رفتار و مشاهده گری یا برچسب



مطلبی که در قسمت قبلی( احساس و مشاهده گری) گفته شد قابل تعمیم به رفتار هم هست:
 
1-   یک بخش از مشاهده گری؛ توجه و حضور در لحظه حال و آگاه بودن به رفتار است. اینکه در لحظه رفتار حضور داشته باشیم و آن را نادیده نگیریم (مانند مشاهده ی احساس، که با آگاهی یا توجه به بروز آن، نادیده اش نمی گیریم.). آگاه باشیم که در حال حاضر این حس یا رفتار از طرف من انجام شده است و حتی الامکان چیزی از آن را نادیده نگیریم. مزیت مشاهده درست رفتارمان این است که می توانیم اشتباهات رفتارمان را هم متوجه شویم. در اینجا هم نا آگاهی موجب رفتار اشتباه می شود! نا آگاهی و در بی خبری و غفلت کاری کردن، نقطه مقابل مشاهده رفتار است. در نا آگاهی ممکن است کاری بکنیم که بعداً انگشت ندامت به دهان بگیریم! مشاهده رفتار ممکن است؛ باعث شود که در حال شروع به رفتار اشتباه، از ادامه آن منصرف شویم. یا قبل از اینکه فشار احساس به رفتار بیانجامد، احساس را به حالت تعلیق در آوریم و خود بخود مانع "رفتار اشتباه و واکنشی" بر اساس فکر و احساس منفی شویم. سخن بسیار زیبا و پر مغزی از حضرت علی (ع) وجود دارد: " به هنگام خشم تصمیم نگیرید" اجرای این گفته تنها از کسی بر می آید که اهل مشاهده و مراقبه و توجه به فکر و حس و رفتارش باشد. در لحظه شروع خشم متوجه باشد که "اوه! خشم دارد شکل می گیرد بر اثر این محرک و این افکار اشتباه خشم دارد بالا می آید! و از من می خواهد که فلان تصمیم اشتباه را بگیرم! اما این تصمیم این عواقب را دارد!"  نفس، کارهایش را در بی خبری و غفلت انجام می دهد. اگر با کسانی که در زندان هستند و مرتکب جنایتی شده اند مصاحبه شود می گویند نفهمیدم چطور شد! دست خودم نبود! نمی خواستم این کار را بکنم! تا آخر عمر پشیمانم! و...در صورتی که در خود شناسی و مشاهده گری مسؤولیت کامل رفتار مان را می پذیریم و تمام تلاشمان تغییر ریشه ای فکر احساس و رفتار است. نا آگاهی و عدم حضور در لحظه را دلیل موجه ای برای رفتار اشتباه نمی دانیم. بزرگترین مسؤولیت خود را حضور در لحظه می دانیم و مشاهده گری!  با حضور و مشاهده می توانیم ارتباط رفتار با احساس و افکار پشت آن را ببینیم. می توانیم نتیجه رفتار را هم ببینیم  و در یک کلام می توانیم خود شناسی کنیم! زمانهایی هم در بی خبری هستیم ولی نسبت به اینکه در آن زمانها بی خبر بودیم، آگاه هستیم! بنابراین مهمترین ابزار "نفس" ناآگاهی  و بی خبری است و مهمترین ابزار خود شناسی هم آگاهی یا مشاهده در لحظه است. اما این گونه مشاهده دقیق، بی غرضانه  و کامل رفتار، تنها زمانی اتفاق می افتد که مشاهده گری علاوه بر عنصر آگاهی و توجه،  از عنصر دوم هم برخوردار باشد:


2-    عنصر ضروری دوم برای مشاهده گری درست رفتار؛ بی غرضی است. یعنی بدون خشم و حرص رفتارمان را مشاهده کنیم. زیرا؛ خشم نسبت به  فکر، احساس و رفتار به خصوص یا حرص برای تبدیل آنها به چیزی دیگر بزرگترین عادت نفس است. بدون توجه به این خصوصیت، آگاهی یا توجه یا مشاهده؛ مشاهده ی کاملی نیست و نمی تواند تمام زوایای پنهان نفس را ببیند. اگر توجه بی غرضانه نباشد، به خشم و ملامت خود یا حرص برای آرامش رهایی و.. و تداوم نفس به شکل دیگر منجر می شود. از مهمترین خصوصیت نفس، حضور همیشگی پاندول خشم و حرص است و همینطور یکی تصور کردن وجود خود، با فکر، حس و رفتار آن "نفس بیگانه" است. به عبارت دیگرمعنای دیگر بی غرضانه نگاه کردن این است که خودمان را با رفتار یکی ندانیم! با رفتار خود را همانند یا identify نکنیم. قسمت اصلی وجود را از رفتار تفکیک کنیم! اگر قسمت دوم مشاهده گری را همزمان با توجه، خوب انجام دهیم مزیتش این است که راه را برای اصلاح اشتباه رفتاری و احساسی فراهم کرده ایم. اگر خودمان را با رفتار و احساس و .. یکی کنیم، یعنی به خودمان بر چسب زده ایم. برچسب زدن از بی رحمانه ترین و احمقانه ترین کارهایی است که در حق خود و دیگران انجام می دهیم. و خود ودیگران را مسخ می کنیم و مانع اصلاح اساسی رفتار خود و دیگران می شویم. دچار ملامت خود بی فایده می شویم یا نسبت به دیگران خشم می ورزیم. بنظرم درک این نکته، در مسیر زندگی و خودشناسی بسیار کاربردی است. برای نمونه:
 
