داستان لمس فيل در تاريکي ( تعميم مبالغه آميز)
داستان لمس فيل در تاريکي ( تعميم مبالغه آميز)
همچنين هر يک به جزوي که رسيد
فهم آن مي کرد، هر جا مي شنيد
بيت بالا در ادامه داستان جالب لمس فيل در تاريکي توسط افرادي است که تا آن موقع فيلي نديده بودند. در اين بيت انگار مولوي علاوه بر تعميم مبالغه آميز، خود باختگي مردم و روند چسبيدن برچسبها را هم ذکر کرده است. زيرا مردم دريافتهاي جزيي و اشتباه لمس کنندگان را ( فيل شبيه ستون، بادبزن، ناودان يا..) که شنيدند ،چشم بسته قبول کردند. برچسبها را هم ما از ديگران شنيده و باور کرده ايم.
در بيت ديگردر ادامه داستان:
چشم دريا ديگر ست و، کف دگر
کف بهل، وز ديده دريا نگر
مانند بسياري جاهاي ديگرمولوي به دو نوع آگاهي از راه مشاهده و کشف وشهود بي غرضانه ( چشم دريا) و چشم کف بين يا آگاهي بر اساس عقل جزيي و فکر محدود و با غرض اشاره کرده است.
و در چند بيت بعدي انگار آدرس آگاهي وراي فکر را مي دهد. نکته عميقي که فقدان درک آن، دليل عمده ضعف و عدم نتيجه گيري روانشناسي آناليز گر غربي است؛ و رو آوردن برخي روانشناسان غربي به حکمت شرق از همين روست. مولوي چون به راه حل کليدي اش نزديک مي شود، توجه را جلب کرده و رمز گشايي مي کند و مي گويد: "رمزي بر تو خواهيم خواند" که:
هوش را بگذار و آن گه هوش دار
گوش را بر بند و، آن گه گوش دار
اين رمز پر ارزش جاي تعمق بسيار دارد. در اينجا نکته ديگري مد نظر است، که بآن مي پردازيم:
داستان لمس فيل در تاريکي در مثنوي دفتر سوم، از جمله اشاره به تعميم مبالغه آميز دارد. به قول ديويد برنز تمامي برچسبها نشانگر تفکر غير منطقي و نوعي تعميم مبالغه آميز هستند و بهتر است با فکر منطقي جايگزين شوند تا متعاقب آن، حال بد به حال خوب متحول شود. به جاي فکر غير منطقي من "آدم بازنده" اي هستم که نوعي تعميم مبالغه آميز از يک نتيجه کار است. گفته شود:" اين يک بار در کنکور نتيجه نگرفتم و با تجربه ازآن شانس موفقيتم در آينده بيشتر شده است". فکر دومي منطقي تر و به واقعيت نزديکتر و در نتيجه حس بدي را هم القا نخواهد کرد. ديويد برنز از روانشناسان معروف سبک شناخت درماني است و شناخت افکار غير منطقي و اصلاح آنها را تنها راه تغيير روحيه افراد مي داند. دکتر ديويد برنز در کتاب "روانشناسي افسردگي" برچسب را به عنوان يک شاخص شناسايي تفکر غير منطقي تلقي کرده است. در غير منطقي بودن برچسب مي گويد: " بر چسب زدن شديد ترين نوع تعميم مبالغه آميز است و فلسفه آن بر اين اساس است که هر اشتباه انسان با يک بر چسب من ....هستم مواجه مي شود. در حالي که زندگي مجموعه اي از افکار احساسات و اعمالي است که دائم تغيير مي کند. شما مجسمه نيستيد بلکه شبيه رودخانه در حال تغيير هستيد( عمر همچون جوي نو نو مي رسد مولوي) آيا به صرف اينکه غذا مي خوريد به خود برچسب "خورنده" مي زنيد؟ اين کار بي معني است. از طرف ديگر شما با کاري که مي کنيد برابر نيستيد. برچسب زدن به خود و ديگران غير منطقي بوده و صدمه زننده است و به دليل بار احساس منفي که دارد نمي تواند در اصلاح رفتار آدمها مفيد باشد و بلکه آنها را بيشتر در ورطه منفيات پيش مي برد"
