عقل، دوستان و دشمنانش- قسمت چهارم

  
"نادیده گرفتن" یکی از لشکریان "منیت"

اگر کاربرد عقل و خرد را توانایی حل مسائل واقعی بدانیم، آنگاه نادیده گرفتن مسایل واقعی و ایجاد و بزرگنمایی مسایل توهمی، بی هنری "منیت" است که آدمی را از نعمت خدا داد "خرد"، محروم و او را دچار فلج روانی نموده است. در خصوص مسایل توهمی، قبلن به کرات صحبت شده است؛ در اینجا راجع به "مسائل واقعی" زندگی و نقش مخرب افکار شرطی شده، در حل آنها صحبت می شود: 
 حل نشدن یک مسأله واقعی و حتی ایجاد قوز بالا قوزتولید مسائل ذهنی و توهمی، با بی عملی و فلج شدن و احساس ناتوانی همراه است. اما در خیلی موارد، حل نشدن مسأله واقعی، ممکن است با اعمال و رفتار شدید ولی بی خردانه، همراه شود. اما این رفتار و اعمال،  بیهوده و در واقع به قول حضرت مولانا، نوعی جان کندن هستند و جزو واکنشهای احمقانه محسوب می گردند، در صورتی که گاهی بی عملی جزو کنش های خردمندانه است:

کنش خردمندانه و واکنش احمقانه


 کنش خردمندانه که با لطف حق و با چشم باز، همه جنبه های مسأله را می بیند، باید از واکنش های کور ناشی از خشم و حرص و افکار نفسانی، متمایز گردد:

جز عنایت که گشاید چشم را
جز محبت که نشاند خشم را

جهد بی توفیق جان کندن بود
ز ارزانی کم، گر چه صد خرمن بود

جهد بی توفیق خود کس را مباد
در جهان والله اعلم بالرشاد

جهد فرعونی چو بی توفیق بود
هر چه می دوخت آن تفتیق بود
=هر چه می دوخت شکافته می شد

اصولن منیت، شیفته رفتار و اعمال کور و ناشی از افکار شرطی شده است. فشار فکر و حسی که به دنبال آن می آید، خواه نا خواه رفتاری را طلب می کند( مگر آنکه گشایش چشم صورت گیرد) و آن رفتار هم به نوعی تأیید کننده و تقویت کننده فکر شرطی می شود. تنبلی و رخوت و دست روی دست گذاشتن هم نوعی رفتار ناشی از فکر و حس شرطی شده است که با بی عملی ناشی از "آرامش درونی" و اتصال به منبع انرژی جهان، متفاوت است. گاهی در حالت آرامش و رضایت ورای فکر، هیچ کاری نکردن از بزرگترین و ضروری ترین فعالیتهای شارژ کننده بدن است و پشت آن، فکر شرطی شده منفی وجود ندارد. یا فشار احساسات خشم یا حرص برای انجام رفتار خاصی به چشم نمی خورد و برعکس، محبت و عشق به همه موجودات، ساطع می شود. خوابیدن و مراقبه ظاهرن غیر فعال هستند، ولی اگر درست انجام شوند؛ بدن را سرشار از انرژی می کنند. فعال ترین حیوانات هم به نوعی ساعاتی را به خوابیدن و در خود فرو رفتن اختصاص می دهند.

ثمره ی نادیده گرفتن

ثمره و نتیجه ی "نادیده گرفتن" ناشی از افکار شرطی شده مخرب( به نقل از متون روانشناسی "تحلیل رفتار متقابل" که قبلن ذکر شده است)، چهار رفتار بیهوده است. برخی به صورت تنبلی و فلجی ظاهری و برخی با فعالیت و رفتار شدید همراه است ولی همگی آنها اعمالی بیهوده و بی ثمر تلقی می شوند وهیچ کدام به حل مناسب مسأله واقعی پیش رو کمکی نمی کنند! به عبارت دیگر، هر گاه در برابر یک مسأله واقعی، یکی از چهار رفتار زیر مشاهده شود( در مورد دیگران، فکر و حس مخرب شرطی، مشاهده نمی شود ولی رفتار آنها قابل مشاهده است.)، احتمالن نشانگر آن است که جنبه ای از مسأله و حل آن به خوبی دیده نشده است و مسأله واقعی، لاینحل باقی مانده است:
1-   هیچ کاری انجام ندادن ( در قسمت قبلی با مثالی گفته شد. خیلی واضح است که در برابر مسایل واقعی که نیاز به عمل خردمندانه دارند؛ این گونه واکنش منفی، مانع حل مسأله می شود.).
2-   سازگاری بیش از حد و همراه با عمل فراوان( نیاز واقعی و اختیار و توانایی خود فرد نادیده گرفته می شود و همینطور نیاز و خواسته واقعی دیگران. افراد مهر طلبی که بدون درخواست دیگران، به طور اتوماتیک و از اجباری درونی، برای دیگران کارهای زیادی انجام می دهند!!).
3-   بی قراری و حالات تحریکی( وقتی به دلیل نادیده گرفتن، مسأله لاینحل می ماند، به جای کنش خردمندانه، رفتار بی قراری و اضطراب آلود نظیر حرکات عصبی پا و...ممکن است مشاهده شود.).
4-   بی کفایتی و رفتار خشم آلود( معمولن به دنبال رفتار بی قراری و جمع کردن انرژی منفی از آن، رفتار خشم آلود و شکستن و..انجام می شود و به نوعی از دیگران می طلبد تا مسأله را برایش حل کنند!!).  

