اشتباه "خود شناسي"!



گفتم: نکنه از خود شناسي پشيمان شده اي که مي گويي خودشناسي اشتباه است!؟

 گفت: نه! عمل مشاهده درست "افکار اشتباه و پنداري" و تبعات آن شامل احساسات و رفتار و گفتارو همینطور مشاهده کل زندگی، از بزرگترين ضروريات بشر امروزي است! ولي کلمه "خود شناسي" به دو دليل اشتباه در اشتباه است: اولاً از آنجا که "من" يا "خود"ي وجود ندارد؛ با اين کلمه انگار هويت اين لا شئي ( هيچ)، را به نوعي تأييد کرده ايم ( اين از کلکهاي "من" است که حاضراست به هر قيمتي، واقعي بودنش تأييد گردد حتي به صرف رنج! آنجا که مي گويد "من بدبختم! پس هستم!" و..). ثانياً شناخت خود يعني چسباندن برچسبهاي جديد بر اين "هيچ" و در نتيجه جان دادن به اين مرده!
 بنابراين بهتر است اين لغت را با احتياط کامل به کار ببري يا اصلاً به کار نبري! و به جاي آن "مشاهده گري" یا کلمه ی مناسب دیگری را استفاده نمايي!





۵ نظر:

عطا گفت...

انشا ا.. خداوند به شما خیر دهد. امیداوریم مجموع مباحث و صحبتها به سبک شدن بار هویت کمک کند.
به نظرم می یاد یک لم جهت جلوگیری از سیر ذهن در افکار هیوتی این است که ما به ذهن چنین فرضتی ندهیم . یعنی همیشه خود را مسائل واقعی سرگرم کنیم، البته سرگرم کنیم شاید واژه مناسبی نباشد.
هرچه ذهن درگیر حل مسائل واقعی باشد، دیگر فرصت سیر در افکار و توهمات هویتی ندارد. به نظر می رسد به مرور ذهن از این حالت عادت مندی و شرطی شدگی خارج شود. انشاء ا... در جلسات بعدی خمرکهن در این مورد به بحث می نشینیم...

یگانه گفت...

سلام خدمت همه دوستان
بنطظر من شناخت خود یا من پلی است که ما را به درک لا شئی بودن من می رساند و برای درک این لا شئی گذشتن از این پل الزامی است .
خود شناسی اغاز خرد و از این رو شروع تحول و پیدایشی نو است.خود شناسی برای تحول خود ضروری است . انسان باید خود را انگونه که هست بشناسد نه ان طور که میخواهد باشد. حقیقت را در درک انجه هست می توان یافت و برای درک ان چه هست باید ازادی وجود داشته باشد . ازادی از وحشت انچه که هست.
وقتی کسی علاقمند به فهمیدن انچه هست یعنی حالت واقعی ذهن می شود نیازی به اعمال زور و انضباط یا کنترل نیست بر عکس نوعی هشیاری و مراقب بودن انفعالی است . این حالت زمانی شکل می گیرد که هم علاقه مندی باشد هم قصد فهمیدن. درک خود یا من لحظه به لحظه است .
خلاقیت فقط از راه خود شناسی امکان دارد بسیاری از ما خلاق نیستیم ما ماشین های تکراری ایم. صفحه های گرامافونی هستیم که ترانه های تجربه های خاص نتیجه گیری هاو خاطرات معین چه مربوط به خودو چه به دیگران را مرتبا تکرار میکنیم به چنین ماشین های تکراری نمی شود وجود خلاق گفت. اما چیزی است که ما میخواهیم از درون امنیت داشته باشیم بطور دائم در جست و جوی شیوه های و وسایلی برای برقراری این امنیت هستیم و از این رو اقتدار می افرینیم که خود پرسش دیگری است و باعث از میان رفتن ادراک و ارامش خود بخودی ذهن می شود

بی تا گفت...

