گل آن جهانی


با تبریک سال نو و آرزوی شادی و آرامش برای همه ی موجودات و همه ی انسانها، هدیه نوروزی ام برای شما دوستان و خوانندگان عزیز، غزلی از غزلیات شمس تبریزی اثر شگفت انگیز حضرت مولانا ست:
غزل شماره 1348 و شرحی بر آن:
بازگشت گلهای اسرار آمیز و رنگارنگ را از سرزمین نیستی و قدم گذاشتن آنها را به باغچه ها، پارکها و جنگلها و گلدانها  و... تحول زمین و زمان و وزش نسیم بهاری را به همه دوستان، انسانها و مورچه ها و گنجشکها و کلاغها و.. تبریک و شاد باش می گویم. امیدوارم همگی فرصت و همت بیشتری برای حس کردن ضربان نبض زمین پیدا کنیم.
پیوند با طبیعت، به شفای جسم و جان مدد می رساند. ثابت شده که طواف گیاهانی که دوستشان داریم، در بهبودی از بیماری مؤثر است. قدم زدن همراه با توجه، در اطراف گل و گیاه، به انسان آرامش و شادی می بخشد و امواج شفا دهنده ی آلفا را در مغز ما به نوسان در می آورد.

اکهارت توله در جایی چهار موجود این سیاره زیبا را حیرت انگیز و متمایز از بقیه مخلوقات می داند. چهار موجودی که نوعی تمایز و تکامل کیفی در بین موجودات هم ردیف خودشان هستند:
گلها از گیاهان، جواهر ات و سنگهای قیمتی از سایر سنگها، پرنده ها از حیوانات و انسان عارف و رها شده از سایر انسانها.
حضرت مولانا نیز در این غزل، گل و انسان عارف را متعلق به آن جهان می داند:  "گل آن جهانی است نگنجد درین جهان" و چه خوب است که به هنگام بهار و در این بازگشت گلها از سرزمین فنا و نیستی، لختی به طواف آنها بگذرانیم. طوافی با حضور قلب و اتصال با لحظات زمان حال، از طریق مشاهده و ارتباط با حواس پنجگانه و مشاهده ی بی غرض افکار و هیجانهای غیر ارادی جوشیده از اعماق ذهن، بدون دامن زدن ارادی به افکار... و مشاهده ی سکوت لابلای افکار و..
امروز روز شادی و امسال سال گل
نیکوست حال ما، که نکو باد حال گل
راز شادی واقعی انسان در پرورش گل درونش نهفته است.
شادی و شور عشق در لحظه ی حال و در امواج رقصان زندگی جاری است. گل درون انسان با گل های طبیعت در ارتباط است و از این رابطه، شادی و سر مستی حاصل می شود.

گل را مدد رسید زگلزار روی دوست
تا چشم ما نبیند دیگر زوال گل
موضوعات مورد مشاهده ی عارف در حال تغییر و گذر هستند و تنها مشاهده ی بی غرضانه ی متصل با  روی دوست است، که مستمر و مداوم است . همه چیز زوال پذیر است، تنها روی دوست و چشمی که شاهد همه ی این زوال هاست، دوام دارد. به عبارت دیگر؛   ارتباط با طبیعت، اگر با حضور و مشاهده گری و زنده و فعال شدن حواس پنجگانه همراه باشد، به تحقق سکوت و آرامش و شادی ذهن مدد می رساند.
 تحقق این مشاهده گری مستمر، از زوال "گل وجود انسان" ممانعت می کند و این گل را در مقابل آفاتش محافظت می کند و باعث رشد و نمو آن می شود. آفات این گل غرق شدن در افکار منفی، حرص، حسادت، خشم، خود خواهی، تنبلی، انواع اعتیاد وآنچه رشد این گل را تضمین می کند؛ سکوت و آرامش درون و لبخند و صبر و تعادل ذهن در مواجهه با پاندول ذهنی حرص و خشم است.  

مست است چشم نرگس و خندان دهان باغ
از کرّ و فرّ و رونق لطف و کمال گل
کرو فر=دراصل، کر به معنای حمله و فر به معنای فرار(جنگ و گریز) بوده است. ولی با تحول معنا، به معنای جلوه و شکوه و حشمت در آمده است.
طبیعت اصیل  وجود انسان و خلقت خدا، همراه شادی و سر مستی است.

سوسن زبان گشوده و گفته به گوش سرو
اسرار عشق بلبل و حسن خصال گل
گفتگوی در حال جریان زندگی، از نوع گفتگوی بدون کلام است. و بهتر است که انسان هم چنین گفتنی را تجربه نموده و به یاد آورد. برای یاد گرفتن این نوع خاص از گفتن بدون کلام، ابتدا بایستی شنیدن را یاد بگیرد. شنیدن صدای آب و شنیدن بوی گل.