حتي اگر برچسب ذهني و انتزاعي- نظير بي عرضه، بي مصرف و..- به فرض محال، استاندارد هم باشد (که نيست؛ زيرا لفظ و واژه به تعبير مولوي هميشه در بيان واقعيت عاجز است: لفظ در معني هميشه نارسان زان پيامبر گفت قد کل لسان حتي واژه هاي عيني محض هم، با "ما به ازاي خارجي خود" متفاوت هستند: هيچ نامي بي حقيقت ديده اي يا ز گاف و لام گل گل چيده اي. تا چه رسد به الفاظ انتزاعي تر..)، همانطور که دکتر برنز به درستي مي گويد باز هم ايراد دارد؛ زيرا نوعي تعميم بسيار مبالغه آميز است . شبيه اين است که يک خانه يا کوچه در تهران را- به فرض شناسايي درست- معادل همه تهران با تمام اجزايش بدانيم که نا بخردانه بودن آن کاملاً مشخص است. حتي اگر تفسير ما از يک جزء بسيار ريز وجود آدمي استاندارد هم باشد تعميم آن به کل اين موجود پيچيده با ميليونها فرايند در حال تغيير و حتي تعميم آن به آينده اين موجود( اگر به کسي به دليل يک رفتار در گذشته يک برچسب زده ايم آن را به آينده فرد هم تعميم مي دهيم!!!)، هم بسيار غير منطقي است. به عبارت ديگر برچسب با چشم پوشي بر ساير کيفيات بيشمار و فرايند هاي بسيار متنوع و در حال تغيير وجود انسان، مانع ورود ساير اطلاعات و بسيار محدود کننده بوده و مانع بزرگي براي مشاهده حقيقت آنچنان که هست، مي شود.
دعا: اللهم ارني الاشيا کما هي خدايا واقعيت موجودات را همان گونه که هستند، بر من بنما
موضوع:
خودشناسی
استاندارد نبودن طعنه خلقان!!
استاندارد نبودن طعنه خلقان!!
پيرو پيغمبراني ره سپر
طعنه خلقان همه بادي شمر
يکي از ويژگي هاي برچسب هاي هويتي اين است که اغلب آنها اولاً ذهني و انتزاعي هستند و ثانياً قابل رد و اثبات نيستند و به عبارتي غير منطقي و غير استاندارد هستند. هر چيز استانداردي در زمانها و مکانهاي مختلف قابل اندازه گيري و رد و قبول منطقي است و سليقه افراد معمولاً در اندازه گيري آن بي تأثير است. مثلاً اگر ماده اي مقدار مشخصي ناخالصي از نوع معين داشته باشد، در همه جاغير استاندارد است. ولي اغلب برچسبها چون به شدت ذهني هستند، قابليت تعريف مشخص و عيني را ندارند. مثلاً من اگر کدام کار مشخصي را انجام بدهم يا ندهم "بي عرضه" محسوب مي شوم؟؟!! واضح است که حد استاندارد، مشخص نيست يا حد اقل دقيق نيست و بنابراين سليقه افراد وارد معرکه مي شود.
از طرف ديگر و به همين دليل، يک عمل مشخص، ممکن است دهها برچسب مختلف و متضاد را در زمانها و مکانهاي مختلف، به خود بگيرد. به عنوان نمونه "ظروفي از طرف شوهر شسته مي شود". افرادي از مکانهاي دور و نزديک برچسبهايي به آن مي زنند که آدميزاد از اين اختلاف سليقه شاخ در مي آورد و مي ماند که کدام تفسير و برداشت درست است؟؟؟!!!: بي عرضه ، با محبت، عاشق زن و بچه، احمق، با معرفت، جنتلمن، زن ذليل، هالو، دو رو، متظاهرو....... حتي در ذهن يک فرد در يک زمان ممکن است جدال بين دو يا چند بر چسب در آن واحد اتفاق افتد: چند روز پيش مرد مسني در پارک باد بادکي هوا کرده بود و با آن مي دويد و کلي سرگرم بود. مي گفت در ذهنش بين آدم با حال ، جسور، ديوانه، بيکار، پير مرد سر زنده، پير مرد مسخره.. جدالي موج مي زد و مانع لذت بردن کامل از کارش شده بود...
