تحليل رفتار متقابل3 (بچه هاي سيبيلو)


tabkom  گفت:
البته هنوز باید یادداشت شما ادامه داشته باشد، اما میخواستم بدانم که این مورد آمار مربوط به محتوای این بحث میشود :
بر طبق آماری در حوالی دهه پنجاه میلادی مشاهده شد که سن شخصیتی هفتاد درصد سربازان آمریکایی که بین سنین بیست تا سی سالگی بودند، در حدود فقط پانزده سال میباشد ....البته خودم در دقت این آمار که اشتباه نکرده باشم شک دارم، ولی خوب منظور بنده تعداد نیست بیشتر ربط این موضوع را با بحث شما در نظر دارم
( احتمالا مورد کودک ) ؟
در صورت امکان میخواستم تخصص شما را نیز بدانم ، در این صورت ، احتمالا بیشتر بتوان از محضر شما استفاده کرد.

يكي از دلايلي كه مبحث
TA  را براي كمك به خود شناسي مناسب دانستم، اين بود كه بر پايه شواهد علمي و بر اساس TA ، بسياري از افكار، احساسات و رفتارهاي ما تكرار عادتي و شرطي شده مواردي است كه در كودكي بين 1 تا 7 سالگي - و بيشتر تا دو سه سالگي!- از ما سر مي زده است( بنابراين بنظرم سن 1 تا 7 ساله به جاي 15 ساله در افراد فوق، صحيح تر باشد!) و نحوه واكنش ما در آن زمان چنان ما را در بر گرفته و چنان در اعماق وجودمان، آن را پذيرفته ايم كه حالا هم كه مثلا عقل رس شده ايم باز از همان رويه بچگي به طور كوركورانه تبعيت مي كنيم!! و اين موجب حيرت خردمندان است!! 
اينكه در حال حاضر خود را ملامت مي كنيم، و به قول آقاي مصفا "ملامت خود"، ريشه بسياري از بدبختي ها و ناشكري هاي ماست؛ به طور عمده بر مي گردد به تصميمي كه در آن فاصله سني گرفته ايم و تصميم و نتيجه گيري آن زمان هم  حاصل رفتار و افكار والدين و اطرافيان از يكطرف و نحوه تفكر و احساس بچگي ما از طرف ديگر بوده است! به طور مثال؛ در آن زمان به اين نتيجه رسيدم كه؛ خوب و دوست داشتني نيستم! ( ! I am not ok) ؛   و حالا هم در بست و با تمام وجود آن نتيجه گيري را مي پذيرم و چه بسا انواع اطلاعات جديد و سخنان عاقلانه و رياضتهاي مختلف هم قادر نيستند اين فكرغير منطقي مرا عوض كنند! و مرا از باورهاي شرطي آزار دهنده كودكي نجات دهند!! و حالا ما به عنوان يك بزرگسال به جاي استفاده از پتانسيلهاي اين زماني و اين مكاني و برخورد منطقي و بالغانه با مشكلات زندگي، و به جاي استفاده از فكر و احساس درست و منطقي، خود را  از اين نعمت الهي محروم كرده ايم و در خيلي موارد به طور شرطي شده و عادتي درست مانند يك طفل ناتوان و غير منطقي، پاسخ مي دهيم و در واقع كودك بزرگسال(adult child) يا همان بچه سيبيلو! هستيم! به قول آقاي مصفا از ترس وضعيت ناهنجار كودكي و ناتواني آن دوران ( گرگ) و با عقل ناقص كودكي، به پشت ديوار هويت فكري پناه گرفته ايم، اما اكنون گرگ رفته است و آن وضعيت تغيير كرده است و ما به ظاهربالغ شده ايم؛ اما هنوز به نتيجه گيري هاي نادرست كودكي ( تشكيل هويت فكري و شاخ وبرگهاي آن) چسبيده ايم! و حاضر نيستيم از پشت آن ديوار ذهني خارج شويم و ببينيم كه گرگي در كار نيست!..بچه ترس شده ايم و در حقيقت، حالا مشكل ما همان ذهنيت كودكي ماست!! نكته مهمي كه در TA بر آن تاكيد مي شود اين است كه عقل كودك اولا آغشته به احساس، هيجان شديد، ناتواني و نقص بوده است و احتمال اشتباه آن بسيار زياد است و ثانيا به فرض كه در آن زمان درست فكر مي كرده و عاقل بوده است، به هيچ وجه فكر و تصميم و نتيجه گيري آن زمان را ، نمي توان به حال حاضر هم تعميم داد!( حتي شغلي كه در 30 سالگي انتخاب كرده اي، ممكن است براي 40 سالگي ات مناسب نباشد! چه رسد به تصميم طفلي براي تمام عمر!)  در صورتي كه ما چنين مي كنيم! و تا پاي مرگ روش كهنه كودكي را هزاران بار تكرار مي كنيم و بابت آن رنج ها هم مي كشيم!
 البته ظاهرا آقاي مصفا دل خوشي از روانشناسي ندارد ( و از اين جنبه كه، روانشناسي به فكر تطبيق انسان با جامعه است نه فطرت الهي و .. اشكالات ديگر، حق دارد)، ولي به شخصه جنبه هاي مفيد روانشناسي را نمي توانم ناديده بگيرم! وعليرغم محدوديتهاي آن، بنظرم نبايد خودمان را از جنبه هاي مفيدش محروم كنيم. خوب اگر بتوانيم نقاط ضعف درونمان را كه به گذشته بر مي گردد (و اينكه هنوز كودكانه و نپخته فكر مي كنيم)، شناسايي نماييم، مي توانيم از تسلط آنها بر وجودمان آگاه شده و بر توانايي بالغ وجودمان تكيه نماييم. بدين وسيله با رها شدن از اشتباهات ذهني، گام بزرگي در جهت خود شناسي و خدا شناسي برداشته مي شود!

