نور یار

    
با سلام خدمت دوستان و رضای گرامی:
 رضا از مشهد گفت:
سلام من مدت مدیدی است سایت شما را می خوانم ولی این بار برایم سوالی پیش آمد اینکه فرمودید زندگی را تقسیم نکنیم به مقدمه و اصل و .. را درک کردم ولی راه حل آن که مشاهده بی غرض ( و به قول من بی غرض و مرض) است را چندان نمی فهمم .
آیا مراد از مشاهده بی غرض پذیرش آن رفتار حس فکر یا صفات فکری است
و اگر چنین است که نتیجه چه شود ؟
نمیدانم ایا منظورم را توانستم بیان کنم .
ببینید راه کاری که شما برای شادی از زندگی و دوری از تقسیم بندی آن بیان فرمودید را متوجه نمی شوم . اینکه مشاهده بی غرض داشته باشیم باعث این می شود که شاد باشم ولی مگر عدم شادی من فقط به این واسطه است که شادی را تقسیم و موکول به آینده می کنم ؟
مگر عدم درک معنای زندگی و هدفمند نبودن جهان و ... باعث ناراحتی و بعبارت دیگر ناکامی من نیست
میخواهم بگویم برای داشتن شادی درونی و شادکامی ایا مشاهده بی غرض جواب میدهد و همه مشکلات را براورده می سازد یا اینکه مشاهده بی غرض بر اساس پیش فرض های نانوشته شما جواب می دهد .
پیش فرض هایی شبه به اینکه دنیا هدفمند است خداوند هست و زندگی پوچ نیست و اساسا تنها مشکل ما زاییده فکر و منیت ماست
 
