اشتباهات و خرافه هایی که باعث از خود بیگانگی ما شده است

وان نفسی که بیخودی؛ باده ی یار آیدت

آن نفسی که با خودی؛ همچو خزان فسرده ای    "مولانا" 

ریشه اصلی همانند سازی خودمان با افکار و هیجان ها ( و ساختن من مجزا و توهمی از آنها)  و در نتیجه از دست دادن اصالت حودمان یعنی همان خود متعالی (بیخودی) چیست؟ چرا ما دچار این از خود بیگانگی وحشتناک شده ایم و در نتیجه خود را اسیر درد و رنج های ناشی از آن کرده ایم؟

چرا ما تغییرات آب و هوای وجودمان (افکار و هیجان ها) را با آسمان وجودمان (خود متعالی و آگاهی ناب) عوضی می گیریم؟

چرا ما امواج خروشان و در حال تغییر اقیانوس زندگی را (موضوعات آگاهی شامل: دیدنی ها، شنیدنی ها، افکار ، هیجان ها، حس های بدنی...) را با اصل زندگی یعنی اقیانوس بیکران هستی (بودن) و آگاهی اشتباه گرفته ایم؟

چرا حتی وقتی به خود شناسی رو می آوریم، باز هم گرفتار منیت جدید می شویم و قادر نیستیم از سطح امواج افکار و هیجان ها پایین تر برویم؟

و حالا بپردازیم به اشتباهات اساسی ذهن ما که موجب گرفتاری ما در چنبره خود خیالی و دور ماندن از خود متعالی شده است:

1  جذابیت امواج ( و به ویژه افکار و هیجان ها) برای ما به قدری است که مجذوب و شیدای آنها شده ایم. تلقین دیگران هم باعث شده که بیش از اندازه به این امواج اهمیت قائل شویم و بر اثر این هیپنوتیزم شدن در موضوعات آگاهی؛ از اقیانوس بیکران آگاهی و بودن که اصالت ما در آن واقع شده است، غفلت ورزیده ایم؛ و تصور من بیننده، من فکر کننده و من دارای احساس و...( که فقط امواج دیگری هستند) را پذیرفته ایم.                                                                                            2   واقعی و دائمی پنداشتن امواج ( و به ویژه افکار و هیجان ها) به حدی است که هر فکر و هیجان را جدی و واقعی تلقی کرده و دروغ بودن و توهمی بودن و فانی بودن آنها را باور نداریم. در نتیجه تمامی توجه ما به این امواج و منیت ساختن از آنها است؛ و مجال رها شدن در اقیانوس بیکران آگاهی و بودن را پیدا نمی کنیم...

  3  قضاوت و طبقه بندی و تعبیر و تفسیر امواج باعث می شود، برخی امواج فکر و هیجان را بپسندیم و برخی را نپسندیم و در نتیجه به دنبال این هستیم که از وقوع برخی امواج ممانعت کنیم یا بروز آنها را انکار کنیم (افکار و هیجان های منفی) و در آرزوی همیشگی بودن امواج مورد نظرمان (افکار و هیجان های مثبت و مطابق منیت کاذب) له له می زنیم. در صورتی که در عمل قادر به کنترل امواج نیستیم و سرکوب آنها هم بی نتیجه است. این نوع درگیری با امواج هم انرژی ما را هدر می دهد و ما را از رها شدن در اقیانوس بیکران آگاهی محروم می کند.

  4  در نهایت شاید بزرگترین اشتباه ما که موجب یکی دانستن خود با امواج می شود و به عبارت دیگر از افکار و هیجان های زودگذر منیت می سازیم (خود این منیت هم فقط یک موج دیگر است) این باور اشتباه است: باور کرده ایم که اگر یک هیجان به حد کافی قدرتمند و شدید باشد یا طولانی مدت در آسمان وجودمان پرسه بزند، آن هیجان هستیم! همین اشتباه را در مورد افکار مرتکب شده ایم: باور کرده ایم که اگر یک فکر به حد کافی قدرتمند و شدید و مورد تایید دیگران هم باشد، یا طولانی مدت در سپهر وجودمان جولان دهد؛ دلیل کافی است برای اینکه خود را معادل آن فکر بپنداریم.

به عنوان مثال: اگر موجی در ذهن برخاست که "من زشت هستم" یا احساس زشت بودن کردیم، به دلایل فوق نتیجه می گیریم که پس "من زشت هستم" در صورتی که متوجه نمی شویم که احساس و یا فکر زشتی، موجی است که پدیدار شده و به جای سرکوب و انکار یا غرق شدن در آن، بهتر است با آغوش باز و محبت پذیرفته شده و مشاهده شود. بنابراین، از آن آگاه هستم و از قدرت و شدت و طولانی مدت بودن آن هم آگاه هستم؛ ولی هیچ کدام از این ها موجب نمی شود که خودم را با آن موج ناپایدار یکی کنم و از آن منیت بسازم. احساس و فکر زشتی وجود دارد ولی در واقع هیچ "من زشتی" وجود ندارد. اقیانوس بیکران آگاهی آن قدر وسیع و جا دار و با سعه صدر هست که به همه امواج اجازه بروز می دهد، ولی از این موج ها منیت نمی سازد. اگر به اشتباه، هر منیتی هم که بسازیم فقط یک فکر و یک موج زود گذر دیگر است نه بیشتر. هیج مرکز و من واقعی زشتی وجود ندارد. در واقع از دیدگاه اقیانوس آگاهی هیچ انسان زشتی وجود ندارد... 

منابع: برگرفته از مطالب و کتابهای محمد جعفر مصفا، جف فوستر، روپرت اسپیرا و مولانا