مولانا و ملامت خود ( قسمت چهارم)


غیبت مشاهده گری درست، غلبه ی منیت کاذب و پشیمانی

   ماهیت پاندول ذهنی حرص و خشم که از پایه های اصلی نفس است، چنین است که همواره با طعمه ی لذت ما را به سمت اسارت غم و رنج و پشیمانی و ملامت خود مي كشاند. تنها مشاهده گری درست، ما را از کمند این پاندول ذهنی رها می کند. اما مشاهده ي كوركورانه نفساني ناشي از غلبه خواستن و حرص شديد ذهني، مانع ديدن حقيقت آنچنان كه هست مي شود. نتيجه محتوم اين حرص شديد و نديدن، پشيماني و ملامت خود است. به همين دليل مولانا در چندين جاي مثنوي ، دعاي اللهم ارني الاشياء كما هي= "خدايا چيزها را همانطور كه هستند بر من بنما" را تأكيد و تكرار كرده است:

ای خدا بنمای تو هر چیز را
آنچنانکه هست در خدعه سرا

   اهميت اين دعا در اين است كه مشاهده ي درست و بدون حرص و خشم، سرچشمه نيكي ها ست. با تفاوت درك و شهود دروني، احتمال خطا و اشتباه ناشي از مشاهده نادرست به كمترين ميزان خود رسيده و انسان با چشم گشوده، به شاهراه سعادت قدم خواهد گذاشت. شاهراهي كه پشيماني و ندامت و حسرت و ملامت خود در آن راهي ندارد. مولوي در يكي از مواردي كه به دعاي فوق اشاره نموده است دليل نياز به استجابت اين دعا را هم ذكر نموده است:

تا به آخر، چون بگردانی ورق
 از پشیمانی نه افتم در قلق

يعني تا وقتی که اوضاع را تغییر دهی از شدت پشیمانی دچار اضطراب(قلق) نشوم. زيرا به هنگام لذت و خوشي موقت، همه چيز عالي بنظر مي رسد، ولي متأسفانه اين لذت ديري نمي پايد و به زودي سرو كله ي رنج و درد و خواري و خفت و ملامت خود پيدا خواهد شد.

حضرت علي ( ع) در جمله عبرت آموزي، علت خواري و ذلت آدمي را اين چنين بيان نموده اند: حرص و آز به لذت جويي، موجب ذلت و پستی و بدبختی است (غررالحکم).

مولانا نيز در اشعار زير به همين موضوع پرداخته است:

جوق پروانه دو دیده دوخته
جوق= گروه، دسته    دیده دوخته=چشم بسته و کور 
مانده زیر شمع بد، پر سوخته

شمع بد= کنایه از آرزو یا معشوق دروغین و فانی است.
می طپد اندر پشیمانی و سوز
می کند آه از هوای چشم دوز
هوای چشم دوز= همان غیبت مشاهده گری به علت غلبه حرص و طمع است.

   هوا و هوسی که از اعماق ذهن می جوشد و چشم تیز بین مشاهده گری را کور کرده است، موجب می شود که ماهیت و ریشه ی آن هوا و هوس  و عاقبت آن دیده نشود. این حرص و هوا ی کور کننده، آدمی را به واکنش سریع و کورکورانه وادار می کند و به دنبال این واکنش، درد و رنج و پشیمانی و "ملامت خود" ظاهر خواهند شد!


ریشه کنی ملامت خود

   بهترین راه پیشگیری و محو "ملامت خود"، رهایی از نفس است. زیرا تا زمانی که نفس باقی است ملامت خود هم محو نخواهد شد. رنج ناشي از ملامت خود، خشم، غم  و وحشت و..معلول اسارت در زندان نفس یا منیت کاذب است. برای رهایی از نفس، بایستی علت اصلی درد و رنج یعنی خود نفس شناخته شود. عوامل بیرونی یا نرسیدن به آرزوها و..، علت اصلی درد و رنج ما نیستند. با کمک خود شناسی، مشاهده گری و حضور آگاهانه در لحظات مختلف زندگی، متوجه می شویم که نفس سیری ناپذیر و دیوانه و اعوان و انصارش از جمله ملامتگرهای ذهنی چه بلاهایی بر سر ما می آورند، و در واقع علت العلل درد و رنج ما، به تدريج آشكار مي شود. در نتیجه از دست نفس ذله می شویم و دست به دعا بر می داریم که:

باز خر ما را از این نفس پلید
کاردش تا استخوان ما رسید

   این شناخت دردناک و نارضايتي خلاق، البته همانطور که در مبحث "ملامتگرهاي كوتوله ي خيالي" گفته شد، با شور و شوق رهایی هم همراه است و با ملالت و افسردگی و "ملامت خود" نفسانی متفاوت مي باشد. تفاوت مشاهده گری درست و مشاهده ي نفسانی و دو بینی و احوليت موجب اختلاف ديد و نتيجه گيري در اين خصوص مي گردد.

اصل بیند دیده، چون اکمل بود
فرع بیند، چونکه مرد احول بود  

   احوليت يا مشاهده ي نادرست نفساني موجب مي شود كه اصل قضيه را متوجه نشويم و فقط بابت کمبودهای نفس ذله شویم. اين ملامت خود، چیزی نیست جز همان اسارت در پاندول ذهنی حرص و خشم. خشم یا ملامت خود و پشیمانی های همراه غم و غصه ي متداول ما اغلب ناشی از خواستن و حرص براي چيزي شدن است. به علت حرص و هوایي كه کور کننده ی مشاهده گری است، اسیر یک توقع و انتظار می شویم. ولی دیر یا زود با تغییر اوضاع و بر آورده نشدن کمبود های مورد انتظار نفس، دچار حسرت و پشیمانی و ملامت خود می شویم، که مثلاً  چرا به آن ثروت و قدرت و مقام و شهرت و تأیید و به به مورد انتظار نفس نرسیده ایم؟! بدون تجربه ذوق آزادي از كليت زندان نفس، فقط به تصور رفع كمبود هاي نفس ودر زير فشار "شلاق ملامت خود"، از يك قفس يا صندوق خيالي به يك صندوق ديگر مي رويم. در واقع ملامت و نارضايتي ما در حال حاضر، صندوقي است نه سمايي و عاري از ذوق و اشتياق آزادي است:

ذوق آزادی ندیده جان او
هست صندوق صور میدان او

دایما محبوس عقلش در صور
از قفس اندر قفس دارد گذر

منفذش نه از قفس سوی علا
در قفس‌ها می‌رود از جا به جا

گر ز صندوقی به صندوقی رود
او سمایی نیست صندوقی بود

   معمولاً کسی هم که به خودشناسی رو می آورد؛ حداقل در ابتدا شاید نا خود آگاه می خواهد در زير فشار "ملامت خود"، کمبودهای نفس را که در جاهای دیگر نتوانسته جبران کند؛ در اینجا تأمین نماید! و کالایی برای عرضه در بازار شخصیت داشته باشد! ولی با استمرار مشاهده گری، ممکن است علت واقعی درد و رنج را خودش با تجربه شخصی اش کشف و شهود نماید و به رهایی نزدیک شود (ر.ک. به حکایت آن شخص که اشتر ضاله خود می جست و می پرسید، دفتر دوم):

آن مقلد، شد محقق چون بدید
اشتر خود را که آنجا می چرید


در خاتمه:


با اجتناب از ملامت خود، آرام و شاد باشید

آنگاه خواهید دید که چه معجزه ‌آسا راه ‌حل ها برایتان روشن خواهد شد