با تشکر از رضا :
بنظرم با توجه به تجربه و مطالعاتم روش مشاهده بی غرض فی نفسه،  می تواند بسیار کاربردی باشد. اما چگونه و چرا؟
همانطور که گفته شد عادت شرطی شده و مزمن ما این است که به محض برخورد با یک رویداد و اتفاق نا خوشایند در زندگی؛ بر اساس یک ذهنیت ریشه ای و ناخود آگاه ( مثل ده باور اعتیاد آور و سایر باورهای اشتباه غیر منطقی ) واکنش درونی بدی در ما ایجاد می شود که درجات متفاوتی از خشم و نارضایتی و ترس یا غم یا.. است و این حال بد در ما حس می شود، ولی ممکن است از باور و ذهنیت یا افکار منفی زیر آن خبر نداشته باشیم (یک دلیل اصلی این بی خبری به دلیل غیبت مشاهده گری درست و به دلیل آن است که به قول اکهارت تل خودمان را با آن باورها هم هویت کرده ایم! حتی به علت هم هویتی با حال بد ممکن است به درستی ندانیم حال بدمان خشم است یا ترس یا..؟!). ممکن است همان اتفاق برای افراد بیشماری، طیف گسترده ای از واکنشهای متفاوت را در پی داشته باشد که تنها دلیل آن تفاوت، باورها و افکار و ساختار "منیت" افراد است( این مطلب در روانشناسی "شناخت درمانی" مفصل توضیح داده شده است). خوب به دنبال حال بد، یک سلسله رفتار واکنشی و عادتی مضر هم انجام می دهیم تا از این حال بد خارج شویم. انجام آن رفتارها ی عملی به نوبه خود، باورها و افکار پنهان وجود ما را تقویت می نماید و انگار مهر تأییدی بر آنهاست. در مغز "شبکه خاصی از یک عادت شرطی" بین سلولهای رشته ای شکل مغز و بر پایه تکرار فکر، حس و رفتار، هر بار تقویت شده و به اصطلاح ملکه ذهن می شود و ریشه های آن خوی و خصلت بد( یا مجموعه فکر، حس و رفتار عادتی)، تنومند تر می گردد. هر بار تکرار رفتار موجب تقویت آن باور و فکر اشتباه پنهان می شود و فکر منفی پنهان ولی عمیق، حال بد را تقویت می کند و حال بد تقویت شده هم فکر و رفتار غلط را پشتیبانی می نماید؛ این می شود که با گذشت زندگی و پیر تر شدن، خوی و خصلت بد نهادینه ترمی شود و به قول مولانا:
خاربن در قوت و برخاستن
 خارکن در پیری و در کاستن
خاربن هر روز و هر دم سبز و تر
 خارکن هر روز زار و خشک تر
او جوان‌تر می‌شود تو پیرتر
 زود باش و روزگار خود مبر
خاربن دان هر یکی خوی بدت
 بارها در پای خار آخر زدت
بارها از خوی خود خسته شدی
 حس نداری سخت بی‌حس آمدی
گر ز خسته گشتن دیگر کسان
 که ز خلق زشت تو هست آن رسان
غافلی باری ز زخم خود نه‌ای
 تو عذاب خویش و هر بیگانه‌ای
یا تبر بر گیر و مردانه بزن
 تو علی‌وار این در خیبر بکن
یا به گلبن وصل کن این خار را
 وصل کن با نار، نور یار را
تا که نور او کشد نار ترا
وصل او گلشن کند خار ترا
 ترک این عادت مزمن چگونه ممکن است؟ آیا صرف اراده، علیرغم وجود باورهای اشتباه عمیق و ریشه دار چاره ساز است؟ آیا پناه بردن به انواع مخدر ها ما را از این عادت و خوی بد خلاص می کند؟
برخی اولیا به وصال رسیده می توانند علی وار، این خار بن را ریشه کن کنند. ولی سایرین نیاز به "مشاهده بی غرض" یا همان "نور یار" دارند. روانشناسی غرب هم بر مشاهده عقلانی و منطقی ( با کمک یک "بالغ" نیرومند) فکر، حس و رفتار اشتباه، برای درمان و تغییر خوی و خصلت، تاکید دارد. اما "نور یار" چیزی بیشتر از عقل و منطق است و خود روانشناسان هم بر چیزی قوی تر از دریافت عقلی و منطقی تکیه می کنند و می گویند درک عقلی باید با عواطف و احساسات مثبت هم همراه شود. اما "نور یار" از این هم فرا تر است؛ نور یار در واقع مشاهده ورای حس و فکر و عاری از حرص و خشم است.  تغییر بنیادی از "حال بد" شروع می شود؛ زیرا تنها چیزی که به ما سیگنال می دهد که سیستم مشکل دارد، حال بد است. پس از بروز حال بد اگر به جای غرق شدن در حال بد و واکنش فوری و رفتار تکراری بر اساس آن، کمی صبر کنیم و وضعیت درونی خودمان را مشاهده کنیم. به مرور متوجه یک نکته اساسی می شویم. اینکه در دنیا هیچ عامل بیرونی موجب خصلت و خوی بد ما و در نتیجه رنج و عذاب شدید ما نیست! یاد می گیریم که فلش آگاهی را به سمت خودمان بگیریم! تا کنون عادت ما این بوده که دیگران را مقصر حال بد خود می دانستیم! و دائم اشاره ما به بیرون بوده است و عیب دیگران  رویدادها و اتفاقات و...را می دیدیم. اما کم کم متوجه می شویم که انگار اشتباهات درونی هم وجود دارد:
