دبی فورد و تمرینهای خود شناسی قسمت دوم (2)


ادامه چکیده ای از مطالب کتاب نیمه تاریک وجود:

1- در آغوش کشیدن وجود تاریک! (تمرین عملی 4):این تمرین سه قسمت دارد که بهتر است ابتدا هر کدام را مجزا انجام دهید. هرسه قسمت با ورود به وضعیت آلفای مغز شروع شده و هر بار که لازم دانستید با چند تنفس عمیق ادامه می یابد. ابتدا باید با چشمان بسته و در حالت ریلکس یا مراقبه برای تمرین آماده شد. برای اینکار می توان از 50 به 1 به طور معکوس شمارش ذهنی را انجام داد ( هر بار که فکر آمد و شمارش قطع شد بدون ناراحتی و با لبخند به ادامه شمارش بپردازید)، سپس با چند تنفس عمیق آرامش خود را بیشتر کنید و بعد از آن با تجسم پایین رفتن از 7 پله یا با کمک آسانسور 7 طبقه را پایین بروید و به محل حضور خود مقدس برسید!  دیدار با وجود مقدس خود:  باغی سر سبز و نورانی، با گلهای الوان و پرندگان نغمه سرا را مجسم نمایید. منتظر ورود این جنبه از وجودتان بمانید؛ خود مقدس بهترین حالت و تمامیت وجود شما ست و سر شار از عشق، محبت، توان و نیرو می باشد. پس از دیدن او، از او بخواهید در کنارتان بنشیند، دست او را بگیرید و به چشمانش نگاه کنید. از او بخواهید این هفته در کنار شما باشد و شما را راهنمایی کند. سپس از او بپرسید که برای گشودن قلبتان و رها کردن احساسات کهنه و مسمومی که با خود حمل می کنید، چه باید بکنید؟ اکنون او را در آغوش گرفته و از او تشکر کنید.... دیدار با سایه خود: از همان روش پایین رفتن برای ورود به محل "خود تاریکتان" استفاده کنید! این بار بدترین وضعیت را مجسم نمایید. به بوی تعفن و زباله ای که همه جا ریخته شده دقت کنید..جایی که به هیچ وجه دوست ندارید. با کمک تنفس عمیق آرام باشید و منتظر او بمانید. پست ترین بخش وجودتان را مجسم کنید.اجازه دهید که تصویری از بدترین حالت شما در ذهن جا بگیرد. چه شکلی هستید؟ چه بویی دارید؟ چه احساسی دارید؟ اکنون بگذارید واژه ای که معرف همان شخص روبروی شماست، به ذهنتان بیاید....وجود مقدس وجود تاریک را در آغوش می کشد: در قسمت آخر به باغ مقدس خود بروید. ابتدا در آنجا وجود مقدس و نورانی خود را فرا بخوانید و سپس جنبه تاریک را. از وجود مقدس خود بخواهید که وجود تاریکتان را در آغوش بگیرد. بگذارید این بخش زیبا و پر مهرتان بخش ترسناک، تاریک و رانده شده شما را در بربگیرد. تجسم کنید که عشق، مهر و بخشایش را به سوی نیمه تاریک خود می فرستید. به جنبه تاریک خود بگویید که ایمن است و شما تلاش خواهید کرد تا او را درک کنید و دوست بدارید. اگر سایه شما اجازه نمی دهد در آغوشش بگیرید، ناراحت نشوید. بیشتر اوقات مقاومت ما در تجسم آشکار می شود. هر روز به درون بروید و تکرار کنید تا او بگذارد در آغوشش بکشید. پس از آن با هر دو جنبه وجود خداحافظی کنید...
پس از هر تمرین به مدت 5 دقیقه در دفتر یادداشت از تجربیات خود نقاشی بکشید( مهم نیست نقاشی شما چگونه باشد) و حداقل 10 دقیقه هم هر تفکر یا احساسی طی تجربه داشتید را بنویسید...  
   
