فال حافظ (2)



نظر پاك، تواند رخ جانان ديدن
كه در آيينه نظر، جز به صفا نتوان كرد
مشكل عشق، نه در حوصلهء دانش ماست
حل اين نكته بدين فكر خطا نتوان كرد
معناو تفسير بيت به نقل (به مضمون) از دكتر محمد استعلامي ( درس حافظ، چاپ دوم 1383):
بيت اول: صورت معشوق ازلي را تنها با نظر پاك، يعني ذهنيتي كه آلوده به ريا و غرض نباشد، مي توان مشاهده كرد. تجلي محبوب ازل، در دل انسان پاك و حق طلب اتفاق مي افتد و چنين دلي را حافظ به آيينه تشبيه كرده است و تنها با صفاي باطن و بدون غرض مي توان به اين آيينه نظر انداخت.
بيت دوم:(حوصله= چينه دان مرغ، ظرفيت)

فال حافظ (1)


تفسیر فال حافظ بسته به شنونده و خوانندهء آن بسیار متفاوت و حتي متناقض است. خوانندهء این فال هم می تواند بی اعتنا به تفسیر ارئه شده در اینجا، به الهام درونی يا تفسير مورد علاقه خودش مراجعه نماید!
چو مستعد نظر نیستی وصال مجوی
که جام جم ندهد سود، وقت بی بصری
نظر در مصرع اول، به معناي چشم دل و چشم باطن يا "ناظر ساكت درون" يا "مشاهده گر بي غرض و بدون حرص و خشم" است و بصر در مصرع دوم به معناي چشم ظاهر و عضو معروف بينايي است.
معنی بیت: چون استعداد مشاهدهء دروني را نداری به دنبال وصال مباش! مانند زمانی که جام جهان نمای منسوب به جمشید پادشاه وجود دارد ولی اگر دارندهء جام جم، کور باشد نمی تواند از وضعیت جهان محسوسات مطلع شود. به عبارت ديگر؛ وقتی مشاهده گري را تمرين نكرده اي و اين استعداد خدايي را شكوفا نكرده اي، امید وصال به جانان را هم نداشته باش شبيه استفادهءنابينا از جام جم يا  كور از آينه، سودي در بر نخواهد داشت.
 مانع اصلي "نظر" را بشناسيم:
تفسیر: ای خواننده این فال بدان و آگاه باش که تا اهل نظر و "مشاهده گری" نباشی از "کوره راه" و مسیر انسانیت عبور نخواهی کرد و به مقصد نخواهی رسید. تنها چیزی که استعداد این نظر را از تو گرفته يكي از خدمتكاران توست!. بدان و آگاه باش و آگاهي تئوري وار هم فايده اي ندارد بلكه چشم دلت را باز كن و خودت ببين! كه تقریباً تمام اختیارت را به دست  یکی از خدمتکارها یا نوکرانت داده ای! اما ای ارباب و ای انسان! تو چقدر خدمتکار گوش به فرمان داری! مواظب باش ! بابت اين قدرت و شوكت و اين همه خدمتكار، خيلي ها به تو حسادت ورزيده اند!!

چگونگي استفاده از آتش زندگي


چند نكته را براي خودم و ديگران قابل تذكر مي دانم. زيرا همه ما از شهر عظيم نا خود آگاه ذهن برخورداريم كه در آن شهر، خانه هاي آلوده و ناشناخته بسيار وجود دارد؛ و هر لحظه ممكن است صاحب يكي از اين خانه ها شهردار شود! از طرف ديگر حوادث روزگار هم دست ما نيست و ممكن است رويدادي نا خوشايند باعث غم و غصه ما شود! البته اصل ماجرا اين است كه اغلب خود ما موجب غم و غصه خود مي شويم! نه حوادث بيروني! ولي در خيلي موارد هم اتفاق زندگي في نفسه مولد غم و غصه است ولي با دخالت منيت، غم و غصه بيشتر مي شود!

 نكته جالب توجه اينكه اين درد و غم با هر منشأيي، آتش و انرژي اصلي حركت زندگي ماست!

 رنج ناشي از حوادث روزگار اغلب به دليل واكنش دروني ماست. به عبارت ديگر يك اتفاق بيروني بهانه اي مي شود تا يكي از صاحب خانه هاي آلوده، شهردار شهر وجودمان شود!

چون با اين موارد "درد و رنج غير قابل كنترل" مواجه هستيم بهتر است خردمندانه ترين روشها را در مقابل آنها اتخاذ كنيم: در اينجا چهار روش بسيار قدرتمند در اين خصوص پيشنهاد مي گردد: رعايت اخلاق (آسيب نزدن به خود يا ديگران از طريق كلام يا رفتار تا آنجا كه ممكن است)، مشاهده گري، كار فيزيكي مفيد و سالم( ورزش و كشاورزي و..) و بخشيدن. اما روشهاي بيشمار هدر دادن انرژي و آتش زندگي هم وجود دارد، نظير غرق شدن در خشم (ملامت ديگران يا خود)، غرق شدن در رفتار و گفتار منفي و غير اخلاقي، حرص و جهل و ناداني و انواع تخدير.

و اما چند نكته