به من بنما"



مراقبه غذا خوردن!
فلینظرالانسان الی طعامه
پس انسان با چشم خرد به غذای خود بنگرد
سوره عبس آیه 24 و کهف 19
خداوند از ما خواسته است تا به غذای خود با چشم بصیرت بنگریم ، چیزی که انگار، اکثر آدمها در این دنیای سرعت و رقابت، لذایذ سطحی، و چشم و هم چشمی، به بوته فراموشی سپرده اند! و خیلی چیزهای بیهوده را جدی می گیرند ولی به این توصیه اکید قران کریم توجه نمی کنند. توصیه ای که می تواند جسم و جان آنها را متحول کند و به آنها حیات دوباره ببخشد! بنظرم حداقل سه بعد این نظر به غذا به شرح زیر است:
1-  غذا از راه معاشی درست و حلال به دست آمده باشد و نوع غذا هم حلال و پاک و عاری از مسکرات و مخدرات و..باشد . از پیامبر اسلام(ص) نقل است که " کسی که دوست دارد دعایش مستجاب شود طعام و کسب خود را از حرام پاک کند." در حدیث معروفی از امام حسین(ع) در روز عاشورا خطاب به لشکر کوفه آمده است:" آری شما حاضر به شنیدن سخن حق نیستید زیرا شکمهای شما از غذاهای حرام پر شده است، در نتیجه خداوند بر دلهای شما مهر زده است"
2-  توجه به غذا خوردن با حضور در زمان حال اتفاق می افتد. مشاهده وضعیت محیط درونی( افکار و احساسات) و بیرونی( محل غذا خوردن) در زمان غذا خوردن، کار دیگری را همزمان انجام ندادن، رعایت سکوت و نشستن و با تمام وجود با غذا در ارتباط بودن، لازمه بصیرت و مراقبه نسبت به غذا خوردن است. نگاه به رنگ و شکل غذا، و توجه به حسهای بویایی و چشایی و لامسه در ارتباط با غذا خوردن، توجه عمیق انسان را به غذا معطوف می دارد. امروزه جویدن کامل هر لقمه و حس کردن کامل هر لقمه و توجه به لحظه ورود غذا به مری و معده و سپس لقمه بعدی را با تأنی و توجه برداشتن از عهده انسان ماشینی بر نمی آید ولی برای درک قسمتی از زندگی و نعمتهای آن لازم است!! همزمان توجه به تغییرات حس گرسنگی و سیری و قبل از سیر شدن کامل، بدون حرص و آز و با لبخند و رضایت و شکر درونی، دست از غذا خوردن کشیدن، از جمله مواردی است که دقت و توجه و مشاهده و مراقبه را کاملتر می کند. این توجه کامل فواید بی شماری دارد و ثابت شده است که در هضم و جذب غذا بسیار مؤثر بوده و مانع پر خوری می شود. این مراقبه بسیار نیرو زا بوده  و انرژی و خاصیت غذا را می افزاید. همانطور که پروفسور ایموتو شعور آب را ثابت کرد؛ در ارتباط کامل با غذا بودن هم شعور غذا را تحت تأثیر قرار خواهد داد. صرف توجه و مراقبه در هنگام غذا خوردن گاهی از خود غذا هم جلوتر می زند! امروزه می شنویم که آدمهایی با تمرین و ممارست ذهنی صرفاً از طریق دریافت انرژی از نور خورشید ( البته با شرایط و روش خاصی، زیرا نگاه به نور خورشید همانطور که همگان می دانند می تواند منجر به کوری شود!) یا حتی از راه تنفس پرانیک، نیروی لازم برای ادامه حیات را اخذ می نمایند!!
3-  سومین بعد نظر به طعام این است که به کمیت و کیفیت غذا توجه کنیم و با تدبر و تحقیق ببینیم چه غذا هایی برای سلامت جسم و روحمان مناسبتر است. در حال حاضر انسانها بر اساس محل زندگی شان و عادتهای قدیمی اخذ شده از پدر و مادر و جامعه از یکطرف و هوس و مزه ظاهری غذاها از سوی دیگر، طعام خود را انتخاب می کنند و توجهی به نیاز واقعی بدن و ارتباط غذا و سلامتی ندارند و با اینکار بیمارستانها و مطب پزشکان را پر می کنند!! تازه بعد از بیماری هم به جای تغییر اساسی در تغذیه (به علت اعتیاد به یک روش تغذیه واینکه غذا برای بسیاری حکم تخدیر کننده آلام روحی را پیدا کرده است!!) بیشتر به داروهای شیمیایی و جراحی تکیه می کنند و معمولاً هم نتیجه کمی می گیرند!! ( همین دیروز بود که یکی از همکاران مبتلا به دیابت -شهرام- به نگارنده می گفت حاضر است آمپول روزانه را تحمل کند و تغییر رژیم غذایی را نه!!). امروزه بسیاری از تحقیقات و تجربیات خردمندان قدیم و جدید ( از جمله ابو علی سینا) نشان داده است که تقریباً اکثریت قریب به اتفاق بیماریها ناشی از نوع و نحوه تغذیه بشر بوده و پرهیز مناسب و اصولی در غذا خوردن، بهترین درمان بیماریهاست. رویکرد دوباره بسیاری از خردمندان کنونی به تغذیه طبیعی و سالم و پرهیز از غذاهای مضر و پر خوری پس از افراط در خوردن همه چیز! انسان را به سخن پیامبر اسلام(ص) نزدیک و نزدیک تر کرده است:  
المعده بیت کل داء والحمیه راس کل دواء
" معده خانه همه ی بیماریهاست و امساک و کم خوری در رأس همه ی داروهاست"

