امتحان پادشاه به آن دو غلام که نو خریده بود


داستانی از مثنوی دفتر دوم بیت 834  تا 1046 آمده و در آن یک غلام زشت رو و نیک سیرت و غلام زیبا روی زشت سیرت در مقابل پادشاه، امتحان پس می دهند و معلوم می شود که غلام اولی علیرغم جسم زشت، از جان پاکی برخوردار است و غلام دومی برعکس.   این داستان به تازگی در گروه ادبی "خمر کهن"خوانده شد و مورد بحث و بررسی قرار گرفت. بنظرم مولوی در این داستان چندین اصول اساسی خود شناسی را مطرح کرده است و در این مبحث به تعدادی از آنها اشاره می شود.

 غلام زشت، انسانی است که علیرغم مواجه شدن با ناملایمات و سختی ها و زشتی ها، تعبیر و تفسیر و ذهنیت رنج آوری ندارد و حتی اصرار شاه (در امتحان او) بر تعبیر رنج آور، که شاید نماد تلقین جامعه برای ایجاد "ذهنیت اشتباه" است؛ او را به در منجلاب خطاهای تفکری غرقه نمی نماید. آنچه اورا از این ورطه خطرناک می رهاند، توجه عمیق به همین اصولی است که حضرت مولانا متذکر شده است ( تمام اشعار مولوی که در این قسمت آمده از همین داستان است):