تربیت کودک: وقتی به کودکی برچسب دروغگو، بی عرضه و.. می زنیم. اولاً کار بی منطقی انجام داده ایم (در قسمتهای قدیمی تر این وبلاگ با کلمه کلیدی خودشناسی یا برچسب هویتی، مفصل در زمینه برچسبهای ذهنی بحث شده است) و ثانیاً راه را برای اصلاح رفتار او بسته ایم. اما اگر با توجه به مشاهده گری درست، کودک را از رفتارش جدا بدانیم، همیشه بخش بزرگی از وجود او را جدای از احساس، افکار و رفتارش بدانیم؛ آنگاه به او اجازه اشتباه و اصلاح و رفع اشتباه را داده ایم. اما برچسبهای بی رحمانه ی ما، کودک را از جزیره وسیع و لایتناهای دست نخورده ی وجودش (که نعمتی خدا داد است)، محروم می کند! و به تدریج کودک باورش می شود که مساوی و همانند با رفتار، احساس و افکارش است! در تربیت کودک بهتر است تنها رفتار او را مورد توجه قرار دهیم و مثلن اگر چیزی را می شکند، دقت در آن رفتار را به او توصیه کنیم نه اینکه با برچسب "بی عرضه" و گفتن اینکه "تو بی عرضه ای!" او را با رفتارش یکی بدانیم! و مرکزی موهوم به نام من را برای او خلق کنیم.
 
خودشناسی: در خودشناسی دیدن افکار، احساسات و رفتارهای اشتباه در لحظه، اساس کار است و چه خوب که دوستان اشتباهات هم را متذکر شوند و از تذکر دوستان هم استقبال نمایند. ولی باید به هوش باشیم که خود را با آن اشتباهات یکی نکنیم و به خود یا دیگران برچسب نزنیم که تو به درد خودشناسی نمی خوری! یا تو اهلش نیستی! یا من این کاره نیستم! من قادر نیستم احساسات عرفانی را تجربه کنم! من حسودم! من اسیر فکرم! من هنوز همان آدم قبلی هستم! با این برچسبها من تقویت می شود و "نفس موهوم و هیچ" قدرتی می گیرد و خود باختگی محکم می شود. در اینجا برچسب زدن یعنی؛ خودشناسی و تحول مخصوص دیگران است! و خود شناسی تعطیل!!
 
خود باختگی: حتی برچسب هایی که به آدمهای وارسته و عارف می زنیم هم به نوعی یکی دانستن رفتار آنها با خود آنهاست. در صورتی که رفتار آنها از فطرتی سرچشمه گرفته که آن فطرت هم در ما حضور دارد! از عرفا بتی می سازیم و در مقایسه با آنها خود را با برچسب نا توان می شناسیم! من کجا مولوی کجا! ولی هدف از سرودن مثنوی معنوی، تجلیل از مولوی نیست بلکه هدف تغییر و تحول مثنوی خوانان است. اینکه در این مسیر قدم بردارند و خسته و نا امید نشوند و اشتباهات فکر، احساس و رفتار را اصلاح نمایند. البته ریا کاری و نمایش و خود را مولوی گونه جا زدن،  یا حرص زدن  برای مولوی گونه شدن، یا خشم از اینکه چرا مولوی گونه نیستم، اینها همگی فکر، حس یا رفتار اشتباه هستند که با مشاهده درست و حضور بی غرض، قابل بر طرف شدن است. ولی همین اشتباهات با برچسب زدن تقویت می شوند!
 
توبه: خداوند همیشه رفتار، گفتار و پندار درست را توصیه کرده است و نتیجه اشتباهاتمان را هم گوشزد نموده ولی راه توبه را هم نشان داده است. خداوند مهربانترین مهربانهاست و اگر بدترین رفتارها را هم مرتکب شده باشیم (به شرط آگاهی درست و قبل از اینکه فرصتمان بسوزد!) همیشه با روی باز ما را می پذیرد. در عین حال که به دلیل توانایی کسب آگاهی و حضور و مشاهده، همه ما مسؤول رفتارمان هستیم و بهانه نا آگاهی از ما پذیرفته نیست؛ اما از طرف دیگر یک معنای توبه بنظرم این است که؛ خداوند قسمت اصلی وجود مان را از رفتارمان تفکیک کرده است و راه را برای برگشت (از نا آگاهی و غفلت و پوشاندن حقیقت) همیشه باز گذاشته است. در داستانهای پیامبران و عرفا می بینیم که برخی قاتلین، فاحشه ها، دزدها، رانده شده های اجتماع و گناه کارترین آدمها( که از نظر ما کوته بینان اصلاح نا پذیرند! زیرا برچسبهای بسیار محکمی بر آنها حکاکی کرده ایم!) رفتار خود را اصلاح کرده و از سالکین راه حقیقت شده اند. زیرا هستی واقعی جانشین خدا بر روی زمین، بسیار پاک و بسیار پر قدرت آفریده شده است.