گويش همداني (2)


 مس  و ملنگ خواب !
 شوا ، م ، ا دس تو، خواب ندارم
نيمي يلي بكپم
شوا= شبها   ؛ م= فتحه ميم، من   ؛   ا دس تو= با فتحه الف، كسره دال و سين؛ از دست تو
نيمي يلي= نمي گذاري، اجازه نمي دهي
بكپم= با كسره ب و فتحه پ، بخوابم
(در گويش همداني اغلب كلمات با كسره شروع مي شوند)
جانُم بِشت بگه؛  زور فكرا  و هول ولاشان، چقذر زياده كه گا گداري يا كه هي هر شو، تاريكان، موقع خو و خستگي نيمي يَله،  مجه ملانت سرهم بي يلي
فكرا= فكرها  ؛ هول ولا=  با ضمه لام و كسره واو؛ ترس و نگراني؛  چقذر= با كسره چ و ق و فتحه ذ، چقدر؛   گا گداري= گاه گداري  ؛ هي= كسره هاء و سكون ي ، هميشه؛   شو= شب؛   تاريكان= به هنگام تاريكي  ؛   نيمي يله= نمي گذارد
  ( خو و شو  بيشتر لهجه ملايري و نهاوندي و لري همدان است تا خود شهر همدان)
مجه=  كسره م، كسره و تشديد ج ، مژه ؛  ملان= كسره م،  كلمه جمع براي برخي كلماتي كه با ميم شروع مي شوند مثل ميز ملان يعني ميزها  ؛  سرهم بيلي= كسره سين و ر، فتحه ي، روي هم بگذاري   ؛  
جانم به تو بگويد كه؛ زور فكرها و ترس و نگراني همراه آنها، چنان زياد است كه گاه گداري يا هميشه، موقع تاريكي و خواب و خستگي، نمي گذارد مژه هايت را روي هم بگذاري.

گويش همداني (1)


غم عشق

آ مِدَم، تا به وصالت برسم، اما شيْ
يِيْ بشِت پايدم و ديدم خو ِدمه جا هَشْتَم
اما شي= اما چي؛  يي= يك ؛ بشت= به تو؛  پايدم= نگاه كردم؛  خودمه= خودم را؛ جا هشتم = جا گذاشتم
به قصد وصالت آمدم، اما چه حاصل؟ يك نگاه به تو انداختم و ديدم كه خودم را جا گذاشته ام.
 شاعر محمد حسين شيرين ( از كتاب ترانه هاي گنجنامه؛ گرد آورنده جمشيد محمد عليزاده)


گوهري از بحر معنوي (7)


تلقين افكار مثبت افكار منفي

گفت پيغمبر كه رنجوري به لاغ
رنج آرد تا بميرد چون چراغ
1070/1

لاغ به معناي شوخي و در اينجا، به معناي بد دلي است.

پيامبر (ص) فرمود كه بيماري و رنجوري را به خود تلقين نكنيد كه بيمار مي شويد و حتي كسي كه چنين كند ممكن است چون چراغي خاموش شود و بميرد.

اين بيت اشاره به حديثي است كه مي فرمايد: " خود را به بيماري نزنيد كه بيمار خواهيد شد و گور خود مكنيد كه خواهيد مرد"

شايد اغراق نباشد اگر بگوييم بيش از 80 در صد بيماريها، روان تني هستند و مستقيم و غير مستقيم در افكار و هيجانهاي خود ساخته منفي ريشه دارند.

متأسفانه از سوي ديگر، بيش از 80 درصد از " 10 تا 20 هزار فكر روزانه " را هم افكار بيهوده يا منفي تشكيل مي دهند. بنابراين واضح است كه چه خطر وحشتناكي " انسان اسير فكر منفي" را تهديد مي كند.

مشاهده رنج به معناي ديدن رنج، منهاي افكار منفي پيرامون آن است. در اغلب موارد با اين نوع نگاه، رنجي باقي نمي ماند!! و "آتش رنج" در كيميا گري مشاهده گري به "آتش عشق" تغيير ماهيت مي دهد!
شايد بتوان انسانها را به دو گروه تقسيم نمود:


گوهري از بحر معنوي (6)


مشاهده رنج

مبتلي، چون ديد تأويلات رنج
برد بيند، كي شود او مات رنج
1993/5

مبتلي: شخصي كه بلايي رنج آور سرش آمده است.

تأويل: از كلمه " اول" است و به معني رجوع به ريشه و منشاء پديده ها ست. ديدن واقعيت پنهان پديده ها، در وراي واقعيت ظاهري و گول زنندهء آنها ست. مشاهده گر به واقعيت باطني و ريشه اي اشياء توجه مي كند و اسير ظواهر نمي شود.