به نظر من که به نکته جالبی اشاره کردید اگر به قید و بندهای ذهنی و افکار دست‌وپاگیر خــــود درباره انتخاب‌ واژه ها توجه کنیم،متوجه ضرر ها و زیاده روی های آنها می شویم

یگانه گفت...

ادامه
خلاقیت را نباید با استعداد مخلوط کرد خلاقیت حالت وجودی کاملا متفاوتی است حالتی است که در ان خود وجود ندارد در ان ذهن دیگر مرکز تجارب و جاه طلبی های ما و خواسته ها و ارزو ها ی ما نیست . خلاقیت یک حالت مستمر نیست و در هر لحظه تازه است حرکتی است که در ان من و مال من وجود ندارد یک حالت وجودی است که فقط واقعیت خلاق همه چیز در ان است و دیگر هیچ .
خود بودن لحظه به لحظه در اینه رابطه است رابطه انسان با مال و اشیا و مردم و نظریات برای بوجود اوردن یک انقلاب اساسی در خویشتن شخص باید تمامی روند اندیشه و احساس خود را در رابطه درک کند. این تنها راه حل تمامی مسایل ماست .

جابجایی کلمات مشکلی را حل نخواهد کرد کلمه مشاهده گر یا من در اصل فرقی ندارند هر دو به یک نقطه اشاره می کنند و ان همان موجود توهمی است که هم هست و هم نیست.
ممنون

منصور گفت...

با سلام خدمت همه دوستان گرامي
عطا: بنظرم اين راهكار كه فقط با مسائل عيني كار كنيم خوب است ولي چاره اساسي نيست. چون در همه انسانها فشار افكار بسيار زياد است و شايد در ناخود آگاه جمعي، افكار بيشماري خفته است كه هر لحظه يكي از آنها پديدار مي شود. اما اگر لم مشاهده گري درست افكار آموخته شود؛ آنگاه ممكن است گزنده ترين افكار پديدار شوند و بروند بدون آنكه اثر مخربي بر جا بگذارند. چون اگر اين لم آموخته شود كسي از فكر صرف هيچ آسيبي نمي بيند! و اصلا لازم نيست با فشار افكار خاموش شوند.
يگانه: اگر شناخت صرفا از طرف افكار باشند، هيچ فايده اي بر آن شناخت مترتب نيست و حتي معضل شديدتر خواهد شد! همان خون به خون شستن است كه در پست مساله عيني و معضل ذهني گفته شد. البته اگر شناخت فكري همراه مشاهده و مراقبه درست باشد و فكر كننده هم مشاهده شود، آنگاه مفيد خواهد بود. در خصوص تفاوت من و مشاهده گر در پست "دو نوع مشاهده" توضيح داده شده است؛ ولي حق با شماست اگر مشاهده درست انجام نشود فرقي بين من و مشاهده گر نيست. با مراقبه و مشاهده درست بايد مشاهده گر پنهان يا فكر كننده كه اغلب همان "من" است هم ديده شود. بسيار درست اشاره كرديد كه براي خودشناسي يا مشاهده گري درست، اشتياق و انر‍‍ژي و كنجكاوي و علاقمندي لازم است و همينطور زير بار كژي و ناراستي دروني نرفتن( به طور صحيح آن!) لازم است. البته اگر مشاهده گري درست وجود داشته باشد، واژه زياد مهم نيست ولي توجه و دقيق شدن به واژه ها هم نكات زيادي را روشن مي كند.
بي تا: دقت به كلمات و سخنانمان و حس پشت كلمات براي مشاهده گري درست لازم است و خودبخود ما را از دروغ و غيبت و ترس آزاد مي كند.

ارسال یک نظر

لطفاً نظر خود را بخط فارسی بنویسید.

لطفاً فقط نظرتان درباره‌ی مطلب نوشته شده را بنویسید. و اگر پیامی برای نویسنده دارید، به پیوند "تماس با نویسنده" مراجعه نمایید.