ان شاء الله (قسمت دوم)


   گفتن "اگر خدا بخواهد" شاید راحت باشد و از روی عادت صورت بگیرد. پرسشی که مطرح می شود ، این است که از کجا بفهمیم که آن طور که مولانا می گوید از عمق جان و خالصانه "ان شاءالله" می گوییم؟ پاسخ را می توان با تعمق بر روی معنای آن پیدا نمود:
شبه انسان "خواسته پرور"!
   شاید اگر بخواهیم بزرگترین و ریشه ای ترین انحراف آدمی را پیدا کنیم، به حرص و طمع برسیم. حرص همانا تولید ذهنی مستمر خواسته های توهمی، غیر ضروری، مضر، فراوان و متضاد است. سبب سازی انسان، از همین خواسته ها و اصرار و ابرام بر؛ بر آورده شدن آنها؛ آنهم از راههایی که خودمان تعیین کرده ایم؛ شروع می شود. خواسته هایی که بر اساس آنها ممکن است عملی هم انجام دهیم و انتظار بی جا داشته باشیم که متعاقب آن، همان بشود که ما می خواهیم. البته بینش و دیده ای سبب سوراخ کن لازم است تا با مشاهده ی بی غرض درون ذهن، آدمی به این نقطه ضعفش پی ببرد. در غیر این صورت اصلاً این پاشنه آشیل کشنده را نمی بیند و جاهلانه و مغرورانه، یکی شدن خود با این نقطه ضعفش؛ یعنی غرق شدن در خواسته های ذهنی اش را متوجه نمی شود.  
   اگر خواسته ای توهمی بر آورده شود به جای شکر، راضی نیستیم و بیشترش را می خواهیم و اگر هم بر آورده نشود، به جای صبر، دچار رنجش و خشم می شویم. این خواسته های غیر منطقی و بی انتها همان حرص یا شهوت عام بشر است. اما خواست خدا با سبب سوزی اش دیر یا زود، تمام توقع و انتظارات ونقشه های شوم نفسانی ما را نقش برآب می کند. ولی متأسفانه اغلب تا آخر خط از سبب سوزی خدا درس عبرت نگرفته و همچنان بر طبل حرص و آز می کوبیم! حتی در خود شناسی هم دست از حرص و خواسته های خود نشسته و حرص می زنیم که چیزی بشویم!
   و اما سبب سازی ما و سبب سوزی حق:
تیر، سوی راست پرانیده ای
سوی چپ رفته ست تیرت، دیده ای
در پی سودی دویده بهر کبس
نارسیده سود، افتاده به حبس
کبس= در اینجا به معنای کیسه زر است
چاه ها کنده برای دیگران
خویش را دیده فتاده اندر آن
در سبب چون بی مرادت کرد رب
پس چرا بد ظن نگردی در سبب
   متضاد بودن و توهمی بودن خواسته های ما از یک سو و نا پایداری و تغییر مداوم امور دنیوی از سوی دیگر موجب می شود که بین افکار و آرزوهای ذهنی و عینیت و زندگی خارج از اندیشه ما فاصله بیش از پیش شود... و در نتیجه خواسته های ما اغلب بر آورده نشود. به قول مولوی؛ علل و اسباب ظاهری همیشه بر مراد دل آدمی نتیجه نمی دهند، بلکه مانند دم خر در گردش و نوسان و تغییر هستند. بنابراین آدم عاقل، از تکیه بیش از حد بر آنها چشم پوشی می کند:
پس سبب، گردان، چو دم خر بود
تکیه بر وی کم کنی، بهتر بود
ور سبب گیری، نگیری هم دلیر
که بس آفتها ست پنهانش به زیر
   مولوی در ادامه همین اشعار از دفتر ششم ( بیت 3692 کریم زمانی) راز اتصال و یکی شدن با حوزه ی بیکران "ان شاء الله" یا همان استثناء را عقل و "دور اندیشی ورای منیت" می داند. زیرا "منیت ذهنی"، مبتنی بر افکار محدود و غیر منطقی و حتی توهمی؛ واقعیت زندگی را تشخیص نمی دهد و خر را بز می بیند! این هم از قوانین خلقت است که انسان اسیر "منیت ذهنی
" و حریص و آزمند، قادر به دیدن واقعیت اشیاء نباشد:
سر استثناست این حزم و حذر
زانکه خر را بز نماید این قدر
حذر= احتیاط ، قدر= تقدیر الهی
   کیفیت "توهمی بودن" خواسته های منیت به دلیل عدم مشاهده ی بی غرض آنها یا فقدان دیده ی سبب سوراخ کن ، دیده نمی شود. در نتیجه انسانی که اسیر خواسته های توهمی است، با عدم درک توهمی بودن منیت و خواسته هایش و با احولیت و دوبینی از یک فکر موهوم؛ هم منیت، هم خواسته منیت، می سازد! و با زرنگی ابلهانه! حرص می زند و توقع بیجا دارد که به خواسته ی ذهنی اش برسد تا منیت ذهنی اش باد کند! این حبابهای خواسته های ذهنی، در مقابل "خواست خدا" و واقعیت زندگی، قد علم کرده اند! و بزرگترین حجاب برای دیدن واقعیت هستند:
آنکه چشمش بست، گرچه گربز است
زاحولی اندر دو چشمش خر، بز است  
گربز= با ضمه گ  و ب،  به معنای حیله گر است
چاه را تو خانه یی بینی لطیف
دام را تو دانه ایی بینی ظریف
   خلاصه بزرگترین انبار ذهنی ما مملو از خواسته های ریز و درشت است! هر خواسته را هم با حرص و طمع می خواهیم و به طور سیری ناپذیر و از مسیری که خودمان تعیین کردیم می خواهیم! آرزوی قوی و پنهانی ما این است که: "همه چیز را که دیگران دارند از بهترین نوعش در اسرع وقت ، نصیب ما شود!". شعار همیشگی ما این است: "بازم می خوام!". کلمه مورد علاقه ما این است: "باید"... باید این اتفاق و آن اتفاق مطابق انتظار و توقع ما رخ دهد... باید به من احترام بگذارند... باید این را داشته باشم..باید آن اتفاق نا خوشایند اصلاً به منصه ظهور نرسد!!...
   شاید "انبار آقای ووپی" را برخی از شما یادتان باشد انباری از شدت پر بودن، وقتی درش باز می شد،  آوار چیزهای داخل انبار، "آقای ووپی" را در خودش غرق می کرد!! خوب مرد یا زن مؤمن؛ با چنین ظرفیت پر از "خواسته ها ی منیت"، آیا جای خالی برای "خواست خدا" باقی گذاشته ایم؟؟؟!!!
   بنا براین، یک ملاک برای خالصانه گفتن ان شاء الله این است که عاری از حرص باشد و در خدمت خواسته های نفسانی ما نباشد. درواقع وقتی خواسته های نفسانی کم رنگ شوند، آن گاه جا برای"خواست خدا" در ذهن ما باز می شود. البته خواست خدا در هر صورت عمل می کند و خواسته های توهمی ما را به باد می دهد، ولی چه بهتر که قبل از مرگ به طور اختیاری و از روی خرد بمیریم! و توهمی بودن خواسته هایمان را مشاهده کنیم. در آن صورت خواسته های ما؛ هم منطقی و معقول و براساس خواست خدا وهم بر پایه ی نیاز های واقعی خودمان و دیگران تنظیم خواهد شد. به خواست خدا در قسمت بعدی، ملاکهای دیگری برای تشخیص خالصانه بودن استثناء، ذکر خواهد شد.