تأويل رنج: مشاهده ء بدون حرص و خشم رنج؛ رنج به تنهايي و بدون حواشي ذهني؛ درك عميق نا پايداري رنج و ساير پديده هاي خلقت.
 در شرح آقاي كريم زماني اين گونه آمده است: تأويلات رنج مبين اين نكته است كه هر گاه بنده ء مقرب درگاه حق دچار بلايي شود آن بلا را عين ولاء (دوستي) بيند زير به مصداق  اذا احب الله عبدا ابتلاه  " هر گاه خداوند بنده اي را دوست بدارد مبتلايش مي كند" هر كه بيشتر محبوب حق باشد جام بلا بيشترش مي دهد.

 اگر اين گونه نگاه به رنج، آموخته شود،  در پس هر رنجي، گنجي پديدار مي شود.


گوهري از بحر معنوي(5)


آب شور، كوردلي و زهي خيال باطل
اهل دنيا،  زآن سبب اعمي دل اند
شارب شورابهء آب و گل اند
دفتر پنجم/815
(اعمي دل= كور دل  ؛  شارب= نوشنده  ؛ شورابه= آب شور)
علت كور دلي مردم دنيا اين است كه از آب گل آلود و شور مي نوشند.
آب شور گل آلود، موجب كوردلي و آب حيوان (حيات بخش)، موجب زنده دلي وروشن بيني است. بنابراين مشخص است كه "افكار و هيجانهاي منفي و بر اساس پاندول خشم و حرص" همان آب شوري است كه مرتب و لحظه به لحظه از آن مي نوشيم. اين نوشيدن مدام ما را از نوشيدن آب حيوان يعني "مشاهده گري بي غرض و عاري از خشم و حرص" باز مي دارد:
شوره مي ده، كور مي خر در جهان
چون نداري آب حيوان در نهان
دفتر پنجم/816

جاروي جادويي


خانه را من روفتم از نيك و بد
خانه ام پر گشت از "عشق احد"
در برخي نسخه ها "نور احد" آمده است
(دفتر پنجم ازحكايت: دانستن شيخ ضمير سائلان را بي.....)
مصراع اول را مي توان لا اله ، و مصراع دوم را الا الله، ترجمه نمود. بيت زير هم از جهاتي شبيه بيت بالا است:
اول اي جان دفع شر موش كن
وانگه اندر جمع گندم "جوش" كن
"كوش كن به معناي كوشش كن هم آمده است"
(دفتر اول ازحكايت: جمع آمدن نصاري با وزير و...)
نيك و بد خانهء دل را "قضاوت هاي منيت كاذب" ايجاد مي كند. البته نيك و بد حقيقي و الهي و اخلاق الهي چيز ديگري است و با قضاوتهاي منيت كاذب متفاوت است؛ به عنوان نمونه دروغ  گفتن، "بد" ي است كه بايستي پرهيز شود، آنهم نه در يك بعد و سطح بلكه عميق و در همه ابعاد، تا در نهايت درك شود كه "خود كاذب و تلقيناتش" بزرگترين دروغ است.
شايد بزرگترين وظيفه يك انسان روفتن خانه دل باشد..براي انجام اين وظيفه، مدد گرفتن از نور خدا و ياد و عشق خدا بهترين وسيله است وبايستي در هر مرحله اي به كار گرفته شود. اما غبار و حجاب خانهء دل مانع تجلي كامل اين نور مي شود.با وجود اين، اگر در همين خانهء غبار آلود، كور سويي از ياد و نور خدا باقي گذاشته باشيم، بايستي از آن براي روفتن خانهء دل استفاده كنيم تا نور عشق الهي، تجلي بيشتري يابد. به غير از خود نور عشق الهي، ابزارها و وسايل مختلفي براي روفتن و افزايش تجلي عشق الهي وجود دارد ، از جمله، در وسايل روفتن اين خانه يك جاروي جادويي وجود دارد : "جاروي جادويي و مؤثر مشاهده گري" كه معمولا مغفول و ناشناخته مي ماند. اگر كلمه كفر به معناي پوشاندن باشد؛ بنظرم بزرگترين كفران نعمت براي يك فرد يا جامعه، غفلت از اين جاروي جادويي است.
پاسخ به چند نظر

گوهري از بحر معنوي(3)


خود شناسي و خدا شناسي
بهر آن پيغمبر اين را شرح ساخت
هر كه خود بشناخت، يزدان را شناخت
"دفتر پنجم، مثنوي معنوي، داستان فرمودن شاه اياز را ...."
براي همين است كه پيامبر (ص) اين مطلب را بيان فرمود كه: "من عرف نفسه فقد عرف ربه" يعني هر كه خودش را شناخت خدايش را شناخته است.
اين سخن حكيمانه هم از پيامبر گرامي (ص) و هم از حضرت علي(ع) هر دو نقل شده است و جالب اينكه مولانا در فيه ما فيه آن را به نقل از حضرت علي (ع) هم بيان فرموده است.