اقسام نادیده گرفتن!

اگر یک مسأله واقعی و حل آن موشکافی شود، سه موضوع اصلی در آن مشاهده می شود؛ محرک ، مسأله و بالاخره،  انتخابها و اختیارهای فردی که می خواهد مسأله را حل کند. به عنوان نمونه فردی سیگاری، سرفه می زند(محرک) و دوستش سیگار را مضر و عامل سرفه و بیماری می داند(مسأله) و به او توصیه می کند که آن را ترک کند( انتخاب و اختیار فرد برای حل مسأله). هر کدام از این سه موضوع می توانند نادیده گرفته شوند. فرد سیگاری متوجه سرفه هایش نشود، یا "مسأله بودن" آن را یا انتخاب برای ترک آن را نادیده بگیرد. در نتیجه "مسأله واقعی" آسیب سیگار به بدن، حل نشده باقی می ماند. در خصوص هر کدام از این سه موضوع اصلی، سه جنبه متفاوت هم وجود دارد که هر کدام به نوبه خود، ممکن است مشمول نادیده گرفتن شود: اهمیت هر کدام، امکانات جدید برای تغییر و توانایی شخصی. به عنوان نمونه اهمیت محرک یا اهمیت مسأله یا اهمیت انتخاب ها و اختیارهای پیش رو، هر کدام ممکن است نادیده گرفته شوند که باز هم نتیجه آن عدم حل مسأله و بروز رفتارهای بیهوده فوق است. یا توانایی فرد برای حل مسأله یا توانایی شخص برای به عمل درآوردن انتخابها و اختیارها یا قابل حل بودن مسأله و قابل تغییر بودن انتخابها و یا ...هر کدام ممکن است نادیده گرفته شوند. (همانطور که واضح است، برخی نادیده گرفتن ها صرفن ندانستن اطلاعات است و از دیو درون و افکار شرطی شده ناآگاه سرچشمه نمی گیرد که با آنها کاری نداریم. در اینجا نادیده گرفتن های ناشی از منیت و افکار شرطی آن مد نظر است.). بدون در نظر گرفتن دیو درون، حل مسائل واقعی به صورت منطقی و اصولی غیر ممکن بنظر می رسد. صرف دانستن و اعتقاد به منطق و..در زمانی که پای "افکار ناآگاه شرطی و اجبار ی" و "اتو ماتیک بودن جریانات منیت" لجام گسیخته در میان است، کار بردی ندارند:

فلسفی مر دیو را منکر شود
در همان دم سخرهٔ دیوی بود
 منکر دیو بودن در شعر فوق، بنظرم به نوعی "نادیده گرفتن" منیت است. مطلب "باز سلطان و انکار جغدان" هم که در قسمت های قبل به نقل از مولانا ذکر شد، همان است.
البته صرف دانستن مطالب خودشناسی و عرفان و روانشناسی اصیل (بدون مشاهده گری و گشایش چشم، آن هم با عنایت الهی و رفتن به ورای منیت)، ممکن است به دیدن مسأله دیو درون و حل آن منجر نشوند؛ هر چند دانستن های این چنین مفیدند، ولی تنها قدم اول هستند. برای خردمندانه زندگی کردن، چاره ای نداریم جز اینکه؛ دیو درون را نادیده نگیریم (البته وقتی توهمی بودن منیت مشاهده شود، آن گاه منیت توهمی به هیچ گرفته می شود و اقتدارش پایان می یابد؛ که با این "نادیده گرفتن" متفاوت است. زیرا در نادیده گرفتن در واقع زیر سلطه "منیت" هستیم! ). خوب، از دوستان می خواهم با توجه به مبحث "اقسام نادیده گرفتن"، یکی از بزرگترین مسائل انسان را موشکافی کنند! چرا و چگونه مسأله دیو درون و افکار شرطی و..و حل آن، به راحتی نادیده گرفته می شود؟ شاید در قسمت های بعدی، این مسأله اساسی با توجه به اقسام نادیده گرفتن بررسی شود. در قسمت بعدی هم به یاری خدا یکی دیگر از خصوصیات "منیت"، که ما را از "حل مسائل واقعی" زندگی محروم می کند یعنی "احساسهای تخریبی" ، مورد بررسی قرار می گیرد. این احساسها در زمان کودکی به عنوان هیجانی آشنا و آموخته شده بودند که دربسیاری از شرایط فشار زا تجربه شده اند؛ اما در بزرگسالی به هیچ وجه برای حل مسائل زندگی مناسب نیستند.