حتي در مورد برچسبهاي عيني تر، که ما با آنها کمتر مشکل داريم و حتي مي توان کم و بيش آنها را از اين بحث خارج کرد نيز سليقه فرهنگي افراد وارد مي شود. مثلاً دزد برچسب عيني تري است و اگر کسي اين برچسب را به ما نسبت دهد چون عيني تر است مي توان آن را حداقل نزد خودمان با منطق رد يا قبول کنيم و اگر واقعاً مال غير را بر نداشته ايم حتي تلقين بيشمار افراد را با اطمينان رد مي کنيم. ولي در مورد برچسبهاي انتزاعي و ذهني تر اگر دقت نکنيم، بي سلاح هستيم و مشکلتر بتوان با آنها برخورد کرد. در مورد بر چسبهاي عيني تر نيز تفاوت معيارها ي جوامع مختلف هر چند کمتر ولي به هر حال مشاهده مي شود. در برخي جوامع - در کشور خودمان هم در برخي جاها مشاهده مي شود- ؛ کسي که مال غير را بر مي دارد، برچسب جسور، مرد، زرنگ يا با عرضه مي گيرد نه دزد!!! به قول گوردون آلبورت:" وقتي نوعي ذهنيت گروهي شکل گرفت ، فرد ترغيب مي شود امنيت خاطر خود را در همرنگي با گروه تأمين کند ،نه در همراهي با وجدان خود" بنابراين در موارد زيادي برچسبها با وجدان يا فطرت هم مغايرت واضح داشته و از اين منظر هم بي اعتبار و غير استاندارد و سليقه اي هستند. در واقع باندهايي که به ويژه تبهکاران جوان تشکيل مي دهند با همين حربه و جذبه برچسب هاي مثبت و منفي فرد را وادار به خلاف و جنايت مي کنند.
موضوع:
خودشناسی
عوامل چسبندگي بر چسب!
عوامل چسبندگي بر چسب!
فحش و برچسب از سوی بچه، ديوانه يا گدا فاقد ارزش قابل توجه است! چون فاکتور گوينده هم در فرايند چسبيدن بر چسب! مؤثر است. چسبيدن، همان باور و نوعي تلقين پذيرفته شده است و اگر فرد آن را باور نکند يعني نچسبيده است!! براي چسبيدن برچسب تعداد نفرات هم مهم است. يعني هم کيفيت گوينده و هم کميت آنها تعيين کننده است. مولوي در داستان شيرين مريض شدن معلم مکتب خانه بر اثر تکرار تلقين از طرف تمامي شاگردان همين نکته مؤثر بودن کميت تلقين کننده ها را به خوبي نشان داده است. شنونده اگر عاقل باشد هر برچسب غير منطقي به راحتي نمي چسبد. متأسفانه اکثر برچسبها را زماني چسبانده اند که ما قدرت تميز و منطق قوي نداشته ايم و کودکي تلقين پذير بوديم. سرکوب کردن برچسب هاي منفي ( که معمولاً اقدام به آن مي کنيم) آنها را از بين نمي برد بلکه در اعماق وجودمان آنها را بيشترمي چسباند!! خشم ما نسبت به برچسبهاي منفي و حرص و طمع ما به بر چسبهاي مثبت آنها را بيشتر و عميقتر مي چسباند! اينکه ما خودمان را باآنها يک مي دانيم و مرکز ثقل وجود خود قرارشان داده ايم ( به جاي اينکه بيگانه بودن آنها را بپذيريم يا به عبارت ديگر مرکز ثقل وجودمان را فطرتمان بدانيم و حس کنيم) ما را در جهل مرکب فرو برده و از مشاهده بي غرض آنها عاجز شده ايم!! البته هر لحظه و هر روز به دليلي يکي از برچسبها تحريک شده و فضاي ذهنمان را اشغال مي کند و در آن زمان انگار تمام انرژي وجودمان را با قدرت مي بلعد و ساير بر چسبها ( البته به جز برچسبهاي متضاد و مورد جدال با آن) و ساير کيفيتهاي وجودمان موقتي ناديده گرفته شده و انگار از ازل و تا ابد همان برچسب و حس همراه آن هستيم و اين تمرکز شديد بر روي آخرين من يا برچسب و تمناي فوري آن به واکنش سريع بر اساس آن، از عجايب برچسبهاست ( غافل از آنکه زمان ديگر، برچسب ديگري غلبه مي کند و ما را مفتون و محسور خودش مي کند. مثلاً در کنار دوستان مثنوي خوان برچسب معنوي بودن غلبه کرده و در جمع ديگران زرنگ يا بي عرضه و..).