2- توجه به نصیحتی که می کنیم! (تمرین عملی 5): فهرستی از توصیه هایی که به دیگران می کنید، تهیه نمایید. به دیگران می گویید چه کنند تا زندگی شان بهتر شود؟ توجه کنید: شاید توصیه هایی که به دیگران می کنید، در واقع برای یاد آوری به خودتان باشد.

3- ماهیت "من": "من" هویت کاذبی است که از روی جهل به آن تظاهر می کنیم. بنابراین، "من" نبود دانش حقیقی در مورد وجود حقیقی خود، همراه با نتیجه حاصل از آن است: چنگ انداختنی شوم با هر بها، به تصویری سرهم بندی شده و موقتی از خودمان!! خودی که هر لحظه رنگ عوض می کند تا به هر طریق افسانه وجودش را زنده نگه دارد! اگر هنگام پرده برداشتن از سایه، صدایی از درونتان فریاد بزند که دست نگه دار، بدانید که آن منیت شماست!

4- پرسیدن از نزدیکان و بهره گیری از دیگران در نقش آینه ( تمرین عملی 6): از نزدیکان، دوستان ، خویشان و همکاران خود بپرسید که کدام سه ویژگی را در شما بیشتر و کدام سه ویژگی را کمتر دوست دارند؟ در این تمرین نکته مهم اینکه به آنها اطمینان بدهید که از راستگویی آنها نمی رنجید! تا بتوانند راست بگویند. این تمرین هم کمی سخت است. نکته جالبی که در اینجا به چشم می خورد آنست که اگر صادقانه معتقد باشیم که آنچه در باره ما گفته اند واقعیت ندارد، ناراحت نخواهیم شد. فقط هنگامی ناراحت می شویم که خود را فریب می دهیم و دیگران متوجه این موضوع می شوند! ( یک مثال ساده اینکه وقتی پیراهنی آبی رنگ پوشیده ایم و خودمان هم واقعیت آن را می دانیم ولی دیگری رنگ آن را قرمز می گوید ناراحت نمی شویم. ولی اگر همان پیراهن را ما زرد رنگ بپنداریم یا وانمود کنیم و دیگری واقعیت آبی بودن آن را گوشزد کند ناراحت می شویم!!)

5- مقاله ای فرضی راجع به شما( تمرین عملی 7 ): فرض کنید قرار است در روزنامه مقاله ای در باره شما نوشته شود، پنج مورد را که مایل نیستید در باره شما بگویند، ذکر کنید. اکنون پنج مورد را نام ببرید که برایتان اهمیتی ندارد که در باره شما نوشته شود.
در مورد کلمات و برچسبهای یادداشت شده پیش داوری و نظرتان را بنویسید. چه هنگام برای اولین بار این پیش داوری را کردید؟ یا اولین بار از چه کسی این برچسب را یاد گرفتید؟ پدر مادر یا یکی از نزدیکان بود؟

۳ نظر:

قطره گفت...

ممنون از مطالب گنجتون ....

بهره بردم ....

وبلاگ شما برام بسیار باارزشه ...

موفق باشید ....

amirhossein گفت...

مطالب بسیار عمیق وریشه دار بیان شده امیدوارم که همچون شما بتوانم روزی از منفیات و به خصوص منیت رها شوم.از طرفی با درج این مطالب زحمت خواندن کتابهای حجیم وتجربیات عملی مفید را به جای خوانندگان کشیده اید و راه را برای ما ساده تر میکنید که بابت این نیز تشکرمیکنم.
شاد باشید

پرما گفت...

جناب بنانی خیلی ازتون ممنونم بخاطر خلاصه برداری از کتابهای باارزش، کتابهایی که شاید دسترسی بهشون نداشته باشیم، و همچنین مممنون از اینکه نظرات خود را اینقدر شیوا و رسا بیان میکنید.

ارسال یک نظر

لطفاً نظر خود را بخط فارسی بنویسید.

لطفاً فقط نظرتان درباره‌ی مطلب نوشته شده را بنویسید. و اگر پیامی برای نویسنده دارید، به پیوند "تماس با نویسنده" مراجعه نمایید.