(مباحث مطرح شده در "كتاب" بسيار مفصل است و اگر عمري باشد شايد مطالب "تحليل رفتار متقابل" در 30 تا 40 قسمت به تدريج ارائه شوند. تخصص آكادمي بنده - دامپزشكي- زياد با مطالب ارائه شده در اينجا ارتباط ندارد! ولي سالهاست به روانشناسي، مثنوي مولوي و خود شناسي علاقه مند بوده و به طور غير آكادميك مطالعه كرده ام و هنوز هم در حال ياد گيري هستم. مربي يوگا و يوگاي خنده هم هستم و در برخي زمينه ها نظير
                      (EFT (Emotional Freedom Techniques  و Reflexology و..
 نيز دوره هايي را طي كرده و مداركي نيزاخذ نموده ام. هم اكنون هم در حال طي دوره اي در خصوص "تحليل رفتار متقابل" هستم. )



۲ نظر:

tabkom گفت...

با سلام خدمت آقای بنانی و دوستان

از توضیح کاملی که در مورد تجربیات تخصصی خودتان ارائه دادید ممنون .

اتفاقا من هم همیشه متعجب بودم که چرا آقای مصفا چنین نظری در مورد تجربه روانشناسی دارند، به نظر من باید به جای ایشان بود و با توجه به دیدگاهی که دارند در موردش قضاوت کرد.............
اما به شخصه بنا به توصیه آقای مصفا که اصل لازم و حتمی را برای رهایی از هویت فکری ، آگاهی کامل میدانند، از مطالب روانشناسانه هم اگر آگاهی بخش باشد در جهت رسیدن به مقصد استفاده میکنم .

ممنون

ناشناس گفت...

به نظر من روانشناسی میتونه در ابتدای راه بسیار کمک دهنده باشه و تا بتوانی در راه خودشناسی قدم برداری

ارسال یک نظر

لطفاً نظر خود را بخط فارسی بنویسید.

لطفاً فقط نظرتان درباره‌ی مطلب نوشته شده را بنویسید. و اگر پیامی برای نویسنده دارید، به پیوند "تماس با نویسنده" مراجعه نمایید.