تفكر علمي ، تفكر زائد، بايدهاي ذهني و اعتياد (1)



   انگيزه ام براي اين نوشتار، خبري بود مبني براين كه 100 تن مواد مخدر به مناسبت روز جهاني مبارزه با مواد مخدر امحا مي شود. خوب مي پرسي چه ربطي بين اعتياد و تفكر علمي و منطقي وجود دارد؟ در دنيا بسياري از دكترها و مهندسين و.. كه با علم آشنا هستند، هم معتاد مي شوند!

   اشكال از آنجاست كه مردم تفكر علمي را عليه تلقينها و باورهاي ذهني اشتباه و غير علمي خودشان فعال نكرده اند. يا به عبارت ديگر، انگار گوشه اي از ذهن آنها از تفكر علمي سود مي برد ولي قسمت ديگر ذهنشان هنوز اسير افكار غيرعلمي باقي مانده است. پاكسازي ذهن از اين افكار، مستلزم جديت و پشتكار عظيمي است.

   در مبارزه با اعتياد به مصرف مواد مخدر، در كنار كشف و امحا مواد مخدر(كاهش عرضه) بايستي به فكر چاره اساسي تر بود؛ يعني تقاضا براي انواع مواد مخدر، محرك ، توهم زا و... را ريشه كن نمود. البته اعتياد، دامنهء بسيار وسيعي دارد از اعتياد به اينترنت گرفته تا اعتياد به پرخوري و برخي غذاهاي نا سالم و ....در يك كلام همهء ما كه اسير افكار زائد و اشتباه هستيم به نوعي معتاديم و تنها شدت و ضعف آن تفاوت مي كند.

   ريشهء اصلي تقاضا به مواد مخدر تفكر زائد و غير منطقي است. در حقيقت؛ استقرار تفكر همه جانبهء علمي و منطقي در ذهن انسانها، راه اصلي كاهش تقاضا به مواد مخدر است و تا انسانها، اسير افكار و باورهاي غير علمي و زائد هستند، آسيب پذير بوده و در معرض خطر به انواع اعتياد ريز و درشت قرار دارند؛ حتي اگر به خيال خام خود از شغل و ازدواج و سواد و.. هم بهره مند باشند. (آمار نشان مي دهد كه در كشور ما اكثر معتادان شاغل (77%) و متأهل(68%) هستند- نقل از شبكه 2 صدا وسيما برنامه زنده باد زندگي-.)

   اتفاقات زندگي(الف-اتفاق بيروني-) شامل دوست ناباب، والدين نا مناسب، شكستها و..منجر به حال بد و افسردگي و خشم و انواع احساسهاي منفي مي شود و انواع حال بد هم آدم را مستعد اعتياد مي كند. انواع حال بد، پيامد (پ-پيامد-) اتفاقات بيروني هستند و در ظاهر، انگشت اتهام به سمت "اتفاق نا خواسته بيروني" نشانه مي رود. زيرا پيامد (پ) اتفاق بيروني (الف)، افسردگي و اضطراب، احساس حقارت، ملامت خود و ..بوده است و براي فرار از اين پيامدها، فرد به سراغ انواع اعتياد مي رود. غافل از آنكه اعتياد خودش به عنوان اتفاق بيروني نامطلوب، بر دامنه و شدت پيامدهاي منفي مي افزايد.

    اما اين وسط بين (الف) و..... (پ)؛ يك (ب) بزرگ ولي پنهان در ذهن آدمي ناديده گرفته شده است. اين حلقهء مفقوده و اين جرثومهء فساد را كه مولوي بارها تحت عنوان انديشه و عقل جزئي به آن اشاره نموده است؛ باورهاي اشتباه (ب) و مخرب هستند. برخي دانشمندان علوم روانشناسي هم اخيراً به اهميت اين حلقهء مفقوده پي برده اند. همين حلقهء مفقوده، دليل اصلي تفاوت واكنش آدمها در مقابل "اتفاق ناخواستهء بيروني مشابه" است. 
   بنابراين هيچ انساني مصون از خطر انواع اعتياد نيست و بهتر است به فكر مبارزهء جدي با افكار زائد و غير علمي باشيم و اين كار هم با عزم ملي آحاد مردم بهتر ثمر مي دهد و كاملاً شدني است و بركات عديده اي هم دارد.

   در اين خصوص ده باور مخرب اعتياد پرور قبلاً توضيح داده شده است. دراينجا، از زاويهء   ديگري اين گونه باورها به چالش كشيده مي شود.   باورها و تلقين هاي همراه بايد و نبايد سهم عمده اي در تشكيل اين جرثومه ء ذهني ايفا مي كنند:

  1- باید کامل باشم و کامل شدن امکان پذیر است.
  2- باید کاملاً قوی و قدرتمند باشم.
  3- باید همیشه آن چیزی را که می خواهم به دست آورم.
  4- باید زندگی بدون درد باشد و نیازی به هیچ زحمتی نباشد.
  5- باید مرا تأیید کنند ومهم آن است که مرا چگونه ببینند و در این نمایش موفق باشم.

   در مبارزه با اين باورهاي اشتباه، موقع بروز حال بد(نارضايتي، خشم، غم و..)، بهتر است آنها  را در ذهن خود رد يابي كرده و همراهي آنها را با حال بد مشاهده نماييم.
  در مسير زندگي چه بخواهيم و چه نخواهيم، شرايط زندگي، مردم و حتي نزديكان و عزيزان ما هميشه تابع اين بايدها نيستند. واقعيت زندگي دائماً از اين بايدها سرپيچي مي كند و در نتيجه حال ما هم دائم در حال گرفته شدن است! و هر چه شدت و غلظت و تعداد انواع بايد ها و نبايد ها بيشتر باشد ، درد و رنج ما هم بيشتر است.
   حتي اگر براي فرار از حال بد به لذت زودگذر اعتياد هم پناه ببريم، بر شدت و تعداد اين بايد نبايد ها و رنج حاصل از آنها افزوده ايم:
  فلاني نبايد كاري مي كرد كه من معتاد شوم! و...درنتيجه باورهاي اشتباه زير قوت و حدت بيشتري مي گيرند:
من آدم "بی کفایت" و "بی عرضه" ای هستم.
من از تغییر دادن زندگی خود "ناتوان" هستم.
  و حاصل اين چرخهء معيوب اين است كه بر شدت نياز و تقاضا به مواد مخدر اضافه مي شود!!
  بنابراين دو راه در پيش رو داريم؛  
  يا با جديت تمام و با كمك روش مشاهده گري و خردورزي و تفكر علمي(عقل كلي) با اين باورهاي همراه بايد، نبايد مبارزه كنيم و آنها را ريشه كن كنيم و از پيامدهاي آن خلاص شويم
   يا كمافي السابق؛ اسير عقل جزئي و "حرص به كمالگرايي منفي" و دور باطل آن باقي مانده و منتظر پيامدهاي رنج آور آن باشيم.    
   در مطلب بعدي تناقض آشكار اين گونه باورها با تفكر علمي بيان خواهد شد. وقتي نورافكن واقعيت و تفكر علمي را بر اين باورهاي مخرب بتابانيم و غير علمي و اشتباه بودن اين باورها را به طور عميق درك كنيم؛ آنگاه بهتر و راحتر آنها را ترك نموده و از "پرتگاه اعتياد" هم دور و دورتر خواهيم شد.

   در خاتمه آرزويم اين است كه در كنار امحاء 100 تن مواد مخدر، اين گونه باورهاي اشتباه مخرب به طور كامل در ذهن من وبقيهء آدمها هم محو و بي اثر شوند. آمين يا رب العالمين