لقمان و مولوی و نحوه ی مراقبه و مشاهده گری- قسمت هفتم

   رقص انرژی و امواج پر شور زندگی و تسبیح و رقص سماع کائنات و کهکشانها و الکترونها و ذرات و پرندگان و گلها و پروانه ها و سنگ ها و جواهرات زیبا و...در همه موجودات در جریان است. خداوند هر روز و هر لحظه در حال خلق است. "عمر همچون جوی نو نو می رسد" بر اساس قانون نا پایندگی هستی، هر لحظه موجی نو خلق می شود و موج قبلی محو می گردد. این امواج مدهوش کننده و ماورای عقل و هوش کائنات به "خود" که می رسد، دچار انسداد و تغییر شکل می شود! "خود" به خیال خام خود! در مقابل شور و شادی زندگی می ایستد و غم و غصه ایجاد می کند! اسرار غیبی با ترنم ترانه در گوش دل نجوا کنان، ما را در این امواج هستی شریک می کند. اما "مشغول خود بودن" ما را از رقص زندگی و اسرار غیبی دور می نماید:
 گر چه هر غیبی خدا ما را نمود
دل در آن لحظه به "خود" مشغول بود
مولوی در این داستان از یک انتخاب می گوید: انتخاب خدا و "زندگی ماورای خود" یا "خود"!.... "خود" به گونه ای جلوه گر شده که انگار همیشگی است و به نفع ما عمل می کند!! و نوعی زرنگی است که "خود" را انتخاب کنیم! ولی مولوی نظر دیگری دارد و از دزدیده شدن شور و انرژی زندگی به هنگام صرف انرژی برای "خود و افکارش" فریاد می زند!:

چون به هر فکری که دل خواهی سپرد
از تو چیزی در نهان خواهند برد
"خود" قانون می گذارد و "باید نباید" وضع می کند.... ولی زندگی گوشش بدهکار این باید نبایدها نیست! و خشم و حرص وقتی بروز می کند که بایدی در زندگی رخ نمی دهد، یا نبایدی رخ داده است!...انرژی تغییر شکل یافته، در قالب خشم و حرص به کمک "خود" می آیند!! تا چیزی از هستی واقعی انسان بدزدند!! اگر خود و قوانین اشتباهش نباشد، خشم و حرص بهانه ای برای بروز ندارند! و اگر خشم و حرص نباشند "خود" رمقی برای استمرار ندارد! در این ماجرای غم انگیز و عجایب هفت رنگ!  "خود" ، چه باید کرد؟
هم در این نحسی بگردان این "نظر"
در کسی که کرد نحست "در نگر"
چگونه می توان از نحوست "خود" رست و به سعادت ورای خود متصل شد؟
مشاهده نا پایندگی دنیا یعنی درک رقص زندگی و بالا و پایین آمدن امواج پر تلاطم آن. با این تیز بینی، آدم متوجه اصل و اساس زندگی می شود و به جای قانون جاودانگی "خود" ، قانون زندگی را می پذیرد: "قانون ناپایندگی" و آنگاه با ایستادن و با تمام وجود؛ خیره نگاه کردن به "حال و هوای نحس خود" با نگاه بدون کلمه به حال و هوای "خود"، به چیز شگفت انگیزی پی می برد: امواج مدهوش کننده "انرژی و شور زندگی" در زیر خشم، حرص، حسادت، خود خواهی، شهوت، ترس، غم و...در جریان است. با مشاهده درست، بدون سرکوب این انرژیها یا هدر دادن آنها در گفتار و رفتار واکنشی و پلید، این انرژی به نفع رقص زندگی مصادره می شود. این تحول مبارک؛ همان "کیمیا گری نظر" است: 
آن "نظر" که "بنگرد" این جزر و مد
او ز نحسی سوی سعدی نقب زد
 
دوستان عزیز شرح این داستان پر از حکمتهای نغز به پایان رسید. چند روزی در سفر خواهم بود. در امواج پر شور زندگی همچون دولفینی شاد و شنگول و مهربان، شناور باشید!