         در این وبلاگ سعی می شود در خصوص این بعد سوم نظر به طعام، به نقل از خردمندان و دانشمندان رشته تغذیه مطالب کلیدی آورده شود. هر چند در این خصوص بین علمای تغذیه اختلاف نظر وجود دارد ( همین اختلاف نظر باعث شده که برخی بهانه کنند و بگویند پس هر چه دلمان خواست بخوریم!! بنظرم این بهانه درستی نیست چون نظرات مشترک این دسته از علما هم بسیار زیاد است- از جمله اجتناب از پر خوری- که ما آن موارد مشترک را هم زیر پا گذاشته ایم و از طرف دیگر طبق اصل الهی "ان تتق الله یجعل لکم فرقانا" یعنی "اگر تقوا پیشه کنی خداوند قدرت تمیز درست و نادرست را به شما ارزانی می دارد" بنابراین هر انسانی می تواند تا حدود زیادی با رعایت این اصل به حقیقت نزدیک شود) در اینجا سعی می شود از تعصب کورکورانه به یک سمت خودداری شود و بهترین نظرات یا نظرات مشترکی که بیشتر آنها بر آن متفق القولند آورده شود. تجربه شخصی و سن و طبع نگارنده از یکطرف و گرایش وی به سمت حکما و دانشمندان کل نگر و طبیعت گرا هم در تمایل به یک روش خاص تغذیه (گیاهخواری) تأثیر گذاشته و شاید قابل تعمیم به همه نباشد. بنابر این خواننده محترم هم باید ضمن اجتناب از افراط و تفریط و تعصب، خود در این زمینه تدبر و مطالعه نموده و در کنار آن با تجربه شخصی ( در این زمینه شناخت نیاز واقعی فرد بوسیله خودش هم مهم است زیرا با توجه به طبع و مزاج و سن و شغل و..؛ نیاز افراد متفاوت است ) به طعامش نظر کند وبهترین روش تغذیه را برای خودش انتخاب کرده و جایگزین عادات غلط گذشته نماید.
"برخی از مطالب فوق از دو کتاب پانزده روز تا سلامتی نوشته جمشید خدا دادی و دیدار از شهر خردمندان نوشته دکتر محمد مظفر پور اخذ شده است."