جامه دران رسید گل از بهر داد ما
زان می دریم جامه به بوی وصال گل
تبدیل غنچه به گل یا باز شدن گل را به پاره کردن لباس گل تشبیه کرده است. انسان عارف هم حجابهای درونی را که مانع مشاهده ی حقیقت هستند، پاره می کند. این حجابها غرق شدن در افکار گذشته و آینده و گفتگوی درونی همراه با پاندول ذهنی حرص و خشم هستند.

گل آن جهانی است نگنجد درین جهان
در عالم خیال چه گنجد خیال گل
مشاهده گلها با ذهنی آرام و بدون قضاوت و عاری از حرص و خشم، موجب شناور شدن در افسون گلها می شود. در این صورت است که "آن جهانی بودن گلها" درک خواهد شد. گل درون انسان هم آن جهانی است.

گل کیست؟ قاصدیست ز بستان عقل و جان
گل چیست؟ رقعه ایست ز جاه و جمال گل
بستان= بوستان ؛     رقعه= نامه

گیریم دامن گل و همراه گل شویم
رقصان همی رویم به اصل و نهان گل
همراهی با گلها و مشاهده ی درست آنها، ما را به اصل و ریشه ی امواج رقصان گلها، متصل خواهد کرد. عکس آن هم صادق است یعنی با مشاهده ی گل درونی، می توان گلهای بیرونی را بهتر مشاهده نمود.

اصل و نهال گل، عرق لطف مصطفاست
زان صدر، بدر گردد آنجا هلال گل
در اینجا مولانا توجه ما را به اصل و ریشه طبیعی گلها و انسانها معطوف می دارد. گل درون انسان اصل و ریشه ی گلهای بیرونی است. اعتقادی وجود دارد که گل محمدی از عرق چهره ی حضرت محمد (ص) روییده است. حدیثی هم از پیامبر (ص) نقل شده است: " پس هر که خواهد عرق من بوید، گو ببوید گل سرخ را"

زنده کنند و باز پر و بال نو دهند
هر چند بر کنید شما پر و بال گل
اشاره به اصل تغییر و تحول و اصل "این نیز بگذرد" دارد. اگر صبور باشیم و حرص نزنیم، زنده شدن گلها و طبیعت را خواهیم دید و لازم نیست از روی خشم یا نادانی، گلی را پر پر کنیم زیرا دیر یا زود به طور طبیعی پر پر خواهد شد. بنابراین از مشاهده ی گلها ؛ مشاهده ی صبورانه زندگی، بدون واکنش عجولانه را خواهیم آموخت.

گل با اینکه زوال پذیر است، اگر بتواند "گل درون انسان" را زنده کند مأموریت خود را انجام داده است.
مانند چار مرغ خلیل از پی فنا
در دعوت بهار، ببین امتثال گل
 امتثال= فرمان پذیری، لبیک گفتن
اشاره است به داستان حضرت ابراهیم خلیل الله، که چهار پرنده را بکشت و در هم آمیخت و به چهار قسمت نمود و هریک بر سر کوهی نهاد و خود تسبیح همی کرد. چهار پرنده زنده شدند و به سوی ابراهیم(ع) بیامدند.
در این بیت مولانا بازگشت عناصر طبیعت را در صورت گلهای رنگارنگ، به بازگشت چهار پرنده ابراهیم(ع) تشبیه نموده است.
گلها به دعوت بهار لبیک گفته و از سرزمین فنا و نیستی به دیدار ما آمده اند.
 
خاموش باش و لب مگشا خواجه غنچه وار
می خند زیر لب تو به زیر ظلال گل
راز وصل شدن به طبیعت و استقرار شادی واقعی، پرورش گل درون است. برای پیوند واقعی با طبیعت و پرورش گل درون، تنها راه؛ گسستن از منیت ساختگی و وابستگی های مصنوعی آن است. سخن گفتن و در افکار منفی فرو رفتن، منیت مصنوعی را شکل می دهد و مشاهده گری بدون غرض و خلاق، باعث رشد و نمو گل درون می شود. از همین روست که مولانا از ما می خواهد که گفتگوی بیرونی و درونی را قطع کنیم و در زیر سایه پرورش گل درون، در افسون فرح بخش گل سرخ شناور باشیم.
ظلال=سایه
زیر سایه گل وجودتان همواره شاد باشید!

منابع مورد استفاده:
1-      گزیده غزلیات شمس تبریز(مولانا) از محمد رضا شفیعی کد کنی(غ 482)
2-      برگزیده غزلیات مولانا از بهاءالدین خرمشاهی(غ259)
3-      فرهنگ فارسی عمید از حسن عمید