1- اهمیت اصلاح و پرورش ذهنیت:
همه بدبختی های ما از "ذهنیت مملو ازاشتباه" و مولود نامشروع آن یعنی"منیت کاذب" است.
بنظرم علاوه بر تفسیرهای مختلف در خصوص مقایسه دو غلام، لایه عمیق تری از تفسیر این داستان؛ مقایسه دو نوع ذهنیت مملو از اشتباه و مولد توهم "منیت" ؛ با ذهنیت سالم و خالی از اشتباه و منیت است. همانطور که در مطلب قبلی از دیوید بوهم اشاره شد؛ مسؤول حرکت فکر ما همانند حرکت دستمان، خود ما هستیم! و اگر برای توجیه حال بدمان، به هر دلیل و عاملی غیر از "حرکت فکر" خودمان، اشاره کنیم راه خطایی رفته ایم! اگر دنبال این هستیم که با تغییر سایر آدمها، کسب موفقیت، ثروت و شهرت و..حال بد ما به حال خوب متحول شود، به بیراهه رفته ایم ( البته این سخن با تلاش درست برای رفع نیازهای واقعی منافاتی ندارد)، به قول حافظ برای رسیدن به حال خوب تنها یک راه وجود دارد و امید واهی به بقیه راهها، تفکری تباه و اشتباه است:
به کوی میکده هر سالکی که ره دانست
دری دگر زدن اندیشه تبه دانست
 البته مسلم است که این در خصوص امور روانی صادق است و اگر کسی به طور فیزیکی باعث رنج ما شود، عامل آن رنج بیرون از وجود ماست (ولی تشدید آن رنج هم درونی و روانی است!). در مسیر خود شناسی به تدریج در می یابیم که از "ماست که بر ماست". ممکن است ابتدا تصور کنیم صد در صد عامل رنج روانی ما بیرونی است ولی به مرور مثلن متوجه می شویم که عامل نیمی از آن در "ذهنیت غلط" ما ست و شاید در نهایت متوجه شویم که صد در صد آن در عمق روان ما ریشه دارد. باورهای اشتباه ما در عمق نا خود آگاه و در منیت ما پنهان شده اند!  
شاید عادت ما به اینکه همیشه در مقایسه سه حوزه فیزیکی و رفتاری، گفتاری و ذهنی همیشه اهمیت را به حوزه فیزیکی و رفتاری می دهیم یک اشتباه دیگر ذهن است! مولوی به این نادانی ما می تازد که چرا در نزد ما دنیای فیزیکی، مانند جسم سلیمان(ع) جلوه می کند و ذهنیت مانند مورچه حقیر و کوچک؟
پس چرا از ابلهی پیش تو کور
تن سلیمان است، اندیشه چو مور؟
در صورتی که بینش درست، ما را به اهمیت نیت اعمال متوجه می کند.  در مبحث فیزیک کوانتوم هم بر اهمیت ذهنیت و تأثیر شگرف آن بر زندگی مادی، و حتی خلق و نابودی ماده، تاکید شده است.
از یک اندیشه که آید در درون
صد جهان گردد به یک دم سرنگون
به عنوان مثال اگر شما فقط در رفتار به کسی خوبی کنید، یا در گفتار، ولی در ذهنیت چنین خوبی وجود نداشته باشد؛ این خوبی ها هرچند  ممکن است، به هر حال واجد ارزشی باشند( گاهی چیزی جز ریاکاری نیستند!)، ولی در مقایسه با خوبی که در ذهنیت است بسیار ضعیف و حقیر هستند! اگر از صمیم قلب خواستار شادی و خوشبختی همگان باشید ( نه فقط دوستان و فامیل!)، این بزرگترین خیر و برکتی است که نثار دیگران و خودتان می کنید.
2 – اهمیت مشاهده گری درست
شاید به اشارات مکرر مولوی به سمبلهای مشاهده و مشاهده گری؛ نظیر چشم، نور، نظر، شاهد و آینه در بیشتر حکایتهایش دقت کرده باشید ( اشاره دیوید بوهم به استفاده از سمبل آینه برای خود نگری هم جالب توجه است)؛ در این داستان هم به چشم و نور خیلی تکیه می کند:
اشاره به نور روشنی(سنا) که بر ارواح تابیدن گرفت ( در این داستان بسیاری از پیامبران و اولیاء الهی را یکا یک بر می شمرد و از آدم(ع) شروع می کند و می گوید که همه آنها از این نور برخوردار بودند)  و حضرت آدم(ع) نور معرفت را از آن نور به دست آورد:
آن سنا برقی که بر ارواح تافت
تا که آدم معرفت زآن نور یافت
چشم کژ کردی ، دو دیدی قرص ماه
چون سؤال است این نظر در اشتباه
رنج و درد آدمی از کج بودن چشم باطن است که ماه حقیقت را دو تا می بیند و این احولیت و دوبینی ، شبیه پرسش کردن به هنگامه تردید و دو دلی است. مهمترین احولیت این است که بر اثر عدم مشاهده درست "حرکت فکر"؛  "منیت" زاده شده از حرکت فکر و از جنس فکر، خودش را جدا از فکر نشان می دهد! و این "منیت" انگار در پشت فکر پنهان شده و برای خودش ماهیت مستقل از فکر قائل می شود. این اشتباه اساسی منشاء بسیاری از خطاهای تفکری است و به دنبال آن خشم، حرص و ناپاکی و حال بد متولد می شود. راه حل؛ مشاهده درست است:
راست گردان چشم را در ماهتاب
تا یکی بینی تو مه را نک جواب
فکرتت گو:کژ مبین، نیکو نگر
هست آن فکرت شعاع آن گهر
فکر درست و منطقی پرتوی از گوهر و انرژی وجود مطلق است.
تنها کسی مشاهده گری درست را پرورش می دهد که به وقت بروز حال بد، به طور منطقی و به دور از حرص و خشم و ملامت خود به عیب یابی سیستم ذهنی خودش مشغول شود:
هر کسی کو عیب خود دیدی ز پیش
کی بدی فارغ خود از اصلاح خویش     
آن کسی که او ببیند روی خویش
نور او از نور خلقان است پیش