برخي از مطالب ذکر شده از جمله همين تسلط آخرين من برداشتي آزاد از کتابهاي آقاي مصفاست. همينطور ساير مطالب هم که منبع آن ذکر نشده ممکن است برداشت آزاد و همراه تأمل از مولوي و برخي روانشناسان غربي و حکمای شرقی باشد. در مواردي هم که منبع آن ذکر نشده ممکن است نظرات خود نويسنده باشد. البته در امور خود شناسي و روانشناسي کمتر مطلبي هست که قبلاً در جايي - به ويژه در فرهنگ غنی کشورمان- گفته نشده باشد. در اينجا جمع آوري و برداشت آزاد آنها و استفاده کاربردی آنها برای کاهش رنج و درد مطرح است.
موضوع:
خودشناسی
برچسب مثبت يکي ازعلل تأثير فحش!
برچسب مثبت يکي ازعلل تأثير فحش!
اصولاً چرا ما از نوعي بر چسب بسيار منفي به نام فحش برآشفته مي شويم. بنظرم حداقل 4 دليل دارد: يکي آنکه خشم گوينده را همراه آن حس مي کنيم و دوم آنکه خودمان از قبل براي خود يک برچسب مثبت قائليم و چون مرکز ثقل وجودمان را در آن مي دانيم و با آن منيت خود را ساخته ايم ضربه به آن را تحمل نمي کنيم. به عبارت ديگر نسبت به دانشمند بودن بسيار حريص و طماع هستيم وساختمان منيت خود را باآن بر افراشته ايم و بدون آن نمي توانيم زنده بمانيم!! تمام هستی مان را با آن همانند کرده ايم. اگر کسي به من بگويد احمق و من از قبل خود را دانشمند ندانم، دچار خشم و حقارت نمي شوم. و دليل سوم آنکه ماهيت "دانشمند ذهني" توهمي و تو خالي است و از قبل هم فرو ريخته است!! به همين دليل محتاج تأئيد مستمر ديگران است. اگر واقعي بود چنين نياز حريصانه اي به تائيد و خشم زياد از رد شدن را نشان نمي داد. چهارم: "دانشمند ذهني" همراه خود احمق را هم يدک مي کشد و لذا خيلي از خودش مطمئن نيست!! ( چون هر برچسب مثبت ماهيت دو تايي داشته و براي پوشاندن ضد خودش تقلا مي کند) و بنابر اين فحش احمق بسيار مؤثر مي افتد و مرا تا مدتها بر آشفته مي کند. به ويژه اگر گوينده بالغ، عاقل و صاحب فهم و کمالات و ارزشهاي اجتماعي باشد.
