لقمان و مولوی و نحوه ی مراقبه و مشاهده گری- قسمت سوم


چه عجب که "سر"، ز بد پنهان کنی
این عجب که "سر"، ز خود پنهان کنی
کار، پنهان کن تو از "چشمان خود"
تا بود کارت سلیم از "چشم بد"
خویش را تسلیم کن بر دام مزد
وانگه از خود، "بی ز خود" چیزی بدزد!
دو نوع مشاهده:
حضرت مولانا در سه بیت فوق از داستان خربزه خوردن لقمان حکیم، شاهکاری پر رمز و راز ارائه نموده است: به نظرم مولوی در این ابیات، تفاوت دو نوع مشاهده گری درست و اشتباه و همچنین اصل و اساس مشاهده گری را توضیح داده است. نکته ای که روانشناسی غرب، برای رشد و کمال به آن نیاز مبرمی دارد. هرچند در وهله نخست این سه بیت پیچیده و بسیار رمز گونه به نظر می رسد؛ اما اگر کسی اهل مشاهده گری و مراقبه اصولی باشد، با کمی دقت در می یابد که مولانا چه می خواهد بگوید. بنظرم برخلاف ظاهر ابیات، مولوی کاری با بیرون ندارد و آنچه در درون و به هنگام مراقبه اتفاق می افتد را توضیح داده است. به ویژه آنکه معنای نهفته در این سه بیت با سخنان قبلی و بعدی او در همین داستان کاملن هماهنگ و مرتبط است.
از طرف دیگر شاید یکی از راههای درک معنای سخن مولانا، هم فرکانس شدن با ایشان است و مراقبه و سکوت ذهن، از راههای هم فرکانس شدن با امواج مولانا و سایر پاکان عالم است! به طور کلی علاوه بر مطالعه ی نظر دیگران؛ تقوا،  پرهیز و احتما و یا صبر یا مشاهده بی غرض هم  راه دیگر کسب حکمت است. اتفاقن این نکته ی اخیر را، همین جناب لقمان حکیم در جای دیگری  از مثنوی اشاره کرده است. آنجا که به جای پرسش از حضرت داود، میل به پرسیدن را مشاهده می کند ولی آن را به حالت تعلیق در آورده و نمی پرسد، ولی همین مشاهده ی صبورانه و سکوت ذهنی، راهگشای او شده و بدون اینکه بپرسد حضرت داود برایش توضیح می دهد( به این داستان هم انشاالله در آینده می پردازیم). مولانا در آنجا نتیجه می گیرد که مشاهده صبورانه، راه بهتری برای کشف حقیقت است:
چون نپرسی زودتر کشفت شود  
مرغ صبر از جمله پران‌تر بود 
   شاید تفاسیر دیگری هم از این سه بیت، وجود داشته باشد که بنده اطلاعی ندارم ولی شرح یا ترجمه آقای کریم زمانی را هم می آورم، تا اگر دوستان مایل بودند برای روشنتر شدن مطلب، تفسیر و نظر خود یا دیگران را هم بیان نمایند، زیرا ممکن است هم فرکانس شدن بنده با کمی تا قسمتی یا ..پارازیت همراه بوده باشد!!   
1-   مشاهده(راز)
چه عجب که سر، ز بد پنهان کنی
این عجب که سر، ز خود پنهان کنی
کریم زمانی: شگفت نیست که راز از مردم بد کار پنهان کنی، بلکه شگفت این است که خود را حتی از خودت پنهان کنی.
 
رازی که اینجا به آن اشاره شده چیست؟ این راز همان "مشاهده" و راز و رمز مشاهده گری است. این راز، تفکیک مشاهده گر ساکت( در مشاهده درست) از مشاهده شونده ( هم افکار هم منیت) است. به یک تعبیر، متوجه باشیم که در حال مشاهده، ممکن است، مشاهده  شونده(افکار و احساسات) و مشاهده کننده ی درون ("منیت" در مشاهده اشتباه! ) هر دو یکی باشند! و ما به اشتباه، تصور جدایی این دو را داشته باشیم. زیرا "منیت" که خود فرزند افکار است خودش را ماهرانه در پشت افکار پنهان می کند و از آنجا که نمایش مشاهده ی بد را بلد است تصور اشتباهی را ایجاد می کند که انگار دارد از طرف ما؛ "افکار غریبه" را مشاهده می کند و خودش را (که از جنس همان فکر است) خودی و محرم جا می زند و جوری مشاهده می کند که انگار از افکار جداست! در صورتی که "منیت" هم چون افکار منفی، غریبه است و نا محرم! و جدای از فطرت پاک .
اما از کجا متوجه بشیم که مشاهده گر ساکت ( خود واقعی یا فطرت یا..) در حال مشاهده است، یا "منیت" نمایش مشاهده را می دهد؟ به عبارت دیگر ملاک مشاهده خوب از مشاهده بد( چشم بد) چیست؟ مشاهده کننده واقعی دو خصلت دارد که اگر به هر میزان از آن دو حضور داشته باشند، به مشاهده ی درست و خوب نزدیکتر شده است و از چشم بد دورتر!: اولین خصلت مشاهده ی خوب ؛ دوری و پرهیز از پاندول حرص و خشم است. اگر ضمن مشاهده ی افکار، احساسات و...؛  خشم یا حرص بروز کرد؛ مشاهده کننده با منیت آغشته است. ملاک و معیار دوم؛ سکوت عمدی است. اگر در حین مشاهده، گفتگوی درونی عمدی و خود آگاه انجام شود، پای منیت وسط است و چشم بد و اشتباه!
  مشاهده ی رفتار و گفتار دیگران و حتی مشاهده افکار خودمان شاید ساده باشد و بتوانیم آنها را غریبه ببینیم و ناشی از تلقین دیگران؛ اما مشاهده بیطرفانه ی "خود" کار عجیب و دشوار است. باید هوشیار بود و "منیت" را هم مشاهده نمود. به عبارت دیگر؛ مشاهده کننده هم مشاهده شود! و او را خودی ندانیم. در مراقبه و مشاهده گری، نه تنها افکار و احساسات را غریبه و بیگانه  بدانیم؛  بلکه خودمان(" منیت") را هم غریبه تلقی کنیم. البته همزمان توهمی و هیچ بودن افکار و "منیت"  را هم درک کنیم!