لقمان و مولوی و نحوه ی مراقبه و مشاهده گری - قسمت اول

  
   حضرت مولانا؛ برای تسلط بر "نفس"، دو رکن یا دو حکمت مشاهده گری و مراقبه درست را در داستانهای مختلف، به اشکال متفاوتی تکرار کرده است: اول حضور یا مشاهده، نظر، دیدن، نور،  یا ...بودن و و تماشای شهر فرنگ دنیای درون و بیرون در زمان حال و دوم نحوه ی این مشاهده؛ یعنی مشاهده ی عاری از پاندول خشم و حرص، بی غرض بودن مشاهده یا همان مشاهده ی بدون دخالت "خود".

   چکیده این دو راهکار عمیق و انقلابی، در مصرع دوم این بیت وزین آمده است:

عقل، دوستان و دشمنانش- قسمت پنجم



می گفت: خود شناسی و عرفان با عقل و منطق مخالف است و مولوی هم چنین است که می گوید: "پای استدلالیون چوبین بود" و برای رسیدن به عشق نا مشخص، عقل را هم قربانی می کند!! گفتم نظر شخصی بنده هم همین است هر خودشناسی و عرفانی که عقل و منطق را قربانی کند، با مواد مخدر تفاوتی ندارد! اما مولوی هم به هیچ وجه عقل را قربانی نکرده و بر عکس، اجرای درست راهکارهای او، هر دو نعمت از دست رفته ی آدمی، یعنی عقل حقیقی و عشق ناب را به او پس می دهد!

رفتار و مشاهده گری یا برچسب



مطلبی که در قسمت قبلی( احساس و مشاهده گری) گفته شد قابل تعمیم به رفتار هم هست:
 
1-   یک بخش از مشاهده گری؛ توجه و حضور در لحظه حال و آگاه بودن به رفتار است. اینکه در لحظه رفتار حضور داشته باشیم و آن را نادیده نگیریم (مانند مشاهده ی احساس، که با آگاهی یا توجه به بروز آن، نادیده اش نمی گیریم.). آگاه باشیم که در حال حاضر این حس یا رفتار از طرف من انجام شده است و حتی الامکان چیزی از آن را نادیده نگیریم. مزیت مشاهده درست رفتارمان این است که می توانیم اشتباهات رفتارمان را هم متوجه شویم. در اینجا هم نا آگاهی موجب رفتار اشتباه می شود! نا آگاهی و در بی خبری و غفلت کاری کردن، نقطه مقابل مشاهده رفتار است. در نا آگاهی ممکن است کاری بکنیم که بعداً انگشت ندامت به دهان بگیریم! مشاهده رفتار ممکن است؛ باعث شود که در حال شروع به رفتار اشتباه، از ادامه آن منصرف شویم. یا قبل از اینکه فشار احساس به رفتار بیانجامد، احساس را به حالت تعلیق در آوریم و خود بخود مانع "رفتار اشتباه و واکنشی" بر اساس فکر و احساس منفی شویم. سخن بسیار زیبا و پر مغزی از حضرت علی (ع) وجود دارد: " به هنگام خشم تصمیم نگیرید" اجرای این گفته تنها از کسی بر می آید که اهل مشاهده و مراقبه و توجه به فکر و حس و رفتارش باشد. در لحظه شروع خشم متوجه باشد که "اوه! خشم دارد شکل می گیرد بر اثر این محرک و این افکار اشتباه خشم دارد بالا می آید! و از من می خواهد که فلان تصمیم اشتباه را بگیرم! اما این تصمیم این عواقب را دارد!"  نفس، کارهایش را در بی خبری و غفلت انجام می دهد. اگر با کسانی که در زندان هستند و مرتکب جنایتی شده اند مصاحبه شود می گویند نفهمیدم چطور شد! دست خودم نبود! نمی خواستم این کار را بکنم! تا آخر عمر پشیمانم! و...در صورتی که در خود شناسی و مشاهده گری مسؤولیت کامل رفتار مان را می پذیریم و تمام تلاشمان تغییر ریشه ای فکر احساس و رفتار است. نا آگاهی و عدم حضور در لحظه را دلیل موجه ای برای رفتار اشتباه نمی دانیم. بزرگترین مسؤولیت خود را حضور در لحظه می دانیم و مشاهده گری!  با حضور و مشاهده می توانیم ارتباط رفتار با احساس و افکار پشت آن را ببینیم. می توانیم نتیجه رفتار را هم ببینیم  و در یک کلام می توانیم خود شناسی کنیم! زمانهایی هم در بی خبری هستیم ولی نسبت به اینکه در آن زمانها بی خبر بودیم، آگاه هستیم! بنابراین مهمترین ابزار "نفس" ناآگاهی  و بی خبری است و مهمترین ابزار خود شناسی هم آگاهی یا مشاهده در لحظه است. اما این گونه مشاهده دقیق، بی غرضانه  و کامل رفتار، تنها زمانی اتفاق می افتد که مشاهده گری علاوه بر عنصر آگاهی و توجه،  از عنصر دوم هم برخوردار باشد:

