تغییر غم به شادی و گوهر صبر


   پذیرش و استقبال عاقلانه از غم اولین قدم در تحول معنوی است و کنش خردمندانه برای کشف و استخراج خیر و شادی درون غم، قدم بعدی است. این کار هم تنها از مشاهده بی غرض بر می آید! فرار از غم و نپذیرفتن آن یعنی از دست دادن گوهر زیبای پنهان شده در آن!

  عاقل از پاندول نامتعادلی که یک طرف آن سرکوب، نپذیرفتن و فرار از غم و سوی دیگرش غرق شدن و تسلیم شدن به آن است خارج شده و در تعادل ذهن و خردمندانه به آن نگاه می کند:

غم چو بینی در کنارش کش به عشق
از سر ربوه نظر کن در دمشق

ربوه= با ضمه ر ؛ سکون ب و فتحه واو یعنی بلندی و تپه

   برای دیدن زیبایی بی نظیر دمشق باید از ربوه به آن نگاه کنی. برای مشاهده غم هم باید از بلندای تپه بی غرضی به آن نگاه کنی! تا جواهر موجود در آن را ببینی! بهترین جواهر آن هم صبر و تعادل ذهن است!! اگر زاویه دیدت را عوض نکنی و از پایین همراه با خشم و حرص به آن نگاه کنی بدبختی اش را می بینی که در واقع همان واکنشهای مغرضانه ی "خود"ت است!!

از قوانین خلقت این است که هر چیزی ضد خودش را در دل دارد. غم، شادی را و شادی غم را. انتظار شادی همیشگی یا غم همیشگی توقعی بیجا از جریان زندگی در حال تغییر است.

غم چو آیینه ست پیش مجتهد
کاندرین ضد، می نماید روی ضد

واکنش شدید و ابلهانه آدم نادان نسبت به موارد نا خوشایند و حرص و طمع سیری ناپذیرش نسبت به موارد خوشایند، علت اصلی بدبختی اوست.  آدم عاقل با این درک به تعادل ذهن می رسد و با غم دنیا زیادی غمگین نمی شود و با شادی آن هم زیادی شاد نمی شود. موارد ناخوشایند موجب نارضایتی و خشم او را فراهم نمی کند و نسبت به موارد خوشایند هم حریص نمی شود. عاقل یقین دارد که بعد از رنج نوبت ضد آن است.

بعد ضد رنج، آن ضد دگر
رو دهد، یعنی گشاد و کر و فر

مولوی لزوم این تغییر دائمی از غم به شادی و به عکس را به لزوم باز و بسته شدن پنجه دست تشبیه کرده است که نمی تواند دائمی باشد. مشت دائمی یا پنجه باز دائمی غیر عادی و نوعی مرض و ابتلاست:

این دو وصف از پنجه ی دستت ببین
بعد قبض مشت، بسط آید یقین

پنجه را گر فبض باشد دایما
یا همه بسط، او بود چون مبتلا

این یقین ناشی از مشاهده ی تغییرات در چهارچوب ذهن و بدن، به او صبر و تعادل ذهنی عطا می کند که می تواند در پشت پرده رنج و اجتهاد و غم، معشوق خندان و شاد را ببیند:

صبر می بیند ز پرده اجتهاد
روی چون گلنار و زلفین مراد

 آدم عاقل در مواجه شدن با ناخوشایند زندگی، از تفکر، هیجان،  واکنش رفتاری منفی و چین به پیشانی دادن پرهیز می کند. غم را بدون حاشیه، مشاهده می کند و عبور آن را از سرزمین وجودش نظاره می نماید. عبوری که همراه ریزش گوهرهای خیر و برکت است. به شرط اینکه طور دیگری ببینی!

چونکه قبض آید تو در وی بسط بین
تازه باش و چین میفکن بر جبین