تفكر علمي ، تفكر زائد، بايدهاي ذهني و اعتياد (4)


چونکه من زاندیشه ها بگذشته ام
خارج اندیشه پویان گشته ام

حاکم اندیشه ام محکوم نی
همچو بنا حاکم آمد بر بنی

قاصدا خود را بر اندیشه دهم
چون بخواهم ازمیانشان برجهم

من چو مرغ اوجم اندیشه مگس
کی بود برمن مگس را دسترس

4-    تفكر علمي، آگاهانه و اختياري است ولي تفكر غير علمي به دليل ماهيت شرطي شدگي اش، نا آگاهانه و اجباري و اتوماتيك است. مولوي در اشعار بالا با تبيين اين دو تفاوت از ما مي خواهد كه به وراي انديشه برويم (تنها از طريق مشاهده گري مي توان به وراي انديشه صعود نمود) و از تحت سيطره و حكومت انديشه بودن بپرهيزيم! كه خطرات و بلاهاي عديده اي را به دنبال دارد.

 با حضور آگاهانه و مراقبه و مشاهده گري مستمر، بر انديشه ها حاكم شويم و به صورت ارادي از آنها به عنوان ابزار استفاده كنيم. مانند دانشمندان كه از "تفكر آگاهانه و مفيد" استفاده مي كنند.
 اما تفكر منفي و حاوي بايد نبايد، اين گونه نيست. در حالت عادي و بدون مشاهده گري، شايد منكر اين افكار شويم ولي هر از چند گاهي به دليل يك بهانهء بيروني اين افكار به صورت اتوماتيك و اجباري و از نا خودآگاه مي جوشند و شما توان خاموش كردن آنها را هم نداري.
حتي ممكن است در زمان بحراني وقوع "حال بد"، به طور شفاف متوجه اين افكار اتوماتيك هم نشوي! فقط ببيني حالت بد شده است! يا حتي گاهي موقع رفتار و گفتار منفي مي بيني كه واكنش غير عادي از تو سر مي زند! يا گاهي پس از ارتكاب عمل متوجه مي شوي كه كاري كرده اي! بسياري از "قاتلهاي بدون نقشه قبلي" مي گويند: "نفهميدم چطور شد كه مرتكب قتل شدم! الان هم مثل سگ!!پشيمانم!"
 حاكم شدن انديشه را همهء ما درك كرده ايم: بسيار اتفاق مي افتد كه فكر اتوماتيك همراه دستورات بايد نبايد به همراه احساسهاي منفي، به جان ما مي افتند و از ما رفتار و گفتار عجولانهء منفي طلب مي كنند!! ما هم مي خواهيم از شر آنها خلاص شويم و به كار و زندگي خود بپردازيم و يا به خواب رويم ولي مگر مي توانيم؟!!! به همين دليل مجبور مي شويم به قرص خواب آور و ...پناه ببريم.  


حال به خاصيت ديگر فكر علمي، يعني راهگشايي آن توجه كنيم:
فكر آن باشد كه بگشايد دري
راه آن باشد كه پيش آيد شهي
5-    تفكر علمي فايده محور است ويا لاقل ضرر و زياني ندارد. براي حل مسأله و يا براي رفع حس كنجكاوي يا پي بردن به عظمت خلقت است؛ ولي به هيچ وجه مولد درد و رنج نيست. اما وسوسه هاي همراه بايد نبايد، مولد مسائل عديده مي شوند. شادي، آرامش و راحتي را از آدميزاد مي گيرند!
در واقع تفكرعلمي، ابزاري براي كمك به انسان است و در نهايت؛ با  گشودن راهي موجب راحتي و آرامش بيشتر است. اما اگر اين ابزار خودش مسأله ايجاد كند نقض غرض است.
"افكار بايد نبايد" خوراك لازم را براي هيولاهاي ملامتگر عليه خود يا ديگران، فراهم مي كنند. وقتي يك"بايد نبايد نشدني" شكسته شود، ملامتگر دروني به جان خودش!! يا اطرافيانش مي افتد و جهنمي را در درون و بيرون ايجاد مي كند. اما تفكر علمي به هيچ وجه اين گونه نيست. صرف تفكر علمي در خصوص درخت يا رياضي يا ...درد آور نيست.
به عنوان مثال به يك "تفكرزائد و غير علمي" رايج زير همراه با نتايج درد آورش توجه بفرماييد:
"ساير آدمهايي كه من با آنها در ارتباط هستم، به طور مطلق بايستي در همهء شرايط و در همهء زمانها!!، با من با ملاحظه و درست رفتار كنند، در غير اينصورت وحشتناك است!! و آنها بد و بي ارزش و ...(انواع فحش ها!!)هستند و هميشه با من بد رفتاري خواهند كرد!!!! و شايسته زندگي خوبي نيستند و بايستي به تلافي اين رفتار زشتشان به شدت تنبيه شوند!!!!"
نتايج نگهداري و پرورش اين تفكر منفي و غير علمي فوق؛ پرورش هيجانهاي منفي شديد نظير خشم، عصبانيت، حس كينه جويي و انتقام است. و اين مجموعهء افكار و هيجانهاي منفي فرد را مستعد رفتار و گفتار منفي عليه ديگران مي كند. چنين تفكري نتيجه اي جز اذيت و آزار ديگران و پشيماني و ملامت خود و...ندارد. ريشه بسياري از بزهكاريها و جنايتهاي ريز و درشت را مي توان در اين گونه تفكر غير منطقي جستجو نمود.

 منابع:
رفرانسهاي اين سلسله مطالب ادامه دار، انواع كتابهاي شناخت درماني اثر دكتر ديويد برنز، كتاب اراده كافي نيست اثر واشتون و باندي و ترجمه معصوميان شرقي، كتاب تفكر زائد اثر محمد جعفر مصفا، مثنوي مولوي،
كتاب "عاقلانه فكر كنيد، راحت تر زندگي كنيد"، اثر دكتر آلبرت اليس و ترجمه حسيني و آرام نيا، انتشارات نسل نو انديش،
و برخي منابع اينترنت با كليد واژه هاي Albert Ellis  Dr. ( بزرگترين روانشناس معاصر و دومين فرد مؤثر در تاريخ علم روانشناسي) و مبتكر روش Rational Emotive Behavior Therapy  يا به اختصار REBT بوده است.