احساس و مشاهده گری



 از آقای تبکم عزیزکه مطالب خوبی را در تکمیل بحث عقل، دوستان و دشمنانش، افزوده اند، ممنونم. انشاالله این بحث ادامه خواهد داشت. برخی دوستان هم پرسشهایی مطرح کرده اند که بنظرم اگر مطالب را پیگیری کنند یا مطالب قبلی را ببینند، به پاسخ خود می رسند.   
 یکی از دوستان گرامی به نام پرما، پرسش و مطلب خوبی را از طریق ای میل مطرح نمود. از آنجا که قرار است بحث احساسات تخریبی و نقش آنها در زایل نمودن عقل در قسمتهای بعدی مطرح شود؛ قبل از آن بهتر است مطالب مطرح شده با ایشان مرور شود:

عقل، دوستان و دشمنانش- قسمت چهارم

  
"نادیده گرفتن" یکی از لشکریان "منیت"

اگر کاربرد عقل و خرد را توانایی حل مسائل واقعی بدانیم، آنگاه نادیده گرفتن مسایل واقعی و ایجاد و بزرگنمایی مسایل توهمی، بی هنری "منیت" است که آدمی را از نعمت خدا داد "خرد"، محروم و او را دچار فلج روانی نموده است. در خصوص مسایل توهمی، قبلن به کرات صحبت شده است؛ در اینجا راجع به "مسائل واقعی" زندگی و نقش مخرب افکار شرطی شده، در حل آنها صحبت می شود: 
 حل نشدن یک مسأله واقعی و حتی ایجاد قوز بالا قوزتولید مسائل ذهنی و توهمی، با بی عملی و فلج شدن و احساس ناتوانی همراه است. اما در خیلی موارد، حل نشدن مسأله واقعی، ممکن است با اعمال و رفتار شدید ولی بی خردانه، همراه شود. اما این رفتار و اعمال،  بیهوده و در واقع به قول حضرت مولانا، نوعی جان کندن هستند و جزو واکنشهای احمقانه محسوب می گردند، در صورتی که گاهی بی عملی جزو کنش های خردمندانه است:

کنش خردمندانه و واکنش احمقانه

عقل، دوستان و دشمنانش- قسمت سوم

   
عصر اطلاعات و پارازیت "خود"

در عصر اطلاعات و قرن 21 هستیم ولی چرا عاقلان واقعی هنوز اندکند؛ یا شاید همچون گذشته که "با چراغ همی گشت گرد شهر و یافت می نشد" ، باشد! اشکال از فرستنده نیست! لطفن این قدر با بمباران اطلاعات و تسهیل پخش آنها به خود زحمت ندهید! که البته در حد خودش می توانست کار مفیدی باشد. ولی در گذشته های دور هم اطلاعات محیطی کم نبود، ولی ایراد همیشه در گیرندگی درست اطلاعات وجود داشته است ولی هیهات که به آن توجه کافی مبذول نشده است. شاید بعد از سالیان دراز و توجه به "بیرونی ها" و دستکاری فرستنده و افزایش دستگاههای مدرن رسانه ای ، حالا نوبت گیرنده است؛ "لطفن به گیرنده های خود هم دستی بزنید!". آغاز سال 2012 است وشاید بنا بر پیش بینی قوم "مایا"، به انتهای تقویم بشر رسیده ایم! این یک سال را اختصاص دهیم به تنظیم و رفع پارازیت گیرنده هایمان تا شاید کوردل از دنیا نرویم! "گیرنده درونی بی نظیر ما" مبتلا به پارازیت و سرطان ذهنی شده است.