مهمانی در مهمانی!


و مشخصات میزبان هتل جادویی!( قسمت اول)

گفت: ما همگی به یک ضیافت با شکوه دعوت شده ایم  و دایم با موبایل نامرئی الهی ! ما را به عنوان مهمان افتخاری و ویژه در هر لحظه دعوت می کنند و بساط مهمانی را هر لحظه و هر جا برای ما پهن کرده اند! وهر جا که هستیم مهمانی همان جاست. لازم نیست شرط و شروطی و اگر و مگری فراهم شود تا وارد مهمانی شویم. ما در هر لحظه در مهمانی هستیم و مهمترین رکن تحقق این مهمانی این است که خودمان را در هر شرایطی دوست داشته باشیم و ببخشیم و به خودمان احترام بگذاریم. یکی از رموز دوست داشتن بی قید و شرط خود، و ملامت نکردن خود، مقایسه نکردن خود با هیچ بنی بشری است حتی با گذشته و آینده خودمان! خوب چه چیزی مانع حضور ما در "مهمانی اکنون و اینجا"ست؟ از مولوی به عنوان یک طبیب روحی می پرسیم که آقای مولوی چرا مهمانی به ما نمی چسبد؟ چرا ما کمی تا قسمتی نیاز به طبیب روحی مجربی چون شما داریم؟! ( البته قبول نداریم که کاملاً عقلمان پاره سنگ بر می دارد! و نیاز به لاک غلط گیر ذهنی دارد!). خوب مولوی هم راههای مختلفی را برای حضور در مهمانی و گردش و تفریح دراین عالم، متذکر شده است؛ از جمله همین اجتناب از مقایسه است :
اول آنکس کین قیاسکها نمود
پیش انوار خدا ابلیس بود!
در این پست یکی دیگر از بیشمار پاسخهای مولوی به این پرسش اساسی، موشکافی می شود، شاید فرجی حاصل شود! البته در یک کلام این پاسخ همان الصبر مفتاح الفرج- صبر کلید گشایشها- است! ولی به زبانی دیگر! مولانا می گوید؛ اگر می خواهی مهمانی هستی بهت بچسبد توجه داشته باش که خودت به نوعی میزبانی! و صاحب یک مهمانسرا یا "هتل جادویی 121 ستاره" منحصر به فرد! هستی و اگر بتوانی میزبان خوب و صبوری باشی بی شک مهمان خوبی هم خواهی بود! اول میزبان بودن را یاد بگیر! مسؤولیت هتل جادویی خودت را به عهده بگیر!
گفتم: تند نرو عمو جان! اول که گفتی مهمانی! کدام مهمانی؟ ما که همه اش در بدبختی دست و پا می زنیم! و اگر هم آب خوشی از گلویمان پایین رود بنا به عادت مزمن و قدیمی، مرتب خودمان را بابت همه چیز سرزنش و ملامت می کنیم! و چون حال خوشی نداریم اصلاً از هر چی مهمانی است بدمان می آید! چه برسد به مهمانی اجباری!  ( به قول فرنگی ها:misery likes misery بدبختی بدبختی را دوست دارد!) ولی چون خوشی و مهمانی را در دیگران دیده ایم! با تبصره قبول می کنیم که مهمانی وجود دارد..و چون آرزوی خوشی در آینده ای موهوم را همیشه در ذهن می پرورانیم ... شاید هم به ادعای تو منهم به آن دعوت شده ام..ولی چه دخلی به میزبانی دارد؟ آنهم هتلداری جادویی!! اگر می گفتی پایکوبی و رقص را یاد بگیر بهتر قبول می کردم! ولی این میزبانی دیگر چه صیغه ایست؟
گفت:  مولوی بخش الهی وجودمان را که مشاهده بدون غرض از آن منشاء می گیرد را به میزبان تشبیه کرده است و حالات روحی خوشایند و نا خوشایند متفاوت و افکار مختلف را که بر حسب حوادث روزگار بروز می نمایند را به مهمانهای هتل وجودمان تشبیه نموده است. آنچه دست ما نیست کیفیت و کمیت مهمانهاست، در واقع در هر لحظه مهمانهای جدید و بعضاً غیر قابل انتظاری وارد هتل می شوند. آنچه در حیطه اختیار ماست کیفیت میزبانی ماست!  او معتقد است؛ اگر آدمی از قدرت روحی بالایی برخوردار باشد و در واقع بخش الهی وجودش پر قدرت و حاکم باشد؛ قادر است به درستی مانند یک میزبان مهربان با جنبه های متفاوت وجودش روبرو شود. به این منظور و برای میزبانی این هتل جادویی، چند نکته اساسی لازم است:
1-    تفکیک میزبان از مهمان  و مهمانسرا از خانه: تنها با مشاهده بی غرض از ورای افکار و احساسات است که آدمی می تواند خود اصیلش را از افکار و احساسات زود گذر مجزا بداند. در عین مهربانی به آنها، خود را با آنها یکی نداند و در آنها غرق نشود. همیشه در موضع میزبان باشد! ما معمولاً خود را در یک مهمان غرق می کنیم یا او را به شدت انکار کرده و از او فرار می کنیم.. با غرض واکنش نشان داده و خود را آن مهمان( فکر یا احساس) تصور کرده و تصور می کنیم که آن وضعیت همیشگی است و این وسط چیزی که غایب است مشاهده بی غرض ( میزبان مدبر) است. به عبارت دیگر در وضعیت کنونی هر مهمان، به اشتباه تصور می کند که مهمانسرا، خانه همیشگی اوست و مانند انگل از امکانات مهمانسرا و میزبان سوء استفاده می کند. عادت به انکار و سرکوب برخی مهمانها و تحویل گرفتن و له له زدن برای ورود برخی دیگر از مهمانها، در اینجا عادی شده است!  شاید به این طنز عجیب و تلخ وجود خود پی برده باشید که علیرغم تضاد بین مهمانها( من ها یا برچسبها) و موقتی بودن هر یک، هر زمان که یکی غالب می شود انگار پرده ضخیمی از جهل و انکار و سرکوب، نسبت به خیل عظیم سایر مهمانها کشیده می شود و انگار در آن برهه زمانی، صاحب خانه همیشگی همین آخرین مهمان است!! 
2-    محبت و مهربانی و مشاهده همه مهمانها با یک چشم: فاکتور مهم بعدی مهر و محبت و دوست داشتن تمامی جنبه های زشت و زیبای وجود است. تحویل گرفتن و دیدن و آگاهی نسبت به همه مهمانها شرط میزبانی درست است. یک میزبان خوب بین مهمانها تفاوت و تبعیض قائل نمی شود. چیزی که دبی فورد به آن تأکید دارد و یکی از اصول مراقبه اصیل است(غافل از اینکه طبیب بومی و خانوادگی!! خودمان!!، مولانای عزیز، خیلی زودتر و بهتر و با لطافت و طبع شعری، و با زبان مادریمان، آن نکات نغز را گفته بود ولی شاید ما خیلی توجه نکرده بودیم! تا اینکه اشعار وی را دزدیدند! و در ابتدای کتاب خودشان الصاق کردند!-  ترجمه اشعار مولانا توسط Coleman Barks ابتدای کتاب "چرا آدمهای خوب کارهای بد می کنند" اثر دبی فورد ، ترجمه فرناز فرود را مزین کرده است- اصلاً طبیب ما از همه طبیبان سر تر است تا دلشان بسوزد!!). این خصلت میزبان یعنی همه مهمانها را از منشاء الهی دیدن و ناز همگی آنها را خریدن و عدم تفاوت بین غم و شادی، با اصل توحید هم کاملاً سازگار و منطبق است( عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست).  
3-    توجه به موقتی بودن و آمد و رفت مهمانها: دو خصوصیت قبلی، خود بخود توجه میزبان را به موقتی بودن و تغییر و جابجایی مهمانها جلب می نماید. البته همین آگاهی حسی، پادزهری بر جهل زهرناک! "توهم همیشگی بودن مهمان خاص" ! و بهترین پشتوانه صبر و تعادل ذهن است.
4-    میزبان متعادل ، صبور، خونسرد و پر انرژی بودن: جو گیر نشدن میزبان در اتمسفری که یک مهمان ایجاد می کند! و عدم واکنش میزبان به صورت خشم و نارضایتی یا حرص نسبت به هیاهوی مهمانها، با دو پشتوانه ایجاد می گردد؛ یکی آگاهی به مجزا بودن خودش از مهمانها و بیگانه حس کردن آنها و دیگری آگاهی حسی نسبت به موقتی و زود گذر بودن مهمانها و خلاصه اش جدی نگرفتن مهمانهاست( این منافاتی با محبت به آنها ندارد. شما بچه ها و دیوانه های بی آزار! را جدی نمی گیرید ولی بیشترین محبت را به آنها ابراز می کنید! منتهای جدی نگرفتن مهمانها این است که هیچ بودن و توهمی بودن آنها را به طور حسی درک کنیم!!). عدم واکنش احساسی( خشم یا حرص) میزبان، به معنای دست روی دست گذاشتن نیست؛ میزبان پر انرژی ما قادر است بهترین کنشهای عقلانی را متناسب با هر چالشی که با آن مواجه می شود، از خود نشان دهد.
کلمه قصار!: آنکه که  ضعفش  را زندگی کند بسیار مقتدر تر از کسی است که نمایش قدرت دهد.
دعا: باشد که همگی انسانها میزبانهای بهتری برای جنبه های متنوع وجودشان باشند، تا بتوانند با تقویت فطرت الهی وجودشان، در این ضیافت با شکوه، مهمان شایسته تری باشند.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