غافلند این خلق از خود ای پدر
لا جرم گویند عیب یکدگر
 خوب اگر و اگر مشاهده درست یا همان نور یار( مشاهده اصیل ماهیت ورای من دارد و در اصل خارج از حیطه قدرت ظاهری ماست. وظیفه ما فراهم کردن شرایط ورود آن است) با آتش حال بد ما مواجه شود؛ تغییر اساسی اتفاق می افتد. مشاهده و توجه حتی اگر خالص نباشد و همراه مشاهده کننده فکری باشد!؛ بسیار قدرتمند است( قدرت مشاهده را روانشناسان به خوبی دریافته اند. آنها در روانکاوی مدتها روی بیمار کار می کنند تا فکر یا حس نهفته ای را از نا خود آگاه به مشاهده آگاهانه ی بیمار در آورند تا حال بیمار خوب شود!).
خوب، مشاهده حال بد هر چه عمیق تر و طولانی تر و بدون حرص، جهل و خشم تر!! باشد؛ تأثیرش بیشتر است و شاید تنها عاملی است که سیکل شیطانی حال بد، فکر بد، رفتار بد را از بین می برد. راهکارهای دیگر خلاصه می شوند در سرکوب رفتار، افکار و احساسات بد و منفی(پناه بردن به انواع سرگرمی ها یا تخدیر کننده ها، یا امید به کسب شادی و موفقیت در آینده هم فقط خوشی کاذب و سطحی ناشی از فرار از حال بد را ایجاد می کنند و نوعی به تأخیر انداختن یا سرکوب معضل هستند. استفاده از آنالیز صرف عقلانی هم حتی به اعتراف برخی روانشناسان چاره ساز نیست.) یا رها کردن رفتار، افکار و احساسات بد و غرق شدن در آنها( به امید ارضاء کامل و خلاصی! که این هم اصلاً درست نیست و موجب تقویت سیکل معیوب و ریشه های مشکل می شود!). بنابراین؛ هیچ یک راه حل اساسی و درستی نیستند. البته مشاهده در ابتدا شاید با نوعی پذیرش و احترام نسبت به حال بد و فکر بد همراه باشد ( البته نه رفتار بد آسیب رسان! که خوشبختانه مشاهده از همان ابتدا به صبر و کنترل رفتار کمک می کند) ، ولی دیر یا زود، تغییر یا کیمیا گری معجزه آسا و ریشه ای در فکر و حس هم اتفاق می افتد! مشاهده درست اولاً مانع سرکوب حال بد می شود ( به دلیل فقدان خشم نسبت به آن و حرص نسبت به حال خوب)، زیرا سرکوب یک حال بد، به قول خانم دبی فورد، آن را به نیمه تاریک وجود ما می برد و پس از جایگزینی در آن نیمه، بیکار نمی ماند و رنج و عذاب و رفتار و افکار بد را به شدت تقویت خواهد کرد. اصولاً منشاء بسیاری از ناراحتی ها و حال بد ما چیزهای سرکوب شده و پنهان در اعماق ناخود آگاه و نیمه تاریک وجود ماست. ثانیاً مشاهده درست و "نور یار" در عین حال،  مانع رفتار بد و غرق شدن در حال بد می شود ، در نتیجه به مرور این سیکل و شبکه تقویت شده ی خصلت بد ضعیف و ضعیفتر شده و به یاری خدا ( بله اگر شما حرکت درست را انجام دهید، آنگاه برکت الهی هم می رسد) خار بن تغییر ماهیت می دهد! و به گلشن مبدل می گردد و به مرور نیمه تاریک وجودمان هم نورانی می شود! در زیر هر حال بد، انرژی و شور و شوق متبرکی وجود دارد که تنها با مشاهده بی غرض و زاهدانه ( که حضرت مولانا توصیف کرده است) درک می شود:
حق همی خواهد که تو زاهد شوی
تا غرض بگذاری و شاهد شوی
این کیمییا گری مشاهده، هم باعث تغییر خلق و خوی آدم می شود و هم به زندگی معنای عمیقی می بخشد. بنظرم  از عقاید مثبت ما تا درک و باور عمیق و حسی آنها فاصله ای وجود دارد که مشاهده گری به طی شدن آن فاصله کمک شایانی می نماید، زیرا مشاهده مد نظر مولانا، از طریق شنیدن یا عقل و منطق نیست و نوعی شهود ورای فکر است( همانطور که بین دو نوع آگاهی؛ از دور شنیدن اینکه آتش سوزاننده است- برای فردی که تا به حال آتش را ندیده است- تا یقین کامل حسی که آتش سوزاننده است، فاصله وجود دارد):
تا نسوزی نیست آن عین الیقین
این یقین خواهی، در آتش در نشین
 با یاری نور یار یا "شهود کیمیا گر"، این انرژی مصادره شده ، در جهت زندگی و شادی استفاده می شود. تنها با مشاهده درست است که می توان همزمان با تحت سلطه داشتن افکار و احساسات( نه تحت سلطه بودن آنها!)، سایر امور زندگی را هم چون پرنده ای سبکبال، در اوج و از بالا مشاهده نمود! :
من چو مرغ اوجم اندیشه مگس
کی رسد بر من مگس را دسترس
و در نتیجه، حس، فکر و رفتار اصلاح می گردد و حال بد به شادی و نور درونی مبدل خواهد شد:
هر کسی کو عیب خود دیدی ز پیش
کی بدی فارغ خود از اصلاح خویش
آن کسی که او ببیند روی خویش
نور او از نور خلقان است پیش




