كاشف خواص گياهان دارويي، نجوم و طب


در ابيات 1287 تا 1300 از دفتر چهارم به طور خلاصه حضرت مولانا مي فرمايد كه آدمي از انبياء نه تنها دين، بلكه علوم و فنون و صنعت ها را آموخت. به عبارت ديگر شعور وراي فكر، نه تنها موجب اتصال انسان با معنويت اصيل مي شود بلكه قوه خلاقيت انسان را شكوفا نموده و موجب كاربرد درست فكر منطقي مي شود. در واقع ريشهء كشفيات و اختراعات بشر حتي در زمينه امور مادي هم شعور وراي فكر است كه در حالت تمركز همه جانبه بر روي يك موضوع و حضور قلب كامل در زمان حال، حاصل مي گردد.
پرسشي همواره براي بسياري مطرح بوده است كه؛ برخي دانشها و حكمتهاي دقيق قديمي نظير طب سوزني، پي بردن به خواص گياهان دارويي و.. با توجه به محدوديت علوم تجربي در اعصار گذشته، چگونه حاصل شده اند؟
در همين لحظه كه اين مطالب را مي خوانيد، در سلولهاي بسيار پيچيدهء چشم، كبد و مغز من و شما، شعوري وراي اين فكر محدود ما در حال فعاليت است. فعاليتي بسيار عظيم و حيرت انگيز.
 ميليونها واكنش شيميايي در هر ثانيه در بدن ما اتفاق مي افتد كه ذهن بشر از درك همه آنها عاجز است! چه رسد به اينكه بخواهد آنها را با فكر محدودش مديريت كند!!
اتصال با اين شعور عظيم وراي فكر، از طريق نوابغ و دانشمندان و انبياء و..و در حالت خلسهء سكوت ذهن، دريچه اي از علوم و فنون را بر روي انسان گشوده است.
حضرت مولانا كاشف اصلي خواص گياهان دارويي را حضرت سليمان(ع) معرفي مي فرمايد:
هر صباحی چون سلیمان آمدی
خاضع اندر مسجد اقصی شدی
نوگیاهی رسته دیدی اندرو
پس بگفتی نام و نفع خود بگو
تو چه دارویی؟ چیی؟ نامت چی است؟
تو زیان کی و نفعت بر کیست؟
پس بگفتی هر گیاهی فعل و نام
که من آن را جانم و این را حمام
حمام=  با كسره ح به معناي مرگ
گياه در جواب نام و خاصيت خود را مي گفت و  توضيح مي داد كه من براي فلان شخص مايهء زندگي و براي براي ديگري مايهء مرگ هستم.
من مرین را زهرم و او را شکر
نام من اینست بر لوح، از قدر
پس طبیبان از سلیمان، زان گیا
عالم و دانا شدندی مقتدی
مقتدي= سرمشق و راهبر
پزشكها از طريق حضرت سليمان(ع) به خواص گياهان پي بردند و دانا شدند و از اين طريق خودشان سرمشق و معلم ديگران مي شدند.
تا کتب های طبیبی ساختند
جسم را از رنج می‌پرداختند
می‌پرداختند= رفع مي كردند
جضرت مولانا اين وضعيت را به ساير علوم و فنون تعميم مي دهد:
این نجوم و طب، وحی انبیاست
عقل و حس را سوی بی‌سو، ره کجاست؟
عقل جزوي يا فكر به تنهايي قدرت خلاقيت و استخراج را ندارد و براي اين كار بايستي در كنار عقل كلي و شعور وراي فكر قرار گيرد:

عقل جزوی، عقل استخراج نیست
جز پذیرای فن و محتاج نیست
عقل جزوي فقط مي تواند از طريق تقليد و يادگيري، علوم و فنون را فرا گيرد ولي خودش قدرت خلاقيت و كشف و شهود را ندارد:
قابل تعلیم و فهمست این خرد
لیک صاحب وحی تعلیمش دهد
جمله حرفتها یقین از وحی بود
اول او، لیک عقل آن را فزود
سرچشمهء همهء فنون وحي است و البته عقل هم چيزهايي بر آن افزوده است.
چون عقل جزوي قدرت خلاقيت ندارد، در نتيجه هيچ فن و حرفه اي بدون واسطهء استاد قابل انتقال نيست:
هیچ حرفت را ببین کین عقل ما
تاند او آموختن بی‌اوستا
اگر چه عقل جزوي در افكار منفي و حيله و نيرنگ و رفتار و گفتار زشت، استاد است؛ اما در قسمت افكار مثبت و منطقي و علوم و فنون مادي مفيد، بدون ياري استاد و بدون تقليد، توانايي مسلط شدن به هيچ فن و حرفه اي را ندارد:
گرچه اندر مکر موی‌اشکاف بد
هیچ پیشه رام،  بی‌استا نشد
دانش پیشه ازین عقل ار بدی
پیشهٔ بی‌اوستا حاصل شدی
منابع: شرح جامع مثنوي اثر كريم زماني و سايت گنجور http://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar4/sh49