مراقبه ی مراقبه از بیماران و سالمندان!
ای خدای من فدایت جان من
جمله فرزندان و خان و مان من
تو کجایی تا شوم من چاکرت
چارقت دوزم کنم شانه سرت
جامه ات شویم شپشهایت کشم
شیر پیشت آورم ای محتشم
ای فدای تو همه بزهای من
ای به یادت هیهی و هیهای من
ور ترا بیمارئی آید به پیش
من ترا غمخوار باشم همچو خویش
تمام زندگی ما را مراقبه های قدرتمند و عجیبی فرا گرفته است. کافیست زرنگ و رند باشی تا آنها را از دست ندهی! مراقبه خوردن، مراقبه خنده، مراقبه گریه، مراقبه سکوت، مراقبه راه رفتن و... تمام زندگی هدایای الهی است که اگر قدر آنها را بدانیم و با عشق و مشاهده، خدا را در کنار خود بدانیم بالاترین شادیهای واقعی ، در به ظاهر سختیها و آسایشها نصیبمان می شود. چند روزی است این فرصت گرانبها  نصیب ما شده است و مادر بزرگ پیر و بسیار نورانی همسرم چند روزی مهمان بزرگوار خانه ماست. و می بینم که جو خانه ما عوض شده و انگار فرشته متبرکی با نور و عشق، خانه ما را نورانی کرده است! همسرم با چه عشق و محبتی انگار کودکی را تر و خشک می کند و شب و روز از او پرستاری می کند و علیرغم خستگی زیاد، حسابی حال می کند و او هم نورانی شده است! من هم از اینکه در کنار چنین مراقبه گر مهربانی  هستم عشق می کنم و عصبانیت و کدورت خاطر! از خانه ما رخت بر بسته است! مادر بزرگ هم با همه سختیهای روزگار خندان و شاد است!
حالا در کنار رنج و محنتی که بیماری وپیری  دارد، باز یک از حکمتهای پیری و بیماری را به عینه مشاهده می کنم: خدمت به بیماران و سالخوردگان؛ فرصت تبادل عشق بی قید و شرط  و درک و یادگیری عشق الهی و لذت خدمت بدون توقع پاداش!!... و انگار خدا آنقدر پایین آمده که ما هم بتوانیم لذت عشق را حس کنیم و چه خوشبختند کسانی که پایین آمدن خدا را غنیمت می شمارند!! کاش مادر بزرگ روزهای بیشتری در خانه ما بماند...باشد که همه بیماران و سالخوردگان شاد و صبور باشند!!


خنده درمانی برای چه کسانی نامناسب است؟
مبتلابان به فتق، بواسیر پیشرفته، بیماریهای قلبی همراه با درد سینه ( البته اگر مجاز به پیاده روی طولانی تا 45 دقیقه هستید می توانید در جلسه خنده درمانی شرکت کنید)، عملهای جراحی، افتادگی رحم، بارداری ،سرماخوردگی شدید و سل( به دلیل احتمال سرایت به دیگران)، ناراحتی چشم، ناراحتی های دیگر( کسانی که بدون هیچ سابقه بیماری با شرکت در جلسه خنده درمانی احساس ناراحتی می کنند) همگی باید برای ادامه شرکت در جلسات با پزشک مشورت کنند. البته این موارد نباید در شما احساس ترس بیافریند و از آثار و منافع این درمان طبیعی محروم سازد. اما رعایت احتیاط لازم است.
منبع: کتاب خندیدن دلیل نمی خواهد اثر دکتر کاتاریا ترجمه مجید پزشکی

خنده درمانی


با دلی خونین لبی خندان بیاور همچو جام
نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش
(در اثر هنری قدیمی از دوست و پسر دایی عزیزم عبدالرضا بر روی شیشه شعر بالا نوشته شده بود!)