۳ نظر:

رضا از مشهد گفت...

با تشکر از زمانی که بابت جواب من گذاشتید
اما جناب آقای بنانی در جوابتان به من نوشته بودید :
تغییر بنیادی از "حال بد" شروع می شود؛ زیرا تنها چیزی که به ما سیگنال می دهد که سیستم مشکل دارد، حال بد است
میخواستم بدانم آیا آن چیزی که دبی فورد از آن بعنوان سایه یاد می کند نمی تواند سیگنالی دیگری باشد برای ما که سیستم مشکل دارد؟

در کل درک من از جوابتان این بود که حال بد ما نتیجه یک فرایند است که از فکر شروع می شود به حس و رفتار و نهایتا حال بد می رسد و چنانچه در یک چرخه هر کدام را با مدد نور یار اصلاح کنیم قاعدتا چرخه را شکسته و می شود از انرژی نهفته در آن برای پیشبرد امور مهمتر یاری جست , در این میان پذیرش آن حال بد باعث میشود عنان امور را از آن حال بد گرفته و خود بر آن تسلط داشته باشیم بر خلاف حالت قبل که حال بد ما را در کف خود داشت .

اما استاد آیا هر فکری که باعث حال بد ما شود لزوما بد است ؟
میخواهم بگوییم من دغدغه های فکری و عقیدتی بسیاری دارم سوالهایی که برایم ناجواب مانده و چون برای آنها جوابی ندارم حالم بد می شود , امید از کفم میرود , زندگی را فاقد معنا میدانم ؟
اجاز دهید مثالی بزنم :
ببینید برای من شاید پذیرش جهان دیگر و ... بر اساس انچه دین می گوید قابل قبول نباشد , از دلایلم میگذرم , میخواهم بگویم این عدم قبول باعث میشود در برخی از موقعیت ها کم بیاورم , حالم بد شود , دائم بخودم بگویم که این هم بازی دیگری است , عمرم میگذرد بدون اینکه بدانم از چه و برای چه ؟
مجموعه این افکار حال من را بد میکند .

آیا مشاهده بی غرض می تواند در این سطح هم برای من جوابی داشته باشد ؟
منظورم در حلقه اول این فرایند است ؟
آیا می تواند افکار من را بجایی برساند به محلی که آرام و قراری داشته باشد ؟
که خدایی باشد ؟ بودن و شدنی باشد ؟

یگانه گفت...

اقای بنانی مطالبی که ارائه کردید بسیار ارزشمند و مفید هستند و جا داره که ازتون تشکر کنم من که بنوبه خودم خیلی استفاده کردم و اموزه هایتان را مرتب برای خودم تکرار می کنم ماندن با حال بد واقعا معجزه میکنه من اینو تجربه کردم ولی در مورد سوالی که اقا رضا کرده اند بنظر من کسب اطلاعات و دانش مشکل ما رو حل نمی کنه و برعکس ما رو سردر گم هم می کنه . برای درک ماندن با حال بد باید واقعا با حال بد بدون هیچگونه چشم داشتی ماند . اگر من با هدف رسیدن به ارامش با حال بد بمانم هرگز به ارامش نخواهم رسید چون من باز به دنبال ایده الی در اینده هستم . مشاهده بی غرض یعنی پذیرش وضعیت موجود بدون تعبیر وتفسیر .
باید ذهن را از همه دانسته ها خالی کرد با یک ذهن نو در لحظه حال به استقبال لحظات و رویدادهای نهفته در ان رفت.

پرما گفت...

در مورده سوال آقا رضا از مشهد، ذهن زمینی نمی تونه ورای خودش رو بشناسه، بایستی از ذهن عبورکرد تا حقیقت جلوه کند....این شلوغ بازی های عقیدتی کار ذهن است که ما رو در گل و لای نگه می دارد.....

ارسال یک نظر

لطفاً نظر خود را بخط فارسی بنویسید.

لطفاً فقط نظرتان درباره‌ی مطلب نوشته شده را بنویسید. و اگر پیامی برای نویسنده دارید، به پیوند "تماس با نویسنده" مراجعه نمایید.