در مشاهده درست کیمیا گری اتفاق می افتد و در زیر هر حال بد انرژی پاکی مشاهده و مصادره می شود. مشاهده گری انگار دیگ مذابی است که هر چه در آن می افتد ذوب شده و به انرژی وجودی و شهودی مشاهده گر بدل می گردد:
برگرفت از نار و، نور صاف ساخت
وانگه او، برجمله انوار تاخت
3-  صبرومکث و مشاهده به جای واکنش سریع:
در مواردی که دچار حال بد ( نظیر نارضایتی و خشم و..) می شویم حتمن یک ذهنیت کژ و معوجی و منیت مریضی در پشت آن حال بد وجود دارد. حتی اگر دیگران به واقع دچار خطا شوند، قضاوت و خشمی که از ما سر می زند خطای ماست و وظیفه اصلی ما مشاهده خطاهای خودمان است! تنها راه چاره برای غلبه بر ذهنیت اشتباه و حال بد ناشی از آن؛ مکث کردن و غرق نشدن در موضوع و مشاهده و لمس حسی حال بد و انرژی پشت آن و همینطور مشاهده ذهنیت اشتباه مولد آن حال بد است. البته می توان همزمان به موضوع هم پرداخت ( با موازی کاری یا مشاهده همزمان). موضوعی که ما را به خشم کشانده فرع است و بهانه! آن چه اصل است این است که هیچ انسانی یا هیچ اتفاقی در دنیا نمی تواند ما را دچار حال بد کند( مگر اموری واقعی و فیزیکی مانند شکستن پا یا...)، مگر آنکه خود ما با "ذهنیت اشتباه" خود ؛ مجوز چنین تحول نامیمونی را صادر نماییم! معمولن پشت هر حال بدی یک قضاوت یا حکم و باید نبایدی به طور ظریف پنهان است و در منیت ما تنیده شده است. در این داستان به زیبایی واکنش معمول بشر را در مقابل قضایای ناخوشایند زندگی به تصویر کشیده است. در آنجا که شاه برای امتحان غلام زیبا روی ولی زشت سیرت، بدگویی دوست غلام را به او می گوید. این بدگویی( البته در واقع دوست بی گناه او بد گویی نکرده بود و شاه فقط برای امتحان او چنین می گوید)، مستقیم به ذهنیت اشتباه و منیت کاذب غلام بر می خورد و او را دچار حال بد می کند. در اصل حال بد و داغ شدن و خشم او ، حاصل ذهنیت اشتباه خودش است نه عامل بیرونی روانی ( گفتار خطای دوستش).
خبث یارش را چو از شه گوش کرد
در زمان، دریای خشمش جوش کرد
به کلمه "در زمان" ، توجه کنید. همان اشکالی که در همه ما هست و "به محض" برخوردن به "منیت" ، عجله در واکنش ( که گویند کار شیطان است) وارد معرکه می شود و از مکث برای مشاهده حال بد و ذهنیت و منیت پشت آن، اصلن خبری نیست.
کف بر آورد آن غلام و سرخ گشت
تا که موج هجو او از حد گذشت
کف بر دهان و سرخ شدن رخسار را مشاهده و حس نکرد! ولی در او نمایان شد! و این حال بد، فشار زیادی به سیستم وارد آورد! تا بلافاصله موجب یک واکنش و رفتار و گفتار نسنجیده شد. پروسه ای که در زندگی روزمره ما به کرات اتفاق می افتد! و از آنچه اثری و خبری نیست از حضور است و مشاهده و صبر رهایی بخش... و این است دنیای پر آشوب آدمها!. اشکال از آنجاست که این پروسه یعنی؛ اتفاق بیرونی و محرک ظاهری سپس حرکت ذهنیت و سپس حال بد و در نهایت عمل و رفتار و گفتار واکنشی، به طور عمیق مشاهده و لمس! نمی شود.  
و اینک به دو اصل دیگری که مولوی در این داستان ذکر کرده، فقط اشاره ای می شود:
4- قانون جهانی عمل و عکس العمل (کارما):
بی شک کیفیت زندگی کنونی ما، محصول گذشته و نتیجه اعمال و به ویژه ذهنیت خود ماست. با توجه به اینکه در مقایسه سه حوزه گفتار و کردار و پندار ، اقتدار فراوان حوزه ذهنیت، قابل قیاس با دو حوزه دیگر نیست و نظر به اینکه هر ذره پندار نیک یا بد، تبعات و پیامدهای اجتناب ناپذیری را خواهد داشت؛ باز هم به اهمیت اصلاح ذهنیت اشتباه بیش از پیش واقف می شویم. متأسفانه انگارتنها خردمندان و رندان به این اصل جهانی عمل و عکس العمل یقین دارند و با دقت مراقب کردار، رفتار و پندار (و به ویژه ذهنیت) خودشان هستند:
گفت شه: پوشید حق پاداش بد
لیک از عامه، نه از خاصان خود
5- اصل جهانی تغییر
درک حسی و عمیق اصل جهانی تغییر و اینکه همه چیز اعم از خوشی و ناخوشی گذرا است؛ در خود شناسی و پذیرش کیفیت معجزه گر صبر بسیار مؤثر است. "این نیز بگذرد" شعار نجات بخش بسیاری از خردمندان است.  تدبر در اصل تغییر، آدم را نسبت به خود باختگی به دیگران محافظت می کند و به ما نشان می دهد که خداوند یا همان قدرت و انرژی حاکم بر کل کائنات و زندگی، از همه چیز و همه کس بالاتر است و آنجا که کوهها در برابر این اصل، چون پشم نرم و گرد می شوند، کل حیات بشریت و به ویژه منیت ها و قرار دادهای ناشی از ذهنیتهای غلط آدمها، که در حقیقت، توهمی بیش نیستند، محلی از اعراب نداشته و حیف است که این قدر ذهن ما را مشغول نمایند.
کوهها بینی شده چون پشم نرم
نیست گشته این زمین سرد و گرم
(اشاره به ایه 5 سوره القارعه)
نه سما بینی نه اختر، نه وجود
جز خدای واحد حی ودود
ودود = مهربان
     