موضوع:
خودشناسی
تعريف برچسب هويتی
تعريف برچسب هويتی
تعريفي که از برچسب هويتي به نظر مي رسد: "واژه اي که توصيفي از رفتار ، گفتار يا ويژگيهاي انسان را نشان دهد و برانگيزاننده يک حس خوشايند يا ناخوشايند شود". لذا مثلاً واژه کتاب يا کفش چون چنين خاصيتي ندارند و معمولاً وقتي در ذهن ما وارد مي شوند همراه يک حس نيستند، از دايره تعريف ما خارج است. همين تعريف تشابه برچسب با فحش و ناسزا( در واقع فحش نوعي بر چسب منفي است) را نشان مي دهد. هر دو حسي را در شنونده ايجاد مي کنند و هر دو گوينده اي در بيرون ذهن داشته اند. برچسب هويتي در ذهن ما ممکن است به ظاهر گوينده اي نداشته باشد ولي حتماً در تاريخچه تشکيل آن در ذهنمان اولين بار کسي آنرا به ما نسبت داده يا خودمان باز بر اساس برداشت هايمان از قضاوتهاي ديگران آنرا به خود نسبت داده ايم. تشابه ديگر ناسزا و بر چسب ذهني اين است که هر دو معمولاً بر محمل خشم و غضب گوينده سوار شده و به شنونده رسيده اند! و خود خشمي را ايجاد کرده اند. بنابراين شايد در تعريف آن بتوان گفت که برچسب ذهني آغشته به خشم است. بنابراين، خود ظاهر کلمه مهم نيست آنچه تعيين کننده است، خشم همراه آن است. اگر پدري وقتي بچه خردسالش را با محبت موش ( پدري را ديدم که دخترک کوچکش را بدون خشم سيچان-به ترکي موش- صدا زد) يا کلمه به ظاهر منفي صدا مي کند، چون از روي محبت است فحش يا برچسب حساب نمي شود. به قول مولوي " از محبت خارها گل مي شود". اما اگر با حضور خشم ولي با نيت به ظاهر خير خواهي از کسي مي خواهيم که با عرضه باشد و در سطح ظاهري مي خواهيم از او فردي باعرضه بسازيم، و ممکن است برچسب خوبي هم استفاده کنيم؛ ولي چون با خشم همراه بوده به تزلزل وجود او کمک کرده ايم. در اينجا با اجازه مولوي بايد گفت " از غضب گل، خار زاري مي شود" در واقع با فشار خشم برچسبها به فرزند آدم تلقين شده و مي چسبند. در اينجا نکته اي در خصوص برچسب مثبت قابل ذکر است و آن اينکه بدون برچسب مثبت، برچسب منفي خيلي مؤثر نيست! ! و در هر برچسب مثبتي برچسب منفي اش هم مستتر است و برعکس!
موضوع:
خودشناسی
برچسب هويتي
برچسب هويتي از امروز به ياري خدا، موضوع برچسبهاي هويتي يا ذهني يا هر اسمي که مناسب آن باشد شروع مي شود. خصوصيات، مزايا، معايب، نحوه شکل گيري آنها، روشهاي مقابله با آنها از ديدگاه روانشناسان، شاعران و حکماي قديم و جديد و همينطور با کمک عقل وخرد و مشاهده.. مورد مداقه و بررسي قرار مي گيرند. بنظر مي رسد که در خود شناسي، روانشناسي و عرفان مبحث مهمي باشد. اثرات برچسب در زندگي روزمره کاملاً ملموس است. يک نمونه آن اين است که چه بسا افرادي که تنها به دليل يک برچسب از درگاه الهي نا اميد شده و خود کشي کرده اند. خود کشي و نااميدي از بزرگترين گناهان است و در ريشه يابي اين دو گناه رد پاي برچسبها هم ديده مي شود. از طرف ديگر برخي اعتقاد دارند که ساختمان منيت ( self يا ego ) از آجرهاي برچسبها تشکيل شده است و با شناخت آنها بهتر مي توان منيت را شناخت. خوب اولين مرحله ورود منطقي به هر موضوع تعريف آن موضوع است تا بتوان دقيق تر آن را بررسي نمود. از آنجا که ماهيت برچسب را واژه تشکيل مي دهد مي توان به جاي تعريف و يا قبل از تعريف، خود برچسب هويتي را نشان داد!!! واژه هاي زير که همگي از کتاب"نيمه تاريک وجود" اثر دبي فورد و ترجمه فرناز فرود گرفته شده است، به