خنده بر هر درد بی درمان دواست
گریه بدم خنده شدم، دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم

رقص آنجا کن که خود را بشکنی
پنبه را از ریش شهوت بر کنی
چون رهند از دست خود دستی زنند
چون جهند از نقص خود رقصی کنند
مطربان شان از درون دف می زنند
بحرها در شورشان کف می زنند
(دفتر سوم؛ ابتدای قصه خورندگان پیل بچه از حرص..)
نگارنده چند سالی است مربی یوگا و یوگای خنده بوده و به طور تفریحی در این خصوص فعالیت داشته است. از جمله در جمع های 10 تا 40 نفره دوستان و همکاران به کرات این تمرین را انجام داده است و شاید در آینده جدی تر به آن بپردازد!
 چند نکته در خصوص خنده درمانی و ارتباط آن با خود شناسی و سلامتی جسم و روان:
1- پزشکی هندی به نام Madan Kataria در سال 1995 نوعی یوگای خنده را پایه گذاری کرد. (و نگارنده در سبک ایشان و با اجازه رسمی ایشان وزیر نظر آقای مجید پزشکی مدرک مربی گری اخذ نموده ولی نظرات خاص خود را نیز حفظ کرده است.) ایشان با توجه به فواید بی شمار خنده برای سلامتی ابتدا قصد داشت هر روز با گروهی از دوستان و مردم در پارک با کمک جوک گفتن بخندند!! ولی جوک 2 ایراد اساسی دارد یکی اینکه بالاخره جوکها تمام می شوند و دوم اینکه مسخره کردن و تحقیر دیگران و رکیک بودن بیشتر جوکها به هیچ وجه اخلاقی نیست( متأسفانه در کشور ماهم در بین مردم شوخ طبع خیلی رواج دارد). بنابراین دکتر کاتاریا با کمک دم و بازدم و حرکات یوگا و الهام از حرکات یوگای خنده و برخی حرکات ابداعی(بدون جوک یا هر دلیل دیگر)، سبک جدیدی را برای خندیدن ارائه نمود. این سبک هم اکنون در بیش از 60 کشور دنیا برای ترویج سلامتی جسم و روح مردم در باشگاه های خنده یا پارکها تمرین می شود.
2- قبل از آن اوشو معتقد بود که قبل از مراقبه اصلی سکوت، ابتدا آدم باید فشار شرطی شدگی های قبلی را با مراقبه های دینامیک تخلیه نماید. و خنده و گریه با تمام وجود، از جمله آن مراقبه های دینامیک است.
3- بنظرم همانطور که آقای مصفا تأکید می نماید بیشترین و قوی ترین سیگنال "خود" ملامت خود است! (یا به قول کارن هورنای "عناد به خود" است) و به عبارت دیگر اکثر انسانها بسیار نا شکر هستند و حتی اگر هم در ظاهر شکر گویند ولی نارضایتی و ناشکری و غم و ناشادی، عمق وجودشان را فرا گرفته است. این موضوع ربطی به ظاهر خوشبخت آدمها هم ندارد؛ ثروت، مقام، علم و دانش و.. خوشبختی و شادی درونی را ایجاد نمی کند..زیرا شیطان (یا خود یا نفس) با ابزار مقایسه و حرص سیری ناپذیر، هر نعمتی را در مقایسه با نعمتهای بالاتر حقیر جلوه می دهد! و نمی گذارد انسان لذت شکر را طولانی و عمیق لمس نماید! همین بزرگترین عامل نحندیدن است. خوب کسی که در مسیر خود شناسی است و می خواهد "با شناخت خود خدای خود را بشناسد" در واقع به سمت شکر گزاری و پذیرش و تسلیم و رضایت درونی از پروردگار قدم بر می دارد (پذیرش آنچه به طور واقعی هست بدون ملامت خود!) و مراقبه خنده علاوه بر فواید بی شمار جسمی- روانی می تواند سد ناشکری و نارضایتی عمیق را بشکند. از طرف دیگر اگر می خواهید در مراقبه خنده موفق شوید به پاکسازی درونی و تزکیه و مراقبه عمیق و بر طرف کردن اشتباهات ذهن( از جمله ملامت و خشم، مقایسه و حرص و آز و..) بپردازید. شاید بهترین و اصیل ترین دلیل برای خندیدن گام گذاشتن در مسیر رفع اشتباهات و نقصهای ذهنی با مشاهده مستمر زندگی در درون و بیرون است:

چون رهند از دست خود دستی زنند
چون جهند از نقص خود رقصی کنند

4- "بی دلیل" خندیدن نوعی خلاف "قوانین خود" عمل کردن است: "تا افتادن دیگران را ندیدی نخند!!" یا " تا خودت از دیگران جلو نزدی نخند و خوشحال مباش!!" یا " تا دلیل مادی نداشتی- مثل افزایش حساب بانکی، خانه و اتومبیل و مدرک و..- نخند!!" یا " تا کارهای مهمتر را انجام ندادی، کودک وجودت را خفه کن و نخند!!" و....همه این قوانین، ناپاک و شیطانی هستند..و خنده ناشی از زمین خوردن دیگران الهی نیست و بسیار سطحی، نمایشی و موقتی است... تنها خنده الهی که عمیق و همیشگی است؛ خنده بی دلیل است که از پاکی درونی و شکر نعمتهای الهی و حس نزدیک بودن خدا به انسان منشأ گرفته باشد؛ مانند خنده معصومانه کودکان...یا خنده دیوانگان!!!( در واقع موجه ترین دلیل برای شادی و خندیدن؛ درک نعمت حضور خدا در قلب آدمی است)
5- جدی گرفتن "خود" مانع برطرف شدن آن است اما اگر متوجه شویم که "شبح خود" غیر واقعی است، راحت تر می خندیم! و شاید خندیدن با این آگاهی که "خودی" وجود ندارد، به این آگاهی عمق می بخشد!! یک معنی لا اله الا الله این است که جز او هیچ چیز و هیچ کس را از جمله شخصیت کاذب خود را جدی نمی گیریم و واقعی نمی دانیم!!
6- آدمهای محروم از خنده بسیارند. برخی سالها از ته دل نخندیده اند: پدر و مادری که فرزند سرطانی دارند....سالمندی تنها ....معتاد رانده شده از جامعه ..و... برای همه این دردمندان شاید بی دلیل خندیدن جرقه ای باشد برای شعله ور شدن آتش عشق درون تا انرژی برای تغییر مسیر و سبک زندگی شان بدست آورند..با خندیدن عمیق مشکلات کوچک و ناچیز جلوه خواهند کرد..واگر این خنده به تغییر انرژی ذهنی بیانجامد محو شدن مشکل را با محو منیت به دنبال می آورد!..چون آدم این پتانسیل را دارد که علیرغم شرایط بیرونی از درون آزاد باشد و بخندد!! نگارنده دو بار در یک کلینیک ترک اعتیاد برای معتادانی که تازه قصد ترک داشتند و بسیار غمگین بودند، این تمرین را انجام داده و در بیشتر آنها خنده عمیقی ایجاد شد...باشد که همه دردمندان شاد باشند!
7- مراقبه خنده (یا خنده درمانی یا یوگای خنده) با تمامی فوائد بی شمارش ( که در نوشته های بعدی گفته خواهد شد) یک مراقبه سطحی یا یک ورزش مفرح است و به هیچ وجه جایگزین مراقبه و خود شناسی عمیق نیست. شاید وسیله و ابزاری کمکی باشد برای رسیدن به بلند ترین و قوی ترین خنده، یعنی رضایت خاموش درون! نسبت به آنچه هست!!