 


۲ نظر:

قطره گفت...

ممنون از درس نوشته های شما آقای بنانی ...

باید هر لحظه مراقب بود ... توان و صبر می خوام برای همه و از جمله خودم در تمام لحظات که مراقب باشیم ...

شاخه ای گل تقدیم شما ...

دلم می خواد روزی بتونم در برنامه ی یوگای خنده ی شما شرکت کنم ...

لبخند ...

tabkom گفت...

با سلام خدمت آقای بنانی

در این یادداشت در قسمت شماره سه : صبر و مکث و مشاهده به جای واکنش سریع........
حتما صبر و مکث و مشاهده ای که شما میفرمایید با دخالت ذهن و فکر تفاوت دارد و الا به نظر می‌آید اگر ما در برخورد با دیگران بدون دخالت فکر و قضاوت و فیلتر کردن و تغییر دادن داده های بیرونی، برخوردی تند و واکنشی و حالا به این صورت خشم آلود داشته باشیم بهتر است تا اینکه با دخالت افکار و محاسبه سود و زیان و ......برخورد خودمان را با فشار تغییر بدهیم ؟ البته این خطر هم وجود دارد که باز این خشم و تندی متأثر از درون من باشد..............!!
اما آیا صبر و مکث و مشاهده، همیشه ما را به برخورد همراه با آرامش هدایت میکند یا ممکن است در مواقعی هم حکم بر تندی و خشونت بدهد !؟؟

در مورد شماره پنج و اصل جهانی تغییر، بنده هم کاملا موافقم ، تصور قدرت و سرعت تغییرات و محدودیت توان ما در مقابل آن ، واقعا هر ذهن خودسری را در صورت کمی انصاف و تأمل، وادار به این میکند که حتما در نگرش و شکل برخوردش با عالم هستی چه در درون و چه بیرون، تجدید نظر اساسی کند .
در جایی خواندم وقتی ذهن آرام میشود ، مثل سطح یک استخر بعد از پایان بارش مداوم افکار، آگاهی‌ای که ما پیدا میکنیم، شبیه پیدا شدن آن سطح صاف و بدون موج استخر و در ادامه انعکاس نور و زیبای های روز و یا شب در آن میباشد .

باتشکر از وقتی که میگذارید.

ارسال یک نظر

لطفاً نظر خود را بخط فارسی بنویسید.

لطفاً فقط نظرتان درباره‌ی مطلب نوشته شده را بنویسید. و اگر پیامی برای نویسنده دارید، به پیوند "تماس با نویسنده" مراجعه نمایید.