عنوان نمونه ارائه می گردد. اميدوارم از بنده نرنجيد! بنظر ميرسد که هر واژه بار منفي يا مثبت دارد و به طور کلي برچسبها ماهيت دو تايي يا دو گانه دارند. يعني هر واژه در کنار واژه متضادش معني پيدا مي کند. مثلاً ترسو و شجاع، بي شخصيت و با شخصيت، روشن بين و غير روشن بين يا جاهل و... روشن بين، متظاهر، بي شخصيت، شجاع، محترم، حسود، بد اخلاق، بد ذات، خوش لباس، موفق، بي عرضه، موذي، خشکه مقدس، قوي، ولگرد، آب زيرکاه، بي شعور، احمق، خل، بي تربيت، خنگ، حقه باز، از خود راضي، احساساتي، زشت، شلخته، دهن لق، وارفته، هالو، نالايق، ترسو، کم جنبه، رواني، بي رحم، بي غيرت، شياد، ولخرج، فضول، افراطي، بازنده، بي ارزش، شکم گنده، خجالتي، لات، زيرک، بي خاصيت، مفت خور، خيالاتي، کوتوله، بي قواره، گند، مسخره، بد بخت، سر خر، امل، بي مصرف، دست و پا چلفتي، سر به هوا، بي اصل ونصب، بد بين، خلاق، معنوي، خسته کننده، عصباني، بي سواد، بي حال، عوضي، بي پول، بچه پولدار، بچه ننه، سطحي، دورو، سوسول، يکدنده، مطرود،بي سليقه و ................ و تعداد خيلي بيشتري که خودتان مي توانيد به اين فهرست اضافه کنيد. |
مقدمه و هدف وبلاگ
مقدمه و هدف وبلاگ اين وبلاگ با هدف تأمل و تعمق در سه موضوع روانشناسي ( نه فقط روانشناسي غرب بلکه حکمت شرق از جمله مولانا) ، تغذيه و گياهان دارويي و بالاخره ورزش و تحرک جسمي با تکيه بر يوگا و تاي چي و نرمشهاي همگاني راه اندازي شده است. علت انتخاب اين سه موضوع هم مشاهده بيماريهاي متعدد جسمي و روحي و پر شدن بيمارستانها از بيماران دردمند و دغدغه نويسنده وبلاگ در کاهش آلام و رنجهاي خودش و سايرين است. پزشکان و روانشناسان محترم در کشور ما با خيل عظيم بيماران مواجه بوده و بيشتر گرفتار درمان آنها هستند تا آموزش فرهنگ پيشگيري و از طرف ديگر به دليل آموزش پزشکي کلاسيک غربي، معمولاً نسبت به حکمت شرق( ازجمله انواع طب سنتي و کل نگر و از جمله طب سنتي ايراني و روانشناسي و خودشناسي کل نگر مولانا) بي توجه مانده اند. شيوع آلام روحي و جسمي در دنياي متمدن امروز در جوامع مختلف کم و بيش ديده مي شود و انواع استرسها و ذهن پريشان شده، تغذيه نادرست و عدم تحرک از جمله عوامل اصلي اين نابساماني است. از آنجا که پيشگيري مقدم بر درمان است؛ در مقابله اصولي با امراض و خلوت شدن بيمارستانها و مطبها، افزايش اطلاعات مردم در زمينه ريشه ها و علل اصلي درد و رنجشان، و عمل کردن به اصول درست زندگي کردن، از درمان بي رويه با داروهاي شيميايي بسيار مؤثرتر هستند. بنظر نويسنده گسترش فرهنگ پيشگيري از امراض روحي و جسمي و آموزش براي کسب روحيه شاد و شکرگزار، تغيير فرهنگ تغذيه و آشنايي با ورزشهاي همگاني بي ضرر و پر فايده نه تنها وضع سلامتي جامعه را متحول مي کند و مردم را از انواع اعتياد نجات مي دهد، بلکه به طور معجزه آسايي در شکوفايي اقتصاد هر ملتي مؤثر است. البته اين سه حوزه علاوه بر پيشگيري در درمان بيماريها هم مؤثرند و چه بسيار افرادي که با تغيير رژيم غذايي، ورزش مناسب و يا تغيير روحيه و به اصطلاح تغيير سبک زندگي( به قول فرنگي ها life style ) از درد و رنج مزمن چندين ساله رها شده اند. نويسنده در هر سه موضوع در حال يادگيري است و به ويژه در خصوص دنياي حيرت آورگياهان دارويي به تازگي وارد شده است! بنابر اين سعي مي کند مطالب جدي را باذکر رفرانس آن بيان نمايد.... |