ممنون بسیار شفاف , دلنشین و قابل درک بود بسیار برایم تازگی داشت . بیشتر بهش فکر میکنم بسیار بسیار متشکرم

قطره گفت...

دقیقا ....

مهمونها میان و می رن .

حالا من درمورد پیش آمدها یی می گم که گاهی دلتنگ می شیم ازشون .


خیلی جالبه گاهی وقتی عجله داریم مهمون ناخوانده ای ( یک موقعیت نامطلوب - یک فرد - یک سختی ) زود بره و ما میزبان یک مهمان عزیز بشیم که در انتظارشیم ، با صبر و ماندن و پذیرایی از مهمان ناخوانده ، می بینم که یه گره بوسیله ی همین مهمون ناخوانده که پذیرفتم و باهاش موندم ، باز شد. و در حقیقت همین مهمون ناخوانده ، اومده بود بهم درسی بگه ، لطفی بکنه ...رحمتی بوده که من با صبر تونستم ازش بهره ببرم ....

بیشترین گنج های زندگی مو از سختی ها گرفتم . زغالهایی که تبدیل به الماس شده اند ....

فقط می تونم اینو بگم که :
مثل کسی که زهر و شهد براش فرقی نکنه ، باید هر چی در جام مان می ریزه ، مشتاقانه سر بکشیم ....

ارسال یک نظر

لطفاً نظر خود را بخط فارسی بنویسید.

لطفاً فقط نظرتان درباره‌ی مطلب نوشته شده را بنویسید. و اگر پیامی برای نویسنده دارید، به پیوند "تماس با نویسنده" مراجعه نمایید.