دیدار نیک، پندار نیک، کردار نیک ( قسمت پنجم)


   قدیمها وقتی هر روز از روی زمین می دیدند که خورشید فروزان، از افق زمین  طلوع و غروب می کند، می گفتند خورشید دور زمین می گردد. ولی بعد ها یافته های علمی و مشاهده از فضا نشان داد که اصل قضیه چیز دیگری است.
   همینطور وقتی فردی رفتار و گفتار و هیجانی(خشم، ترس، افسردگی و غمو..)  بروز می دهد، اگر از او بپرسید که علت رفتار و گفتار ت چه بود؟  جوابش این است که خوب، معلوم است دیگه مثل روز روشن است که علت اصلی رفتار و گفتار و هیجانم؛ فلان و بهمان اتفاق زندگی بود، شکست یا پیروزی در کنکور، خواستگاری، ..یا رفتار همسایه،  پدر و...و الا ، من که مرض نداشتم این رفتار و گفتار را بروز بدهم!! واضح و مبرهن است، اگه هم آن وضع و عامل بیرونی تغییر کند رفتار و گفتار من هم تغییر خواهد نمود.. 
   البته گاهی به این سادگی هم نیست و ندیدن و کوری عمیق تر است!! گاهی حتی هیجان همراه رفتار و گفتارش را هم متوجه نمی شود...فقط می بیند که متعاقب فلان عامل بیرونی  به طور اتو ماتیک فلان رفتار را انجام داده است... یا حتی گاهی آن رویداد را هم متوجه نمی شود...مثلاً می بیند که غمگین و افسرده شده ولی عامل بیرونی را که این هیجان منفی را در او ایجاد کرده متوجه نمی شود...
   اگر متوجه این زنجیره ی علت و معلول بشود معنایش این است که مشاهده گری در او هنوز فعال است..

   در غیاب مشاهده گری درست (دیدار نیک)، فقط به طور اتو ماتیک رفتار و گفتاری واکنشی را بروز می دهد و چه بسا به صورتی، واکنش رفتاری خود را توجیه و ماست مالی می کند که با واقعیت هم ارتباطی ندارد. حتی عامل بیرونی محرک، هیجان درونش و افکار مولد رفتار و گفتارش را چیز دیگری جلوه می دهد..این کار را هم از روی عمد انجام نداده و ممکن است کاملا صادقانه، زنجیره توهمی علل پشت پرده رفتار و گفتارش را صرفا برای توجیه نا خود آگاه و شرطی شده بیان کند...مثلاً بگوید این کار را برای دلسوزی یا راهنمایی او انجام دادم و نیتم خیر بوده است....
   اما واقعیت این است که در آدم اسیر منیت (تقریبا همه ما)، ابتدا افکار و باورهای غیر منطقی ولی مخفی و پشت پرده از قبل در وجود ما ذخیره شده است. سپس به بهانه یک رویداد بیرونی ، یک یا چند فکر غیر منطقی می جوشد و هیجان خاصی را هم تولید می کند و با هم فشار و انرژی زیادی وارد می کنند که یالا!! زود باش و رفتار و گفتار مورد علاقه ما را بروز بده!!!!
   معمولاً در توجیه رفتار و گفتار هم تمام کاسه کوزه ها سر عامل بیرونی مورد نظر خراب می شود!!!
   بعد از بروز رفتار و گفتار مورد نظر، این زنجیره منفی و ازجمله افکار پشت پرده هم مستحکم می شود و به این ترتیب، شرطی شدگی منفی تقویت می گردد.. یک دلیل اینکه شایسته است که زیر سایه مشاهده گری، احتما و پرهیز علاوه بر افکارعمدی زشت، شامل  رفتار و گفتار زشت هم شود ( و اخلاق رعایت گردد)، همین نکته است. زیرا با این مکانیزم، به قول مولانا به  مرور و با افزایش سن، خوی و خصلت بد در ما محکم تر می شود. تکرار این سناریو، در غیاب مشاهده گری موجب می شود که این زنجیره و درخت خار "پندار گفتار و رفتار منفی" در فرد ریشه بدواند و از جا کندنش هر روز سخت تر گردد. حکايت حال آن درشت خوی نافرمان که در تزکیه اخلاق تاخير کند تا وقتی که فرصت فوت شود( دفتر دوم):
مدتی فردا و فردا وعده داد
شد درخت خار او محکم نهاد

خار بن دان هر يکی خوی بدت
بارها در پای خار آخر زدت

   اما به راستی چرا در مقابل یک رویداد یکسان بیرونی، واکنش هیجانی، رفتاری و گفتاری بیشماری از آدمهای مختلف سر می زند؟؟!!
   این کشف بسیار مهمی است که  دریابیم؛  پشت هر گفتار و رفتار و هیجان منفی، از قبل یک یا چند فکر منفی خوابیده است؛ و تفاوت این افکار شرطی شده علت اصلی تفاوت واکنشها ست...در زمانه ما کشف این قانون بیشتر به دانشمندان "شناخت درمانی" نظیر دکتر دیوید برنز منتسب می گردد. ولی قبل از این گروه از روانشناسان مدرن،  حضرت مولانا هم این راز مهم را می شناخت و هر فردی هم که به مشاهده درونش بپردازد این را خواهد دید:  

راز سوم: علت اصلی گفتار و رفتار؛ پندار درون است نه رویداد بیرون  

از یک اندیشه که آید در درون
صد جهان گردد به یک دم سرنگون

پس چرا از ابلهی پیش تو کور
تن سلیمانست و اندیشه چو مور (1037/2)

   حضرت مولانا حتی فشار ناشی از فکر و هیجان منفی را که منجر به بروز رفتار یا گفتار منفی می شود را در اشعار زیر توضیح داده است:

یک زمان بیکار نتوان نشست
 تا بدی یا نیکی ای از تو نجست

این تقاضاهای کار از بهر آن
شد موکل تا شود سرت عیان

   می گوید که لحظه ای بیکار نمی توانی بنشینی زیرا انگیزه و نیاز به انجام رفتار خاصی بر تو چیره می شود تا راز نهانت و افکار پنهانی که در سر داری، آشکار گردد. و در ادامه می گوید که کلاف تن چگونه می تواند ساکن بماند در حالی که ضمیر و درونش ( پندار + هیجان همراه آن) سر رشته اش را می کشد:

پس کلابه ی تن کجا ساکن شود؟
کلابه= کلاف
چون سر رشته ضمیرش می کشد؟ (998/2)

   در خاتمه این قسمت یادآوری می شود که در آدمی که از منیت رها شده یا مشاهده گری( هوشیاری ورای فکر) در او غالب گردیده است؛ قضیه فرق می کند و پندار غیر منطقی، جایش را به پندار نیک و منطقی می دهد. در نتیجه ی "دیدار نیک"( یا مشاهده گری درست یا هوشیاری ورای فکر و خشم و حرص) و "پندار نیک" حاصل از آن، انرژی خوبی آزاد می شود برای گفتار و کردار نیک.

   و این همان راز یا قانون چهارم است که به خواست خدا در قسمت بعدی گفته خواهد شد.